پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چه یلدای درازیستاین روزهای بی تو...
بی تو،نسیمی حتا--به گیسوانِ باغ دست نمی کشد! لیلا طیبی (رها)...
گویا صبح دمیده ست!؟من اما،،،بی توصبحی نمی بینم! ***-شب؛در تداومش می کوشد! لیلا طیبی (رها)...
صدایست به آرامی چکه ی قطرهولیکن آن صدا در جهان پخش شده!صدای چیست؟صدای آرشه ای بر سیم؟یا صدای چنگی ست بر چنگ؟دقیق تر میشوم در دل نهان کوه،درغارصدایی هی میشود تکرار!!هی تکرار هی تکرار...!ناله سوزاننده تر از خورشید!!!می نالد همچون طفل جدا مانده ازمادر...!همچون فرهاد بی شیرین،همچو من بی تو......!...
در همه حال،میان تنهایی گم می شومبی تو!شعر: چنار علی برگردان: زانا کوردستانی...
بیا که جان مرا بی تو نیست برگ حیات :)...
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد......
دوست می دارمهر آنچه راکه با تو می توان شمرد !الا شمردننفس های بی تو ماندن رامجید رفیع زاد...
برای شب هایی که بدون تو گذشت من نمی شناختمت من ناراحتم...
گاهی دلم تنگ میشود..برای گفتن دوستت دارم هایی که با قهوه نوشیده می شود.بی تو یعنی؛ تنهاییِ دیوانه کننده و بدونِ آرامش!.آن سویِ نیمکتِ خالی قلبم نشسته ای و من فقط با یادآوریِ نبودنت کامم را بدونِ شکر تلخ میکنم!.....
مثل پائیز و هوای ابری و تنگ غروبیاد تو چون بادهای موسمی سمت جنوببی تو سخت است و عذاب آور تمام لحظه هایاد خود را اینچنین بر قلب زار من مکوب...
شده ام مست و پریشان و کمی هم مجنونبی تو ای حضرت دلدار دلم بارانی است...
بی تو نه بهار و رنگ و بویی دارم نه سیزده و سبزه و جویی دارم تنها غم تو سراغ من آمده است من پیش غمت چه آبرویی دارم...
(بی تو مهتاب شبی)... کاش نبودم بی تو(باز از آن کوچه )... کاش نرفتم بی توکاش در آن کوچه پُر چشم مهتاب زدهنمی رفتم، نمی گشتم، هیچ نبودم بی توارس آرامی...
• برو از پیش من اما• نگو حرفامو یادت نیس• چشای عاشقم بی تو• میشن هرشب به یادت خیس • برو از پیش من اما• ببینش،این دلم خونه• همیشه تودلم هستی• بازم برگرد ب این خونه • صدامو میشنوی؟ خستم• چشا تو روی من وا کن• ببین بی تو چقد پوچم• بیا با من مدارا کن • بیا برگرد بزار امشب• صدات لالاییِ من شه• تو مادر شو و آروم کن• منم تو دامنت بچه.... • بزار با عشقت آروم شم• نرو ، برگرد ، نگاهَم کن• ببین بی تو چه آشوبم• با...
بی تو دلتنگی به چشمانم سماجت می کندوای دل چون کودکی بی تو لجاجت می کنداشتیاق دیدن تو میل خاموشی نکرد هیچ وقت عشقت ب دل فکر فراموشی نکردعشق من با تو به میزان تقدس می رسدبی حضورت دل به سر حد تعرض می رسددوستت دارم برای من کلام تازه نیستحد عشقت را برایم هیچ چیز اندازه نیستدر غیاب تو غریبانه فراغت می کشمبر گذشت لحظه ها طرحی ز طاقت می کشمچشم هایم را نگاه تو ضمانت می کندگرمی دست مرا دستت حمایت می کندبا تنفس در هوای ...
بی تو اردی جهنم است لحظه های ما حتی در بهار...
بی تو دل و جان من سیر شد از جان و دل جان و دل من تویی ای دل و ای جان من...
من اگر بی تو بمانم سر یک فرصت کوتاه تمام عمر، خواهم مُرد حمیدرضا منصورزادهچاپ شده در کتاب ساعت صفر...
کاش می دانستیاین خانه بی توقبرستانی ستکه هر شب میان آن دفن می شوم. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
بی تو،،،شب به انزوایم می کِشد ♡خیالت را بفرست!. سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
بی تو مهتاب شبی... کاش نبودم بی توباز از آن کوچه ... کاش نرفتم بی توهمه تن چشم... کاش نمی شد بی توبه دنبال تو... کاش نمی گشت بی توکاش در آن کوچه پُر چشم مهتاب زدهنمی رفتم، نمی گشتم، هیچ نبودم بی توارس آرامی...
دروغ بزرگی ست جهانِ بی تو... ♡نفس هایت، فصل بهارست! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
نشسته ام بر ساحل ناآرام واژه ها درد دارند بی تو نور من؛ این سایه ها شعرم آشفته تر از دریای طوفانی ست ابر پر بارانی در قلب من، زندانی ست اندوه به در خانه ی قلب من می کوبد بی تو این درد است ! ببین ، در سینه ام می روید... تو بگو بی تو بروم کجا نِشینَم؟ که طرح لبخند تو را آنجا نبینم... برگرد تا جهانم ببیند باز هم رنگ شادی را باید اسیر آغوش تو باشم که بفهمم طعم آزادی راالهه سابقی...
بی تو شب سکوتی ستدر هنگامهٔ فریادها...ارس آرامی...
دیدی جانم ؟باران همه جا باریدهاما تو نیستی!نیستی؛ تا دست در دست هم قدم بزنیمیکهویی و بدون اینکه گونه هایمان از خجالت سرخ شودقهقهه ی بلندی بکشیماز خوشی زیاد میان جمعیت شهر گُم شویم.و زمان از دستمان دَر بروددلم میخواهدبدون چتر روی نیمکت خیس بنشینیمو گرمی شانه هایت را در همان هوای سردِ بارانی حس کنمآه!لعنت...لعنت به تمام ابرهایی که بی توقصد باریدن دارند...
ما بی تو خسته ایم تو بی ما چگونه ای...
ما بی تو در همیم تو بی ما چگونه ای...
ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ...
هر شب و روزی که بی تو می رود از عمر بر نفسی می رود هزار ندامت...
در دالان دلتنگیمن هم سوز سیگارمتو آزاد آغوششمن محبوس دیوارمدر دوران بعد از تومن پاییز پاییزمتو مستانه می خندیمن یک بغض یک ریزمدر همهمه ی سرمامن هم سنگ بورانمتو آرش ز ِه بر کفمن ارتش تورانمدر جمله ی بودن هامن هم فعل آوارمتو فاعل سر مستیمن مفعول آزارمدر جبهه ی هجر تومن با درد هم رزممدر قصد خودم کشتنمن عزم ترین جزمممن بی تو زمین خوردمآری گل صد برگم باور بکنی یا نهمن مشغله ی مرگمآری که ب...
بی تو باران زد وبی چتر زدم دل به خیابان عطر احساس قناری بکشد سمت درختان کاش بودی که دلم بغض گلوگیر عطش را به هوا زد باد بادیدن این صحنه فرو ریخت زبرگ و نم باران... حجت اله حبیبی...
به گمانم گیر کرده،ست؛ --شب، به موهای سیاهت!بی تو،شب هایم همه یلداست... سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
گفتنی نیست، ولی بی تو کماکان در مننفسی هست دلی هست، ولی جانی نیست...
همیشه که نمی شود یک توئی باشدمن چایی بریزمهمیشه که نمی شود یک توئی باشد سفره ای از عشق بچینمهمیشه که نمی شود یک توئی باشدمن شمع روشن کنمگاهی بی تو ...روزم خوب استگاهی بی تو ...تمام چایی های عالم به تنم می چسبدگاهی خیالت ...بیشتر از بودنت در فکرم می چرخدگاهی بی تو ...عاشقانه ترین دو نفره ی روی زمین امرعنا ابراهیمی فرد (رعناابرا)...
روز ها بی تو گذشت یادت از سر ما بیرون نرفتفصل ها گذشت و بوی پرنده ز جان درخت نرفتچقدر باید بگذرد تا گرمای آغوشت را فراموش کنمچقدر باید بگذرد تا دستانم را در تهی فراموش کنممن عاشق خوشی های ساده کنار حضور گرمت بودمعاشق لبخند های ساده ات وقتی حرف میزدی بودم ....
غریبم، خسته ام، دردم،پر از دلتنگیم بی تو...به صرف استکانی چایمهمان کن مرا گاهی!...
بی تو در کافه ها خراب شدمکافه بی تو به جان من افتادبعد تو هر چه قهوه آوردندیخ زد و از دهان من افتاد گم شدم توی کافه ها هر شبول شدم مثل یک «سگ ولگرد»«کافکا» را به دست من دادندکافه از شهر، بی تو «مسخ» ام کردبی تو در کافه ها مرا می سوختلب سیگار را لب سردمهی تو را جای دود سیگارمدر ته سینه حبس می کردم شده ام کافه گرد ولگردیکه به دنبال کافه می گردمبی تو هر کافه را محک زده امکفر هر کافه را در آوردمپاره خطّ...
مرده آن نیست کهدر قبر و کفن خوابیدهلحظه ای بی تومرا حال هزاران مرگ است...
جمعه بی تورنگ غم دارد دلم !ابری از بارانو نم دارد دلم !روز و شب درحسرت دیدار توچشم زیبای توکم دارد دلم !...
بی تو، مثل خانه ی ارواح ، بی در و بی پیکر هستمسرنوشتِ بیابان خشکیده تا نهایت یکسر هستمبی تو... بتکده هایم را درهم شکسته با تبرش ابراهیمویرانه ، خسته ، ریخته ، پاشیده بتکده ی بی آذر هستمعرب گوشت های مرا خورده، موغول استخوان جناق ام راجز لاشه ی علیل ، چیزی نمانده از بدنم ، اگر هستمبی تو طی کردم همواره ، هر روزِ جنگهای گذشته را تا در نبرد من و تاریخ ، افتاده از کلاهِ نبرد سر هستم...
گیرم که آفتاب بر آید وُ، از لقاح با افقِ باکره سایه روشن سحر، --صبحی بزاید زیبا!...مرا چه سود که؛بی تو-- همه ی روزهایم تاریک است! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
می گویند بی حوصله شده ای آنقدر بی تابی نکن! من بی تاب نیستم...من بی تو ام! منِ بی تو حوصله هیچ کس را ندارد! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
آسمان نیلیدریا نیلیجنگل نیلیوصورتم نیلیاز بس بر آن کوبیدم که خواب برایم مرگ است ،بی تو........
وقتی دلم برای تو تنگ میشوددنیا به چشم عاشقم بی رنگ میشودزیبای من تو نیمه ی گمگشته ی منیبا توست که جهانم پر از رنگ میشودبا تو جهان برای من زیباترین غزل بی تو چه سود کین غزل ،غزل مرگ میشود...
هزار سال در این باغ بی سرانجامیخزان به بار نشست و بهار بی تو گذشت......
بی تو،،،همیشه سراغم را می گیرندرفقای بی ریایم،[ --غم و، تنهایی!] لیلا طیبی (رها)...
بی تویلداجنون تنهایی است...
بی توزیر بارانتمام کوچه پس کوچه های پاییز راقدم زدمهیچ چیزی شبیه گذشته ها نبود.حتی من!...