متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
هوای تو بوی سیب دارد،
میوزد با نسیمِ خاطرهها،
و من در همین جمعههای بیقرار،
تا همیشه در انتظار تو میمانم.
دلم کنار تو خانهای دارد
که هیچ طوفانی نمیتواند آن را لرزان کند،
حتی وقتی دستهایم دور از توست،
قلبم هنوز آتش عشق را روشن نگه میدارد.
دوست داشتن حکایت عجیبی دارد
با یک نگاه ساده ی او
به همین سادگی من دیوانه شدم...
چشمان من اسرار و نگاهت پی انکار
بین منو تو فرسنگ فرسنگ دیوار
دل دل نکنم مطلب دل ندارد انکار
اشعار تو خواندم و شدم عاشق بیمار
قهریم
اما سایه هایمان بر دیوار
یکدیگر را در آغوش کشیده اند…
هر رفتنی، جهانی را با خود میبرد،
و من در همان جهانِ خالی، تنها قدم میزنم…
دستهایم به تو نمیرسد،
اما قلبم همیشه دنبال توست…
دلربایی میکند.
در قلبم آن چشمان تو.
نایاب ترین عشق جهانم شده ای.
بودنت حس قشنگیست،
که فراموش شدنی نیست.
کمی بیشتر کنارم بمان
زیر آن باران پاییزی که
التماس هایم را ندیدی
اشک هایم گلاویز با باران
بازهم ندیدی
اما اینجا نه پاییز نه باران نه دنیای واقعی است
این خواب به صد بیداری می ارزد
پس تو را جان کسی که دوستش داری
کمی بیشتر بمان ...
من از شور عشق تو ترانه خواهم خواند
از شیرینی لبخندت عاشقانه خواهم خواند
غزل غزل تو را بخوانم و عاشقی کنم
خوشا روزی که به اسم کم تو را خواهم خواند
من از میان تمام شعرهایم
تو را برگزیدم
مثنوی قصیده رباعی جای خود
عشق تو
غزل بازی میخواهد...
قصیده ی نگاهت هنوز هم سرودنی است
هر چند طولانی
من از نوشتن خسته نمی شوم
میترسم واژه کم بیاورم ...
تمام واژه ها و کلمات
تمام شعرهای جهان
برای من در یک غزل
زیبا و کوتاه خلاصه میشد
چشم هایت ...!
از پشیمونیِ بعدش میترسم.
-پشیمونیها ترس ندارن، درس دارن
لباسی نو بر تنِ انتظار پوشیدهام،
قرار بود بیایی...
نیامدی،
اما هنوز زیبا ماندهام.
عشق
احساس است
ایمان است
پرتوییست از نگاه خدا
که در وجودمان شعله میکشد
دل خریدارِ محبّت گشت، با مهرِ نگاه؛
گو به چشمانت بتابد، اندکی بر دشتِ دل!
تو را دریابم یا خودم را؟
منی که برای فراموشت، خودم را فراموش کردم🫠
من مثل شب...
با چراغهای روشنِ خانهٔ تان قهرم...
با آغوشی که دیگر سهمِ من نیست.
گاهی اونقدر سر قمار عشق سرمست می شی که حتی خوشبختیت را هم می ذاری وسط!
تلخی ماجرا وقتیه که پاک می بازی و وقتی هوش و حواست سر جاش میاد،تازه می فهمی اون برگ های عشقی که اون ها را گل می دونستی،بلوفی بیش نبودن؛ولی اینقدر از خود بی...