متن غزل
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غزل
مگر می شود ما به هم دل نبازیم
مگر می شود خانه در دل نسازیم
فراموش کن هرچه بد بود اینجا
که ما عازم راه دور و درازیم
من و تو برای رسیدن به این عشق
به هم متکی و به هم هم نیازیم
نداریم از هم نهانی و سرّی...
شبها به پهلو میشوم هردم
از فکرتو دیوانه می گردم
فکرت مرتب میبَرَد دل را
آخر چرا از قلب تو طَردم؟
با این سوالم فکر ها پر زد
این بار پهلو را عوض کردم
یکبار دیگر یاد تو پَر زد
آمد نمک پاشید بر دردم
دل را دوباره با خودش...
غم عشق را سرودم ، همه را به آب دادم
و برای دیدن تو ، تنِ خود به خواب دادم
دل من اگرچه رنجید و دلِ تو هم نفهمید
من از این قمار عشقی به خودم عذاب دادم
همه خاطرات بد را به کنار میزنم من
که به این دلِ...
دیدی که سرِ زلف تو من را به کجا برد؟
یک جامِ بلا داد، ولی قلب مرا برد
آن موی پریشانِ تو و صورت زیبا
از خَلق جدا کرده مرا ، سوی بلا برد
وصف سر زلفت همه ی خلق شنیدند
آنقدر که یک تار از آن، بادِصبا برد
پیری...
فصل پاییزی که ما داریم هم دیرینه است
مثل کفشی نو که در پا هست اما پینه است
ما از این پائیزها خیری ندیدیم و هنوز
داغ یک معشوق تابستان درون سینه است
یا مثال یک شتر در قلب دارد کینه ای
هرکجا می گردد آخر در پی آن کینه...
مثل پرستوها مرا درگیر هجران میکنی
من را به ناز و قهر خود شیدا و حیران میکنی
با موج گیسویت مرو ، رحمی بکن برغیرتم
این شانه ی مردانه را آخر تو ویران میکنی
یک شهر گر کافر بوَد مومن شود با خنده ات
هر کافری را ای صنم آخر...
دلم ز شوق تو ای گل بهانه می گیرد
بهانه های تک و عاشقانه می گیرد
چرا حواس تو جمعِ دلِ خرابم نیست
ز کوچه ها وخیابان نشانه می گیرد
کمی که دلخوش و فارغ ز عاشقی گردد
بهانه دو سه بیتِ ترانه میگیرد
خبر اگر بدهی عازمم که باز...