متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
مبتلایم به لاعلاج ترین بیماری
یک بیماری به نام عشق
تپش قلب میگیرم،،
در لحظه نگاه کردنت
نفسم تنگ میشود،،
در زمان دوریت
آرامشم سلب میشود،،
هنگام غمگین بودنت
من دیوانه ای هستم دچار تو
کیوان بلدی
من دلم را مامن عشق و صفایی ساختم
عشق خود را بی ریا من ساختم
یک دل آکنده از مهر و صفا من ساختم
در پی معشوقه ای من در خفا میساختم
از غم تنهایی ام من در خفا میسوختم،میساختم
در سرم معشوقه ای میساختم
کز فراغش جون و دل...
نگاهی سرد بر این ساعت
کمی در حال خود ماندن
زمان درگیر یک کابوس
برایم می رسد \خواندن\
و میخوانم که : دریابی چرا نیستی ...
حمید پناهی زاده
بخار روی شیشه نفس های حبس شده، نگاه خیره شده به پنجره ها حکایتِ تلخ و شیرین گذشته
همه و همه
\حریف تنهایی\ مَنِه تنها می شوند.
پُشت میکنم به پنجره چشمانم را می بندم یک نفس عمیق میخواهم....
سردرگم می شوم میان خیال لَمسِ دستان تو....تداعی می شود تکرار...
سقف این خانه پر از ترک های پی در پی میشود.
فریاد می کشم بانگ عجیبیست ندای درون خویش را به خنجر کشیدن ، یا اینکه سخت بیدار ماندن و خیره شدن به نقطه ای که مرا به هیچ سمت سوق نمی دهد.
سخت است درگیر کسی باشم که هرگز...
پیراهنت را به گوشه ترین گوشه ی اتاقم سنجاق کرده ام، تا چندان در دید نباشد...
آدمهای حسود را که می شناسی، بی هوا می آیند و عطرت را استشمام میکنند.چندروزی هم که گذشت انگ دیوانگی را به پیشانی ام میزنند... آنها چه میدانند عشق چیست... از کجا باید بدانند...
عشق تو برد همه هوش و حواسم را
برد همه درد و غصه هایم را
تو باش و بر دلم پادشاهی کن
تو بر دلم حکم فرمایی کن
ای جان جانانم تویی مهربانم
تویی همیشه همزبانم
چه گویم از این دل دیوانه ام
که تو مجنونم کردی و عاشقم
چشمانم...