جمعه , ۱۰ فروردین ۱۴۰۳
.کاش میشد ذره ایی از تو را زنجیر کنم به گردن آویزم ،نگاه مهربانت را عصاره بگیرم در شیشه ی عطر بریزم جان بگیرم و سرمست شوماز استشمام رایحه ی دلنوازی که یادآور حضور توست؛اصلا حال خوب مگر چیست؟اعدام بغض دلتنگی وقتی در آغوش یاد تو به سر می برم .....!!!باران مقدم 📕یک فنجان بهار نارنج ....
مرا ز یاد تو برد و ترا ز خاطر منستم زمانه ازین بیشتر چه خواهد کرد؟...
ای اتّفاقِ عشق از چشم تو افتادیاد توأم ای خاطرم را برده از یادهادی نجاری...
من که با یاد تو دنیا را فرامش کرده اماز مروت نیست از خاطر به در کردن مرا...
با یاد تو هر لحظه پر و بال گرفتم این قامت افراشته از دال گرفتم می رقصم و می چرخم و می پرم از این دام عمریست شب و روز ازین حال گرفتم...
نکند فکر کنی در دل من یاد تو نیست...
بیا درد مرا درمان کسی نیست به جز غم در دلم پنهان کسی نیست در این شب ها درون سینه ی منبه غیر از یاد تو مهمان کسی نیست...
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسمور به غیر از تو بود، هیچکسم هیچکسم...
یاد تو نوازش می کندوجود بی جانم رابا گونه های خیسیکه یاد تو را کرده است باد صباسپکو...
تا نفس هست به یاد تو برآید نفسم...
روزی که به یاد تو نگذرد روز نیست. لحظه های غفلتی ست خالی از زندگی، تهی از آگاهی و پر از تکرار های بی ثمر... همین و کاش بدانی اگر چه تقویم زندگی از روز رفتنت ورق نخورده است اما فردا هم چون امروز ، چون هر روز دیگر به یاد تو خواهد گذشت...سازهای آبی سولماز رضایی...
آن روز که دست به دستش دادی پرواز کبوتر شکسته دل ،دیدن داشتبایاد تو وتمام دلتنگی ها ،در کنج دلش عکس تورا، او، می کاشت......... ....حجت اله حبیبی...
جان من غیر از خیالت یار می خواهد چه کار؟.گردش عصرانه ی گلزار می خواهد چه کار؟.آنکه با یاد تو خلوت کرده تا روز ابد.دیدن روی تو در انظار می خواهد چه کار؟.مرد مجنون تو جان بخشیده از زیبایی ات.کشته ی عشقت طناب دار می خواهد چه کار؟.شعر، خود می سوزد از این عشق ؛ دیگر واژه ی.آتشین و مصرع تبدار می خواهد چه کار؟.خوانده ای شعر مرا گویا! خداوندا سپاس!.غیر از این دنیای من اخبار می خواهد چه کار؟...
پر پرواز می خواهمکه روم از هر کجا ...آزاد و رها همچون بادهمچون یاد تو و خاطره هاپر پرواز می خواهم ...که روم سوی خدا ، پیش خدابنشینم و ببینم ...که چرا و چرا و چراعشق ها را با ریا آلوده اندحرف ها را با فریب آغشته اندرعناابراهیمی فر(رعناابرا)...
و دگر بار دلم یاد تو افتاد و شکستدگر ان قاب لب تاقچه افتاد و شکستترس من بود ک روزی بروی سخت شوم..دل من تنگ نگاهت ناگهان سرد شوم.....
من تکه ای از خود را انگار که گُم کردمحالا دو سه سالی هست دنبال تو میگردمهرروز برای تو با یاد تو میخوانمدنبال چه هستم من افسوس نمیدانمیک حس تب آلوده ،سردرگم و ولگردمانگار که بعد از تو یک مُرده ی شبگردمایکاش که می دیدم یک لحظه تو را در خواببرگردو بیا اینجا یک لحظه مرا دریابای دور تراز رویا بافکر تو درگیرمبی مهر شدی رفتی از دست تو دلگیرمای خاطره ی شیرین یک روح پر از دردممن واژه ی تکراری آتشکده ای سردمرد می شوم از چشمت با دی...
بهار تنها بخاطر تو می آیدمی آید که دل من را بشوید و خاطره تو را ماندگار کندتو را در قاب پنجره ی نگاهم محکم کند و بباردآری ... تو که نباشی این خنده ها به چه دردی می خورندو باران حال که را شکوفه باران کند.بهار اصلا می آید که تو زنده شویدر حیاط کوچک دلمبا جوانه هایی سبز و نارنجیو ماهی هایی که اگر چه کوچکنداما به قدر دل تو بزرگ و بی انتها هستند.دلی که در آن هفت سین چیده امآینه قاب کرده امو صدای خنده هایم مانند موج موهایت بر دی...
چشمانم را به آسمان دوختم،گویی آسمان هم آرام و قرار ندارد.،دلش میخواهد ببارد اما غرورش اجازه نمی دهد.همانند مناین روز ها هرچیزی هرچند کوچک مرا یاد تو. می اندازد تمام حرفهایم را برایت میزنم عکس العمل های همیشگی ات جلوی چشمانم نقش میبنددبالاخره غرور اسمان هم همچون من شکست شاید کمی ارام بگیرم همدمم پیدا شدهبعد از تو،تنها باران موهای مرا نوازش میکنداز همان لحظه هاییست ک میخندی و با برقی درون چشمانت اما جدیتی ترسناک میگویی باران را دوست ...
یادِ تو،،،دردی ست مچاله!میان قفسه ی سینه امآغشته با یک تنهایی ی بی پایان! حالا،،،تمام روزکارِ من شانه کردنِموهای سیاهِ تنهایی ست...و لاک زدن،به ناخن های کبودش تا،،،فراموشم شود کابوسِ تنهایی. افسوس! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
یاد تو،چنان شبپره ای است! به تاریکی شب....تنها نقطه ی روشنایظلمت زندگی من. سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
کلبه ای دارمخیس از خاطراتت!...سال هاستکه از سقفش یادِتو می چکد! سعید فلاحی(زانا کوردستانی)...
یک میز و دو نیمکت،من و یاد تو و یک دنیا نخوابیدن!!ارس آرامی...
یک میز و دو نیمکت ،من و یاد تو و یک دنیا نخوابیدن!!ارس آرامی...
دوستت دارم عزیزم ، دلبر زیبای من!آشنای هر شب من ، ماه این شبهای من!من به شوق دیدن تو آمدم قدری بمانباز هم با رفتنت مشکن دل تنهای من!داده ام در هجر تو عقل و شدم دیوانه اتبعد تو تنهایی و خلوت شده ماوای من!در ره عشق تو دیگر گشته ام بیمار دلاز غمت زخمی نشسته بر دل شیدای من!یاد تو با هر نفس در سینه غوغا می کندای که در خواب و خیالم هستی و رویای من!درامید وصل تو چون شمع می سوزم شبیمی شود شب تا سحر اشک غمت همپای من!قد...
صبح با یادتو برخیزم و رقصی بکنموبیاد رخ تو جام شرابی بزنمساغرم ساغر دیگر به کفم می آرمتا بیاد رخ تو دم به دمی می بزنم...
میدانم که میشودمیشود دوباره خوشحال بوددوباره خندیددوباره عاشق شددوباره کسی را دوست داشتدوباره خاطره ساخت...میدانم که میشوداصلا نه دوبار بلکه چندین بار...ولی این تو هستی که نمیدانینمیدانی که همه این دوباره ها و چند باره هاهمه تکراریست...!تکراری که در همه آن ها حضور داریتکراری که همه آنها مرا به یاد تو می اندازند...همه آن میشودها شدنیستولی فراموش کردن تو در آن تکرارها ناشدنیست...حال تو بگوباز هم میگویی میشود؟فراموش...
تمام کوله بارم مهیا ستقلبی که باید بتپدچشمی که باید ببیندپایی که باید برودو دستی که باید بگیرد،من آمده امیک بار عاشق شومیک بار زندگی کنمو یک بار عاشقانه بمیرم،فرصت کم است ای معجزه ی آسمانحالا که آمده امفقط خیره شو به منتا یکی از استخاره ها را خوب بیاورم،این ستاره هایی که در شب می درخشندتیرهایی ست که منبه یاد تو به قلب آسمان زده ام......
بی یادِ تویادمبه کجا می رودای همه جایادِ تودر یادِ من...
زیبای ناپیدای من:امشب دلم شیدای تو.... آتش گرفت از یاد تو.. یا ساز دِل را کوک کن..... یا بَر شِکن ساز مرا......
تنها رفیق من تو این دنیاستپیراهنى که از تو جا موندهپیراهنت هم مثل من تنهاستچشماش رو به جاده واموندهتو باد با یاد تو مى رقصممى چرخم و از خود رها مى شمپیراهنت هم رقص من مى شهبا دامن تو پا به پا مى شمحال و هواى مبهمى دارمچن وقته رفتى، هیچ یادم نیستحوّاى من دنبال کى رفتىتو شهر ما یک دونه آدم نیستدیدى دلم مجنون شد آخردنبال تو هر جا که تونس رفتکوها و دریاهارو برهم زدهر جا که ردى از تو دونس رفتانقدر تاره روزهاى من...
شب یلدا به چه چیزیبه چه کسی باید فکر کنم ؟!به غیر از تو یاد چه کسی باشم ؟!وقتی زندگی عطر خود را با تمامفصل ها پراکنده می کند تا مستتو شوم !!چه انتظاری از سرما باید داشت...
دلتنگ که باشمساده ترین حرفاشکم را در می آورد.... یاد تو که جا خود دارد....
شبها به پهلو میشوم هردماز فکرتو دیوانه می گردمفکرت مرتب میبَرَد دل راآخر چرا از قلب تو طَردم؟با این سوالم فکر ها پر زداین بار پهلو را عوض کردمیکبار دیگر یاد تو پَر زدآمد نمک پاشید بر دردمدل را دوباره با خودش برد وای کاش من پیش تو برگردمحالا دگر من غرق در رویامآنجا کنارت در شبِ سردماما مگر او جای دیگر نیست؟پس من پی عشقِ که میگردم؟یکبار دیگر فکرها پر زدمن باز پهلو را عوض کردماین طرز خوابِ هر شبم گشتهعشق تو باشد دار...
باران که میبارد،مرا یاد تو می اندازد،یاد تو ،که هر پاییز،هر بهار،هروقت باران می آمد، پی بهانه ی با هم زیر باران بی چتر قدم زدن،در خیابانها پرسه زدن،میگشتی،مثل موش آب کشیده میشدیم و باک مان نبود،بی پروای نگاه از سر بهت مردم،و سر تکان دادن هایشان،"که این دیوانه ها را ببین"،زنده میشدیم زیر باران،و نفس می کشیدیم،نفس های عمیق،این عطر جاودانه را،که مثلش را هیچ کجا نمی توان خرید و در هیچ شیشه ی عطری نمی گنجد،نمی ماند،فقط در هوای باران زده می...
غزل بهانه می شود ، که تا تو را صدا کنم !به نام عاشقی دلم ، برای تو فدا کنم !جواب شعر من فقط ، سکوت تلخ انتظارنمانده حرف دیگری ، که من به تو ادا کنم !گناه من در عاشقی به جرم دل سپردنمکه تا ابد به یاد تو ، خدا ، خدا ، خدا کنم !دوباره زنده می شوم ، به اشتیاق دیدنترسیده ام به کعبه ات ، که حاجتم روا کنم !در این خزان بیکسی نشسته ام به درگهتکه هر شبم برای تو ، ز جان و دل دعا کنم !تمام آرزوی من ، در این وداع آخرینشنیدن صدا...
باران زد و پاییز مرا یاد تو انداختچشم و مژه تر شد دل و دلدار کجایی ؟...
یک قهوه سر میز به یادت قجری یک عالمه بغض با کمی دربه درییاد تو نشسته باز مهمان من است مدیون منی دست به جیبت ببری...
دستای تو سرده آغوشتم خالیاما ته قلبت انگار خوشحالیحرفی نزن با من حال تو معلومهپایان فصل ماست این عشق، مختومهچی شد کجا قلبت لرزید دور از منرد می شی و میری مثل یه نور از منرد میشی و میری از مرز رویاهاماز من که دنیامی از کل این دنیامدنیای بعد از تو دنیای کابوسهماه شبم انگار در دست فانوسهدادی پرم مثل یک قاصدک در بادباز اما می گردم در یاد تو آزاداین لحظه دلگیره این لحظه ی رفتنآغوش تو سهم کی میشه بعد از من؟از پ...
گاهی با خودم فکر می کنم که مگه ما آدما چقدر می تونیم از هم بی خبر بمونیم؟ چقدر می تونیم شب و روز بگذرونیم و فکرمون نره سمت کسی که یه وقتی تمام روز و شبمون بوده؟ دیدم اگه این منم، که اگه بگم هیچ وقت هیچ وقت یادم نمیوفته تو رو ولی «هوا که سرد می شه، یاد تو می افتم..»...
یاد تو می وزد ولی، بی خبرم ز جای توکز همه سوی می رسد، نکهت آشنای توغنچه طرف فزون کند، جامه ز تن برون کندسر بکشد نسیم اگر، جرعه ای از هوای توعمر منی به مختصر، چون که ز من نبود اثرزنده نمی شدم اگر، از دم جان فزای توگرچه تو دوری از برم، همره خویش می برمشب همه شب به بسترم، یاد تو را به جای توبا تو به اوج می رسد، معنی دوست داشتنسوی کمال می رود، عشق به اقتفای توعشق اگر نمی درد، پرده ی حایل از خِردعقل چگونه می برد، پی به لطیفه های ...
شباشک زهره می چکدبرگونه های ماهتلخند خاطره ای خوشکه خوش نماندافیون خواب را به کامم چکانده استتصویر سرد دیوار روبرورویای کودکانه پرواز راخمیازه می کشدتا انجماد خوابو رهاییزین آه بی پناهیک پلک فاصله استهرچند یاد توبیداری هزار روز خسته رابیچاره می کند....
یاد تو هرشب می آد اینجا، کاش از مهمون نوازیِ من بهت بگه. شاید بعدش دلتنگم شدی......
مرورِ عکسِ تو زیباترین یقینِ من استهمیشه یادِ تو در چشمِ دوربینِ من استمیانِ این همه غم دل خوشم که حدّاقلغمِ ندیدنِ «تو» حالِ بهترینِ من استچقدر عاشقِ آن لحظه ام که چشمانتنشسته آن طرف و محوِ آفرینِ من استزبانِ بازِ من و حرف های ممنوعشو گوش های تو در این میان امینِ من استببین منم؛ زنِ رسمی، زنِ محافظه کارهمیشه گفتنِ اسمِ تو نقطه چینِ من استچگونه بعدِ نمازِ شبم دعا کنمت؟که آن چه دستِ مرا بسته است دینِ من استحواس ...
عصرجمعه بی کسیهایمدو چندان می شود !بغض های سینه امگویی نمایان می شود !با چراغ یاد تودر کوچه باغ خاطرهغصه های هر شبماز من گریزان می شود !...
یادت ؛هر صبح پیش از منراه افتاده استدر جاده یِ نمناک پاییز...گاه ؛آهی می کشدروی برمی گرداندو شعر چشمهایشدستم را می گیردبرایِ عبور از جاده هایِ نرفته....هوایِ سرد جادهجان می بازددر گرمیِ نگاهت...و این همراهیِ شاعرانه...یادت که باشدآفتاب بی جانِ پاییزِچون شعاعِ خورشیدِ خرداد است...و پرنده هاجشنِ شکفتن می گیرند؛بر بالِ رنگین کمان....و من در سایه یِ یادترها می شوماز دغدغه هایِ ناهنجار...آه که...
همه جهان به یک سوتو سوی دیگردر سرم فقط یاد توستاین تن و جانفدایتمی نوشم از نگاهتجرعه جرعه محبتمست می شوم ازعطر کلامتمصرع به مصرعیادت را که می خوانممهتابی می شوی بر شب تارم...
خوبترین حادثه میدانمت....حال من تماما به "تو" بستگی داردبه خیالت، آمدنت ، بودنت، ماندنت...و به هر فعلی که " تو" را به من وصل کندمرز میان احوال من و یادِ تو بقدریباریک است که تنها ذره ای از خاطرت کافیست تا حالم دیدنی ترین شود......
می دانی یاد تو که میفتمبهار می آید خزان می شودخنده می آید بغض می شودگل می آید ولی پرپر می شودشعر می آید غم می شودقهوه می آید اما آن هم سرد می شودراستی این را بگویمیک بار هم خودت آمدیولی درد شدی...
قبله ی قلبِ من، هموارهبه سوی تو در گردش است!تفاوتی هم نمی کندکدام گوشه از جغرافیای جهان باشم،و یا چه کاریمرا مشغولِ خود کرده باشد!یاد تو در هر شرایطی،مرا تا لمسِ مرزهای بودنت،به دنبال خود می کشاند...!...
اینکه خودم راهروقت درون آینه می بینمیاد تو می افتم، یعنی چقدر عاشق توامکجای تنم دنبالت بگردم که نباشی؟...