متن دل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات دل
زلفانت
آن سلسله ی ممتدی ست
که پای من «مجنون» را
به سوی همه کس، همه کس، همه کس،
زنجیر است؛
و دلم
آن زلال غمناکی ست
که جلوه های سوزانت را
در بطن همه چیز، همه چیز، همه چیز،
نخجیر است.
دلم به شوق نگاهت بهانه می گیرد
چه کرده ای که دلم درفراق ، می میرد
به یاد این دل من باش هرکجا هستی
دلم به یاد تو افتد ، عجیب می گیرد
( بهزاد غدیری شاعر کاشانی)
روزگاریست در این کوچه گرفتار توام
با خبر باش که در حسرت دیدار توام
گفته بودی که طبیب دل هر بیماری
پس طبیب دل من باش که بیمار توام
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی
من بهار زندگیم ،آواز چکاوکم ،شُرشُر آبشارم ،نغمه ی بلبلم، غَزل عاشقی هستم که به معشوق نثارش می دارد.
روحی هستم بر جان مرده ،صدای تپش قلبی هستم که از احساسات پرشور و شوق خود می تپد،
نسیمی هستم که صورت بشاش و همیشه خندان را نوازش می دهد.
صدای...
مثلِ اون عکسی که قایمکی نِگهش داشتم
وَ هنوز گاهی نگاهش می کنم . .
مثلِ آهنگی که هیچوقت پاکش نمی کنم
ولی رَدش میکنم ؛
هنوزم دلم پیشته . .
!💙🎼
دارکوب ها را از درخت زندگی تان دور کنید،
به دارکوب ها نگاه کنید آنها اَره برقی ندارند،
مته همراه شان نیست اما تنه سخت ترین
درخت ها را سوراخ می کنند،
و در دل شان لانه خودشان را می سازند،
دارکوب ها با ضربه های سریع کوتاه
اما پشت...
در کنارت حضرت محبوب و جانان نیست، هست؟
لحظه لحظه منتظر ماندن که آسان نیست، هست؟
دل گرفتار کسی باشد که سهم دیگری ست
هیچ فرقی بین آزادی و زندان نیست، هست؟
تو کنار خاطراتش، او کنار یار خود
حال تو با حال او هرگز که یکسان نیست، هست؟
گرچه...
مثل یک ساز شکسته از صدا افتاده ام
نغمه ها دارم ولی بی ادّعا افتاده ام
ارزش دل را مسنج از ظاهر بی رونقم
مثل گنجی در دل مخروبه ها افتاده ام
ای طبیب قلب تبدارم مکن بیهوده سعی
نوشدارو را رها کن ، از شفا افتاده ام
مانده ام...
آه که این دل دیگر
از خود خبر ندارد
آه که این غم
دلیل بودنش را نداند
طولانی شد ایام جدایی
آه که روح دیگر؛
جسم،ندارد
میدونی رو مخ ترین عضو بدن کدومه؟؟؟؟
معلومه دله
این دلی که هی بهش میگی دلت براش تنگ نشه ها ...
وقتی میبینیش نلرزیا....
هم دلش تنگ میشه و هم از هیجان زیاد شروع میکنه به بوم بوم کردن
وقتی یک نفری که دوستش داری سرت داد میزنه بهش میگی...
برده ای دل ولی نمی دانی ، تو غرور همه فراهانی
زود برگرد و زود بیا ، مانده ام در میان ویرانی ...
می شنوی ؟
صدای قدم هایش است
گوش هایت را نیز کن تا بشنوی آن آهنگ خوش آمدنش را
و دل را پاک کن
تا لبریز شود
از شادی آمدن او
قبر
دلم می سوزد
از فراموش شدنم
چون قبری که مرده ای
در آن زندگی نمی کند...!
(فروغ گودرزی)
می خواهم حال دلم خوب شود
دلخوشی هم .... گاهی باشد
از نزدیک ترین لحظه ممکن، دلِ خوشش بردارم
گاهی، گاهی .... غرق شوم در این رویا
شاید خود را پرنده ای کوچک ببینم، دور از چشم شکارچیان.... در کنار رودخانه بنشینم... سردم شد ، بال بگشایم ... بپرم سمت...
عشق اتفاق ساده ست که می افتد
اما
دل
بجای آن میشکند.