متن دلتنگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دلتنگی
کلید نمی خواهد
دلی که با یاد تو باز میشود
نگو دلت بازم تنگ شده؟!
ما که تازه همو دیدیم
آره تنگ شده!
دلتنگی من به اینکه کِی تو رو دیدم ختم نمیشه
دلتنگی من یعنی ی جای خالی که می خوام با شنیدن \من هم همینطور\ از زبان تو پر بشه!
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
تو اتاقش رو تخت لش کردع بود..فکرو خیال عین خورع مغزشو میجویید...اما چاره چی بود؟؟!اونقد تنها بود ک فقط دلش ی جفت گوش شنوا میخواس ک فقط کمی درد دلشو بگع بلکه کمی عاروم بگیرع...اما نبود کسی نبود،،،اونی هم ک همع کسش بود ۸سال بود ک زیر خروارها خاک خواب...
به آسمان نگاه میکنم
ت کدامین ستاره را دوست داری
شاید چشمان تو خیره به آن باشد
و چشمان پر نور تورا در ستاره ای دیدم
چقدر دیدن چشمای تو زیباست
در میان انبوه ستاره های کم نور....
ابوذر جمشیدی
آن قدر پُشتِ پایت اشک ریخته ام؛
که در من،
باغ های افسردگی ریشه دوانده اند.
***
مرا دریاب!
لیلا طیبی (رها)
با صدای ساعت روز جمعه از خواب بلند شدم
خیلی هم فرقی نمی کرد از وقتی نمیتونم از خونه برم بیرون هرروزش برام جمعه ست!
ولی امروز عجیب تره...
دلتنگی برای تمام آدم ها تو روز جمعه روی دلم سنگینی می کنه...
عذاب وجدان کار های عقب افتاده و نگرانی...
گوشی ام ک زنگ میخورد احساس میکنم تو ای
جواب میدهم
صدای دختر نازکی است ک میگوید سلام
برق شوق در چشمانم حلقه میزند
جواب میدهم و او صحبت میکند
بازهم تو نیستی
میل سخن ندارم دیگر
ن با آن که پشت گوشیست و ن با هیچکس دیگر
میخواهم باز...
- خب بزار گوشی رو بزارم روی
کاناپه ی روبه رو
تا بتونی راحت تر منو ببینی،
منم کارمو انجام بدم.
+ ژاکاو داری چیکار میکنی؟
- دارم پیراهنتو اتو میکنم.
+ چرا؟ من که اونو گذاشتم بندازی لباس شویی.
- نه، وقتی اتو میزنم روی پیراهنت بخارش
با ذرات...
کاش می شد که شبی از دلِ باران برسی
در عبور از گذرِ خیس خیابان برسی
حسرت تابش مهتابِ رُخت مانده به دل
کاش یکباره سحر، از پسِ طوفان برسی
مانده ام حبس ابد در شبِ سلّول غمت
تا به فریاد من این گوشهٔ زندان برسی
گر نباید که مرا...
ضربان قلبم!
در کنارم ندارمت
در آغوشم نیستی
عصرها چشم انتظار ورود گرمت به خانه ام نیستم!
اما خودت خوب می دانی
که همین گاه به گاه شنیدن صدایت
تنها دلیل موجّه ست
برای تداوم نفس کشیدنم!
به قلم شریفه محسنی `شیدا`
آغوشت دریاست...
آغوشت دریاست...
آغوشت دریاست...
و من چون ماهی سیاه بخت تنهایی هستم
که در تُنگی کوچک اسیر است
و دستی او را
در انتهای ساحل متروکه ای، رها کرده!
افسوس
که تنها نصیبش از دریا
نگاهی ست پر حسرت از دور و
داغی ست مانده بر دل ......
اینجا همه چیز مهیاست
مثل خانه ای آراسته و آماده
مثل آخرین شاهکار یک نقاش
مثل آخرین قطعه یک سمفونی
اما چیزی کم است
چیزی مثل چراغ که خانه را خانه کند
مثل امضای پای تابلو
مثل آخرین نت
چه دوری و چه همه چیز بی تو کم است
سازهای...
«اشک آسمان»
می خورد بر شیشه ی دود گرفته ی دنیا
قطره قطره اشک آسمان ...
تا بشورد کهنه زخم زمین را
و بشکند بغض غمباد گرفته در عمق گلو
باران ...
چه تعبیری ، چه تقدیری...
لمس دستان زمین بین نگاه آسمان
می بارد از دلتنگی
می بارد از...
آخر این بی خوابی ها هلاکم می کند
حالا که نیستی تا در آغوشت آرام بخوابم
باید به خوابم بیایی ،تا من تا ابد بخوابم و بخوابم و بخوابم .........
سازهای آبی سولماز رضایی
بیدار شدم
خواب تو را می دیدم
مهم نبود چه خوابی بود
بعد از آن اولین احساسی که در بیداری تجربه کردم فقط دلتنگی برای خوابیدن بود
سازهای آبی سولماز رضایی
تو تمام جاده ها را ، تمام شهرها
راحت تر بگویم تمام جهان را به من بدهکاری
چون هیچ جاده ای نیست
هیچ شهری نیست
اصلا هیچ کجا در جهان نیست ،که من باشم و در آن دلم برای تو تنگ نشود
سازهای آبی -سولماز رضایی
پنج شنبه ها را دوست دارم ؟ ندارم ؟ نمی دانم ؟
در خصوص چهارشنبه و سه شنبه هم نظر خاصی ندارم
اما جمعه ،جمعه ها واقعا حرف دارد برای گفتن
نه اینکه با شنبه فرق داشته باشد
جمعه ها را می شود آشکارا دلتنگی ات را فریاد بزنی و...
نمی دانم کجایی
نمی دانم در کدام خانه ،در کدام خیابان ،در کدام شهری
اما دلم برای آن خانه هم که ندیدم ،تنگ است
دلم برای تمام راههایی که تو می روی ،لک زده
دلم دقیقًا برای تو تنگ است
سولماز رضایی
انقلاب بود درونم
خوب شد نبودی دیوانگی من رو ببینی چه حرفی می زنم ،اگه بودی اون طور ناجور نمی شدم
دلتنگ تو بودم ،خیلی زیاد
میدونستی دلتنگی زیاد آدم رو عصبانی میکنه ؟؟
عصبانی بودم ،از تو نه ، از خودم ،که چرا اینقدر از تو پر شدم
می...
آخر این بی خوابی ها هلاکم می کند
حالا که نیستی تا در آغوشت آرام بخوابم
باید به خوابم بیایی تا من تا ابد بخوابم و بخوابم و بخوابم .........
سولماز رضایی
وقتی با زمان پیش نمی روی
وقتی انگار هیچ کجا ،دیگر جای تو نیست
وقتی انگار خودت را در کسی جا گذاشته ای
وقتی نفسهایت بوی آه می گیرد
آنوقت میتوانی بگویی.
دلتنگم
سولماز رضایی