متن بی تو

تقویم گوید سی ساله ام
بی تو اما من
در جوانی پیر گشته ام
زهرا نمازخواجو بیتا

از چراغانیِ چشمان تو من جان دارم

بی تو یک نسبتِ نزدیک به باران دارم

روشنم از تو و آن مُنحنیِ لب هایت

من به لبخندِ پر از صبحِ تو، ایمان دارم

تا تو بودی زندگی سرشار از لطف و صفا بود
این دل دیوونه با مهر و وفایت آشنا بود
گر چه بی تو زندگی آهنگ زیبایی ندارد
میروم چون عشق من در قلب تو جایی ندارد
میروم چون عشق من در قلب تو جایی ندارد
شورو حالی دارم امشب به...

اگر از کمند عشقت بروم کجا گریزم

که خلاص بی تو بند است و حیات بی تو زندان

بازم یه پاییز ،دوباره بارون
هجوم فکرت، همون خیابون
دوباره دلشوره ی تورو دارم
دوباره دلتنگتم عزیزم
دوباره دارم به هم می ریزم
چقد از این حال بی تو بیزارم...

برشی از ترانه

باران و بغض و اشک و ابرم یک منِ بی تو
وقتی که تنهایم به زیر چترِ تنهایی

باغ گل و بهشت برین  هم  جهنم  است

آن ساعتی که بی تو شود طی..عزیز من

سجاد یعقوب پور

من بی تو
در گمنامی می میرم
و با تو زنده می شوم
یا بیا یا می روم .....
حجت اله حبیبی

باز شب بی تو شدم غرقه ی غم وای دلم



مانده ام کنج اتاقی که سکوت است سکوت

بادصبا

بی تو
تنها
خون گشته این دل
قلبم
دردا !
آتشفشانِ غصه است ؛ جانا کجایی؟!
با من چرا نامهربانی مهربانم ؟!
از من چرا دل کَنده ای
سروِ روانم
خورشیدی و بر من نگاهت گرم و پر مهر
ای حضرت عشق !
کردی طلسمم ؛ بردی دلِ من
سحراست...

بی تو ، یلداست شب خاطره ها
فالِ سر سبزی این دشت بیا . حجت اله حبیبی

دلم پر درده و غم فراوون

بی تو دنیا شده برام یه زندون...


برشی از ترانه

بی تو همه ی خاطره ها خاک شده ست
از شهر،نشان عشق ما پاک شده ست
چندی ست که گل فروشی کوچه ی ما
بنگاه معاملات املاک شده ست

شدم مجنون و چون دیوانه بی تو

ز هر کس دور و هم بیگانه بی تو

غمت هر لحظه می تازد به جانم

که جان، ای جان ! شده ویرانه بی تو
بادصبا

در هوای صبح پاییزی
سرد است 
ای تو خورشید جهان آرزوها
لحظه هایم
پر ز بغض است حرفهایم
خنده هایم مرده است و نیست در دل
جز غم و اندوه و حسرت
جز سیاهی
بی تو
ای عشق
آفتابی نیست
پس شبهای غمباری که دل
می خواند از سهراب
هر...

همه خوابیده اند
آرام
و من
بی خواب و نا آرام
که دور از چشم تو امشب
پرم از حس تنهایی
دلم تنگ است و
چشمانم
شده ابری و طوفانی
بیا
آری بیا دیگر
که بی تو
باغ دل غمگین
بهاری نیست ، بهار من
تمام لحظه پاییز است
و...

روزی به پایان می رسد بی تو تمام زندگی
یکدفعه تنها میشود یک زن پراز افسردگی
در خاطرم از تو فقط عطری به جا میماندو
مردی شبیه رهگذر در قصه ی دلدادگی
هر شب به یاد خنده ات سیگار دودم می کند
دیوانه وار می رقصم و این نیست اصل...

برایم عشقتان چون گوهری نایاب میماند
تو را هر کس که دارد تا ابد شاداب میماند
چنان با درد دل کردن برای تو سبک گشتم
که جسم من از آن موقع بروی آب میماند
اگر دریای چشم تو نباشد روبروی من
دلم چون ماهی جامانده در مرداب میماند
ببین مهتاب...

بی تو
تنهایی م قد می کشد
دست نمی رسد
به آرزوهام
کاش شعرهایت
نردبانم شوند


صیدنظرلطفے

بی تو مثل کشتی بی ناخدا سرگشته ام

خسته ام،حیران شدم.. پایان خود را دیده ام

سجاد یعقوب پور

بی تو طوفان زده ی دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چسان می گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره ای اشک درخشید بچشمان سیاهم
تا خم کوچه بدنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی...

بوی دلتنگی می دهد
ثانیه هایی که
در سکوت نشسته ام بی تو
تو ای که ای کاش
می دانستی
این نشستنم
چله نشینی عشق است
و هر بار
که ورق می زنم
خاطراتت را
اشک
بوسه می زند
بر برگ برگ احساسم


بادصبا

دوا جار
بێ تۆ پوشکەیەکم
بایەک دوور دوور دەم با.
◇
سرانجام
بی تو پوشالی می شوم،
که با وزش هر بادی،
از تو، دور و دورتر می شوم.






شعر: بیکس محمد قادر
ترجمه: زانا کوردستانی

بی تو دنیا شده زندان و منم زندانی
حکم صادر کن و یکباره مرا راحت کن