متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
عاشقش بودم به او گفتم که دنیای منی
خر شد و مانند دنیا بی وفایی کرد و رفت
من از آن روز که پشتم به تو قرصس است ای عشق/
پشت کردم به همهْ، قرصِ رونگردان ها
گریه را می بینم و با خنده رامت می کنم...
بهترین احساس دنیا را بنامت می کنم...!
خنده را می دزدی و پنهان نگاهم می کنی...!
گریه را می پوشم و خندان سلامت می کنم
نیستم مایوس از بد عهدی این روزگار
تلخ گفتارم، ولی شادی به کامت می کنم...
عشق،
برگ های درختی را ریزاند!
پر پرواز پرنده ای را شکست!
رودخانه ای را تشنه لب، خشک کرد!
آواز کبکی را ستاند،
رودی را مبدل به ژرفابی راکد و منگ کرد!
رعد و برق را از آسمان گرفت!
دهانی را با سکوت، مهر و موم کرد!
فرهاد را سرگشته...
آغوش خود را باز،کن فصل زمستان است
در اوج سرما آرزویم عشق سوزان است
یعنی که باید گرم باشیم از،تنور عشق
آب وهوای شهر وقتی برف وبوران است
بین من و تو که نباید فاصله باشد
وقتی میان مرز تن امّید، مهمان است
بر گیسوی یلدایی ام شانه بزن با...
آیا تو را می بیند
خودِ بی زمان
یا در تعلیق رنگ ها گمگشته ای
که عشق و نفرت
تنها نقاشی های یک بوم اند
پس بگذار این کلمات بی معنا
در آغوش تخیل
بی صدا بال بزنند...
.....فیروزه سمیعی
تکرار بعضی حرف ها زیباست
در چشم هایت زندگی پیداست
مثل نفس هستی برای من
عشق است که همواره نامیراست
اعظم کلیابی
بانوی کاشانی
شهدشیرین شعر
دراوج سرما آرزویم عشق سوزان است
یلدا شروع دلخوشی های فراوان است
یعنی که باید گرم باشیم از تنور عشق
آب و هوای شهر وقتی برف و بوران است
بین من و تو که نباید فاصله باشد
وقتی میان مرز تن امید مهمان است
ما همچو یک روحیم اما در...
جهان من به یمن حضورتوقشنگه نفس قلب عاشق بدون تودل تنگه
بعدتوقلب عاشق قلب نمیشه لحظه ای توی سینه بندنمیشه قلب توواسه من تنگ نمیشه قلب من واسه توتنگه همیشه
عشق را مقدس شمار
وعاشق را میازار
عاشق آن است که کوله بارش احساس
ودردستانش سبد اخلاص
برای پیشکشی
دل عاشق نرم ولطیف است
و همچون شیشه شکستنی
عاشق همیشه فکرش درگیرایثاراست
اوبه همه اجزاء کائنات می اندبشد
به شقایق می اندیشدوبه هجرت خورشید
وبه فروغ ستارگان وبه تلاُلو ماه...
چرا باید مواخذه شد
به خاطر سادگی و عاشق بودن
عاشق بودن هنر میخواهد
فقط عشق مابین مذکر و مونث نیست
متفاوت است دنیای درون عاشق
و
این است که گاهی از عاشق ،سوء استفاده میشود
و
حسِ نابش را ،گاهی به سِرقت میبرند
عاشق فقط می اّندیشد به چِراها...
دستانت، دستی از مهربانی و عشق،
که در آن، دلِ من گم می شود و می یابد خود را.
هر بوسه ات، شعری است بی پایان،
که در آن، من و تو در هم می رقصیم و جهان می میرد.
تو همان یاری که در حضورش،
جانم زنده می ماند...
در پاییزِ طلایی اهواز،
نامه رسانی از جنس باد می آید؛
سروصدای برگ ها، شبیه نوای دل،
در جاده ای که به عشق ختم می شود.
گل های کاغذی در پیچ و تاب نسیم،
رازهای گذشته را در دلِ من زنده می کنند.
ساعت صفر عاشقی، در لحظه ای که...
دل، حرمی ست مقدس،
خانه ای برای عشق های زلال، نه هر رهگذری که بی پرسش، در می کوبد.
برخی با دست های سرد و لبخندی گرم می آیند
نه برای ماندن،
که برای خاموش کردن چراغ هایی که در تو می درخشند.
قلبت را قلعه ای کن،
دیوارهایش را...
چه پاک و ساده و بی آلایش است بودن ِبا تو
چه نجابتی در هوایِ با تو بودن موج میزند
گویی هوای اطرافت را کپسولهای اکسیژن عشق بارگذاری کرده اند
که با تو بودن ریه هایم از عشق پاک پر میشوند و دم و بازدمهایم بوی عاشقی را میگیرندو فضا...