متن حسرت دیدار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت دیدار
**خیالِ ندیدنت**
چشم میبندم
و نبودنت را تصور میکنم.
خیابانها
بینام میشوند،
دیوارها
سایهات را از یاد میبرند،
و من،
در ازدحام هیچ،
بیهوده به دنبال نشانی
از تو میگردم.
اما هر جا که نباشی،
باد
نامت را در گوشم زمزمه میکند،
و خیالِ ندیدنت،
خود تو میشود...
تب کردن من دست خودم نیست.
لبهای تو آتش به دلم انداخته.
کی میشود لمس کنند، لبهای من چشم تو را.
وتو نمیدانی که یک دوستت دارم اززبانت شنیدن ، رگ و ریشه جانم را میلرزاند
و چه لذتی میدهد به جسم و روح و روانم و تو باز حرف خودت را تکرارکن که مگر به گفتن است
بلی دلبر دیوانه من روزی پی خواهی برد.
نبودنت را به دوش کشیدم، چقدر سنگین بود.
میروی اما بدان،
حال پریشان من از، زلف پریشان روی توست.
دلتنگ توام جانا هر دم که روم جایی
با خود به سفر بردم یاد تو و تنهایی
کاش پر تکرار بود، لحظه ی بوسیدن تو.
کس ندارد ذوق دیدار تو را، الا من.
تنگ چشمان تو میشود دلم، گهگاهی.
زخمی تر از آنم، که زخمم تو نبینی.
من از این بی تو بودن های تکراری، بیزارم.
تو را میخواهم؛
و با تک تک سلولهایم،
میسرایمت؛
و با صدای سکوت سینه،
آوازت میکنم...
ای خفته در خیالِ منی خسته، شب بخیر
یک دل نه، صد دلم به تو وابسته، شب بخیر
من تا سحر نشسته به درگاهِ وصل، تو
خوابیده، آرمیده چو گلدسته، شب بخیر
تو! خواب مثلِ حوریو در پُشت ابر، من
چشمم به سقفِ خانه و در بسته، شب بخیر
باز...
اوج گناه چشم من.
دیدن چشمان تو بود.
به ذوق دیدن چشمان تو در خواب.
تمام شب بیدارم.
نیستی و دلم در غم تو میسوزد.
دشت، تا دشتِ دلم، گشتم؛ رسیدم، سبزه زار
منتظر در راه هستم؛ تا بیایی، با بهار
زیر بارانم؛ ندارم، چترِ دستانِ تو را
بازگرد از جان؛ بشو، بهرم دوباره، سایهسار
عادت بخت من نبود، آن که تو یادم آوری
نقد چنین کم اوفتد، خاصه به دست مفلسی
صحبت از این شریفتر صورت از این لطیفتر
دامن از این نظیفتر، وصف تو چون کند کسی
خادمهٔ سرای را، گو درِ حُجره بند کن
تا به سر حضور ما، ره نبرد موسوسی...