بیو عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو عاشقانه
چشم انتظاری های من پر کرده است این شهر را
با هر صدای زنگ در پر می کشد این چشم ها
شهناز یکتا
یاد تو،
چون آفتابی تموز است،
در هر شب چشمان من،
و یا چون سنجاقکی سرگردان است،
در برکه ی چشمان من...
مهدی بابایی ( سوشیانت )
من در دهانت زندگی کردم
روی زبانت زندگی کردم
تو زیر دندان رقیب و من
با استخوانت زندگی کردم
۸ را نیازار این که رسمش نیست
دل را نرنجان اینکه راهش نیست
قصد یورش داری به قلبی که
جز تو سِپَر توی سپاهش نیست
اینقدر بد کن آخر بازی
تا...
آخه چرا تویی که تودل من نشستی بارفتنت زدی وقلب منوشکستی
اگه بودی، منه مودی بودم از اون بچه خوباش:🖤
تو را جایی دیده ام
در آینه وقتی نگاهم می کرد
در قاب خالی پنجره
هنگام نور افشانی ماه
در شادی گنجشگان صبح
وقتی در جوی آب بازی می کردند
از کتابی که می خواندم
آهنگی شنیدم
در خانه ی تو نشستم
چای از دست تو نوشیدم
چشمانی لبخند می...
🌷🌷🌷
کجا رفتی کجا ای یار جانی
که رو گردانی و نامهربانی
مگر ابروی من محراب تو نیست
چرا سویم نمازت را نخوانی
شهناز یکتا
من تموم آشوب های این دنیام و تو تموم آرامش های ممکن این جهان هستی،من تموم جنگ های پی در پی و تو تموم آتش بس های ممکن این دنیایی، من تموم بارون های پاییزم و تو تموم رنگین کمون های روزهای بهاری..من تموم قهوه های تلخ کافه های جهانم...
در مجلست
ای عشق!
همه جمع اند
من
بیگانه ترین
عاشق شهرم...
.... فیروزه سمیعی
سرودهای عشق
به لب های پر از عشق می آیند
سوختن را
نفس کشیدیم
از اتاق رو به آفتاب
گل آفتابگردانیم
با گلوی خاکستری
با آخرین کام از لب های اندوه
رو به سوی بوسه های سرخ
سر می گردانیم
.........
فیروزه سمیعی
من روی تو را یار به نزدیک ندیدم
از گوشی همراه صدای تو شنیدم
لرزید دل آن لحظه که خندیدی و گفتی
دنیای منی ای گل شب بوی سفیدم
شهناز یکتا
قلبت را سیاه نکن
قدرش را بدان
کسی جز او به یادت نیست......
دلبرم!
دیدنت آرزوست
حتا به اندازه ی یک نفس از کنارت رد شدن.
شهناز یکتا
گناه تو نگاهی است که ایمانِ قلبم را فرو می ریزد🌱🌊...
دو چشمان خمارم خانه ی تو
وجود نازکم کاشانه ی تو
در آغوشم بگیر ای نازنینم
لبان سرخ من میخانه ی تو
شهناز یکتا
کاش می شد روی ماهت را ببینم
در کنارت روز و ساعت ها نشینم
کاشکی در برکه ی سبز نگاهت
بنگرم تصویر خود را نازنینم
شهناز یکتا
می شکفد
اهورای لبخند
می کشاندم
مگر قبله ای ؟
شهناز یکتا
تو مرا از یاد خواهی برد
آنچنان که جاده مسافرانش را
دردها
اشک ها
عشق را
از یاد خواهی برد
هر چند
نام تو را بارها
در ناخودآگاه حافظه ام خوانده ام
تو می روی
بی آنکه برگردی
و فراموش خواهی کرد
در کدام شب
تو را بوسیده ام......
......فیروزه...
حالا کافیست زمین پوست بیندازد
تاجوانه ای بروید به وسعت فردا
و هر بلوط به استقبال باد برود
مریم گمار
۱۴۰۲/۵/۷
آنقدر ماهی که می خواهم هر روز و شب به دورت بگردم😍♥
قلب من دیگر به لب هایت ندارد اشتیاق
تا به کی در زیر تیغت جان سپارم با فراق
گر چه از هجران تو جان در تنم پر می زند
مثل جای خالی عکست به دیوار اتاق
در دلم دارم هزاران آرزو هر شب که باز
یاد من از خاطرت افتد...
جمع کردم
بساط شعر را
بازار غزل
کسادست بی بهار
🥀🥀🥀
به خنده هات نگاه کردی؟
امید دقیقا اون شکلیه ...
🥀🥀
وحدت حضرت زاده
برای درخت کافی بود سایه داشته باشد
و برای سایه همین بس که دیواری
برای دیوار پنجره ای
و برای پنجره گلدانی
و برای گلدان
چشمانی که او را بشنود
چشمانی که نشنید
گلدان پژمرد
پنجره بسته
دیوار آوار شد
سایه مُرد
و درخت خشک شد
ببین
چشمانی جان می...