متن غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات غمگین
نشستم به برگ هایه درخت گیلاسه حیاط مان نگاه میکنم چقد غم انگیز است درخت هوس برگ تازه کرده و برگ هایه خود را یکی یکی می کُشد برگ هایی را که چندین ماه با او بودن
می نگرم می نگرم و به یاد درخت مو طلاییه خودم میوفتم که...
از دیگران بریدم
تا مهربان بمانی...!
نامهربان تو رفتی
با دیگران بمانی...!!!
بهزاد غدیری ، شاعر کاشانی
رفتن تو رفتن نبود
مرگ بود
داد و بیداد کردن دل بود.
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
دلتنگتم و
درد اینجا نبودنت را
با فریادی از ته دل به همه ی دنیا خواهم فهماند.
شعر: تنها محمد
برگردان: زانا کوردستانی
خاطراتت در من پا می گیرند راه می روند
می شوند باران به بارانی ترین حالت ممکن
ارس آرامی
دلم
آفتاب تموز است
سوزنده و داغ
که به آتش کشیده
عشقت
خرمنِ وجودم را
و اشک
مدام مرا
به خود می خواند
افسوس
نیستی که ببینی
چشمانِ همیشه منتظرم
چون کهنه زخمی
سَر باز کرده
از این همه غم و اندوه
دلم
پریشان است
پریشان تر از گیسوانِ باد...
خدا نیز غمگین است
از این روزهایی که بر ما می گذرد
زمین خسته
آسمان گریان
مردم زار و نزار
بس است دیگر بس!
خدا از شادمانی امان شاد واز
اندوه امان اندوهگین!
زمین ، توان اینهمه عزیزِ ازدست رفته را ندارد که در خود جای دهد، بس است دیگر...
خیس اشک است دفتر شعرم
بدان هرگز که بعد رفتنت
شعری به یاد من نمی آید
تمام واژه ها مردند
در هر خط این دفتر
قلم با جوهرش تنهاست
و من با یاد شیرینت
مجید رفیع زاد
این روزها....
غرق شدیم میون یه آرزو،
میون یه رویا، که کی قراره
آسمونی که ستاره هاشو مخفی بغل کرده
و واسمون حتی نور ماهشو هم نشون نمیده،یه روز صبح بشه؟؟!
خسته ایم و لغتنامه دهخدا هیچ ترادفی برای
عمق تیره بودن حالات روحمون در خودش
جای نداده:)
نمیدونم کی...
لعنتی زمان آنقدر ازگذرش بی زارم که هنوز بغضِ خداحافظی آن روز گلویم را چنگ می زند
ساحل هاشمی
امشب دوباره
می زند شانه
دلم با بی قراری
زلف غم را
گویی که جز غم
نیست مرا همراه و هم خانه
در قامت صبرم
نمی گنجد نبودت
حتی ندارد آسمان یک تک ستاره
نیلوفر تنها منم
که در دل تاریک یک مرداب
امشب
نگاهش خیس بارانی است
بادصبا
بی تابم و از عشق دگر خواب ندارم من ترسم از آن بود که شبِ بی تو مهتاب ندارم.
----------------------
در مکتب حقیقت ،عشق است چون گدایی وداع ندارد این عشق آخر که بی نوایی
----------------------
بی دفایی را میان عشق تو آموختم صبر و طاقت را برای دوریت اندوختم ...
آدمها روح خانه ها و خاطرات ما هستند
وقتی که به دیوار ها و حیاط خانه خیره می شوم
خیلی ها نیستند
خانه همان خانه است همان آسمان اما..
انگار دیگر روحی ندارد
به هر طرف نگاه میکنم درد و اندوه در کمین است
خنده هایی که رفتند
صدای مادر...
رفتی و سالهاست که مرا ندیده ای
و من دیگر آن جوان سابق نیستم
تمام آن شورها و عطش داغی شد و بر سینه ام نشست
بعد از تو خیلی ها رفتند
و اندوه هایی مدام ، که بر من آمد
روزهایی که تلخ گذشت و هنوز هم تلخ است...
ایکاش که دنیا پنجره ای داشت
به سوی رفتگان
دلم که سخت برای تو تنگ می شد
قرارمان کنار آن پنجره
از دنیای بی تو ، سخت خسته ام
از اینهمه آدمهای غریب
حرفهایشان را نمی فهمم
و شاید آنها زبان اندوه مرا نمی دانند
✍ سردار
ماییم و صد درد
که وصله شده بر تن ما
✍ سردار
شبیه خواب بعد از لالایی مادرم شدم
فقط می خواهم عمیق و طولانی بخوابم
ولی اینبار در دامان اندوهی که مرا در خویش گرفته است
دنیا دیگر جای قشنگی نیست
آدمها دیگر برای هم مهربان نیستند
و اصلا دلشان برای هم تنگ نمی شود
احساس می می کنم انتهای دنیا...
دیگر حرف های ناگفته ام را تنها مورچه ها خواهند فهمید ...انجا که بعد از مرگم گلویم را به تاراج میبرند...!!
Mays.62
نوبت به من رسید،کمی بیشتر بریز
سر می کشم اگر چه یقینا شراب نیست
تزریق می کنم به تنم جام زهر را
فرصت برای خوب و بد و انتخاب نیست
من چند بیت دیگر از این شعر می روم
اصلا نخوانده رد شو ولی از جهان بترس
بوی خوشی اگر...