متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
ثانیه ها نامردن
ثانیه ها را باید کشت
دلم هوای تو کرده
❤️❤️❤️
با انگشتانم فاصله لبهایت را
هجی میکنم،
هزاران شعر سوزان روی لب هایت
بجا مانده...
وحدت حضرت زاده
دلم برای کاشی های آبی حوض
که آینه دار ماهی های سرخ بودند
برگ سبز رقصان در آب
و مورچه ی ناخدا
زمزمه ی مداد رنگی زرد کوچک
که عشق خورشید کودکی ام بود
گل سرخ
بشقاب جهیز مادر
سر چراغی سفره قلمکار
که دلش شکست و آخ نگفت ......
اکنون
نمی دانی
در این غروب سرد
محنت سَرا گشته
بی تو دلم ای دوست!
بی من
کجایی تو؟
دزدیده غم اینک
لبخند هر روزم
باز آ
به جان ، باز آ
تسلیمِ دلتنگی ست
دربند بی تابی ست
دل
بی تو هر لحظه
بشکن !
طلسمِ غم
تا هستم...
حس میکنم گم شدم میون خاطراتت
دارم گیج میشم میون خیالت
غریبم میون کوچه های شهری که توش قدم زدیم
هرچی دنبال خودم میگردم نمیتونم پیداش کنم ؛ انگار منم با تو گم شدم ، باتو رفتم ،باتو دور شدم
انگار نصف وجودم نه کل وجودمو با خودت بردی
حس...
داشتم فکر میکردم اگه مونده بودی چقدرحالم خوب بود ، چقد دلم گرم بود ، چقد پشتم پر بود
شاید اگه بودی آدم خوشحال تری بودم ،آدم اروم تری بودم
شاید اگه بودی اصلا مَنِ الان وجود نداشت
منی که به مودی بودن ،به عصبی بودن، به بد بودن ،...
باز هم شب
باز هم نگاه سنگین غم
که خیره خیره می نگرد
چشمان بهانه گیر شده ام را
هیچ آوایی
به گوش نمی رسد جز
صدای امواج پر تلاطم قلبم
که طوفانی نبودنت گشته است
کاش می فهمیدی که
دلتنگی ها هر شب
به شب نشینی دلم می آیند...
اگر زنده ماندم و یک روزی...
باهم در خانه تو چای دم نکشیده را از دستان زنت خوردیم،
برایت تعریف می کنم؛
که این روزها چقدر سخت و دیر و دور گذشت.
رفیق فراموش کار من
قد کشیده اند
دلتنگی هایم
لابلای خاطرات غبار گرفته
تنهاتر از همیشه
در سکوتی سرد
در انزوای تنهایی و درد
کسی نیست جز حسرت و آه
جز بغضی جانکاه...
خسته ام
لبریز اشک
و چه غریبانه است امشب
شبی که
قد کشیده اند دلتنگی هایم...
بادصبا
در حوالیِ من خیلی وقت است که خورشید،
در پس ِتاریکیِ شب ها نتابیده!
از آن زمان که طنین ِصدای تو
جایش را به سکوتِ خانه داد،
شب شد، و تا ابد تاریک ماند…
پریا دلشب
با طلوع صبح و
رقص گلبرگِ شقایق و نسیم
و به همراه گل شمعدانی
که لبِ پنجره ها می خندد
من تو را
هر لحظه
هر کجا
می خواهم
و تو را
می خوانم
با سرودِ رودی
به دل تنگ و نگاهی که تو را منتظر است
ای که چون...
من، تو را...
میدانی شاید عاشقانه اش این گونه باشد که بگویم؛
من تو را در قلبم،
در ذهنم،...
نگاه داشته ام،
به خاطر می آورم؛
اما؛
من تو را در جزء جزء اَم بایگانی کرده اَم.
در تک تکِ یاخته هایم،
در گلبول هایم،
حتی در گلبول هایِ سپیدم...
تمام شب هایم
سرشار از رایحه ی خیال توست
عطری آغشته به عشق
که تنها مرهم
دلتنگی های من است
مجید رفیع زاد
نامه عاشقانه عزیز به زیبایی یک شهر ♡
■فرشته جانم ،ماه من
انار سرخ و خوش رنگ من ، پرتقال زرد و خوش طعمم
عطرت از شهر بیرون نمیرود
و امروز تنها چند کلمه در راستای تو نوشته ام :دلم تنگ توست
پرتقال من بعد تو دیگر عاشق نشدم
کوچه...
میگفتی سیگار نکش !
میکشیدم اما دوست داشتم...
میگفتی شبا زود بخواب !
دیر میخوابیدم اما دوست داشتم...
میگفتی تنهایی جایی نرو !
میرفتم اما دوست داشتم ...
میگفتی حرف گوش کن باش !
نبودم اما دوست داشتم...
الان سیگار نمیکشم ،
شبا زود میخوابم ،
تنهایی جایی نمیرم ،...
دلم تنگ است تو را دیدن میایم
غمت گل کرده غم چیدن میایم
تو کمتر ناز کن ای عشق والا
از لبانت بوسه دزدیدن میایم
کجایی؟
که با آمدن صبح
دوباره خورشید نگاه می کند
از پشت پنجره
به من و تنهایی ام
و من
محو در خیال با تو بودنم
بیا
برای همیشه بیا
تا چشمانم
به آفتاب نگاهت
پلک بگشاید کنار تو
و بشنود گوشهایم
زیباترین
موسیقی زندگی بخش را
از لبان تو...