متن زندگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زندگی
این روزها
جای نبودنت تیر می کشد
و بغض کهنه ای گلویم را می فشارد
بیا در این وانفسای زندگی
کمی از دوستت دارم هایت را
برای من کنار بگذار
که من برای شنیدن واژه های احساس
محتاج لب های توام
نشستهام
کنار پنجرهای که باد از آن
بوی شکوفههای دیررس را
با خودش آورده...
درختِ حیاط
دیگر سوگوارِ سیبِ افتاده نیست،
با هر نفسِ نسیم،
برگ تازهای میروید از دلش.
پرندهها،
میانِ ابرهای روشنِ صبح
نمیپرند،
میرقصند...
کوه
بیصدا
دارد آفتاب را در آغوش میکشد،
آنقدر آرام
که انگار هزار...
برگی که به بادی بند...
رفتنات،
اتفاقی بود
که در زندگیام افتاد.
حالا
با این شاخه
تکانهایی مانده
که به زورِ بادِ فراموشی نیز
جایِ خالیات
جای خالیات نمیافتد!
خورشید را در آغوش کشیده، سر به سوی نور دارد؛
گل آفتابگردان، نماد امید و وفاداری، حتی در روزهای ابری هم نور را میجوید.
تو هم مثل او باش؛ رو به روشنایی بایست.
باید خود را به دست زندگی سپرد ...
تا ما را تجزیه کند به هر چیزی که دلش خواست مثلا به 3 رنگ اصلی طبیعت
مارا به (زرد) تبدیل کند که به ما نشان بدهد زندگی بدون سختی جریان ندارد. رنگ زرد، رنگ سرسخت و بعضا دردناک زندگیست
اما این...
زندگی ام را چنان خواهم ساخت که وقتی پشت پنجره اتاقم خیره به باران پاییز قهوه تلخ مینوشم زندگی به کامم شیرین بگذرد ...
پشت پنجره،
گلدانی ایستاده
با برگهای سبز و عطرافشان،
که هر شب
رؤیای پرواز میبیند...
و من تماشا میکنم
چگونه گلبرگهای سرخش
در آسمان اتاق
به پروانه بدل میشوند
و میرقصند...
وعده اردیبهشتی را به من دادی که حال
نیمهای از آن گذشت و نیم دیگر میرود
من که دلتنگم نمیدانم که دلتنگم شدی؟
جان ما دریاب ، عمری را که دارد میدَود
فنجانِ قهوه را
بر میزِ چوبیِ خاموش میگذارم
و تو،
از لابهلایِ بخارِ داغ
چون پروانهای سپید
رها میشوی از پیلهی دوری.
خاطرهها،
چون دانههای قهوه
در آسیابِ مغز
آرام میچرخند
و عطرِ بودنات
تمامِ اتاق را
به یادِ تو میسپارد.
پنجره باز است
و باد
موهای تو را
از...
با ناز گلهای جهان
چشمانت را کشیدهاند
که چشمانت...
این دو وسعت قشنگ،
زیستگاه همیشهی رقص و ترنم!
هر کلمهایی با موسیقی صدای تو شنیدنیست!
موهایت را که باز کنی،
آیینه از زیباییات سر میرود
و جهان از شعر!
البته این شعر نیست ها!
پلنگِ اشتیاق است
که در لباس...
🌙
من
ماضی بعیدم و
گُم،بین جمله هات
اما تودر مضارعِ من
فاعلی هنوز
بیدار مانده ام
که تو را مثنوی کنم
آسوده تر بخواب!
عزیزِ دلی❤️ هنوز ...
دمیده، درونِ دشتِ رویا
شکوهِ سرورِ حسّ زیبا
بیا؛ با نگاهی، کن شکوفا
گُلِ نازِ باغِ زندگی را
تا هماره
با صفایت
با تب دل
زندگی کن
دیده در ره دارد احساسِ زلالِ زندگی
از برای دیدنِ رخسارِ ماهِ پاکتان
آرزوی سینههای منتظر را بشنوید
بازگردید آخر ای آقای خوب و، مهربان
زندگی: طعم هلوی لحظههاست
رنگِ ناب سیب سرخی؛ چون طلاست
ارزشش، بیش از گهر هست و؛ یقین
قدرِ آن، اندازهی جان، پربهاست
اگه حال دلت خوبه
بدون حال منم خوبه
یه حسّ نابِ زیبایی
رو قلبم مشت میکوبه
زندگی را زیبا می بینم هرگاه به بال شگفت انگیز پروانه ها خیره می شوم
زندگی را پر عشق می بینم هرگاه به اغوش پر مهر مادر می روم..
زندگی را رنگار رنگ می بینم هرگاه رنگین کمانی زیبا در اوج اسمان پدیدار می شود
زندگی را پر ارامش می...
تو به درختان ریشه ندادی
من اما یاد گرفتم که از خاک بیدستتو، درختی بشوم که آسمانش همیشه بیتو بوده.
گاهی رشد کردن به معنای زنده ماندن نیست بلکه زندگی کردن با تمام ناتمامیهاست
باورِ مجبورم!
هر قدر هم که ابر بپرورانی
گوشهی گمشدهی آسمان، پیداست
با تکان دادنِ فصلها
بیدار نمیشود زندگی
با شوکهای «طاقت بیاور، طاقت بیاور»
قلبِ غمگین
از درد
بر نمیگردد
چشمبندت را بردار!
آسمان،
همه جا یک رنگ نیست...