متن محمد خوش بین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات محمد خوش بین
از این هردم شکستن ها هنوز آرامشی باقیست
پریشانی نکن ای دل تا در تو سوزشی باقیست
این دود ها یعنی اینکه تو تنها نیستی ای مرد
هنوز سیگارهایی را که داری میکشی باقیست
از این دنیا همین قدرش برایم بس که می بینم
در امتداد این خانه از دودها...
خاطرات تو به سر دارم و تو تنها میروم
آتش عشقت به جانم بی محابا میروم
خشت خشت دل تو خانه ابلیس شده
کرده گمراه عشقت اینک تا ثریا میروم
باده ی لب های تو کهنه شراب ارغوان
این شراب کهنه را لاجرعه بالا میروم
شرح حالم در کمند زلف...
عاشقت هستم ...
تویی مهربان تویی بانوی آرامش
و آرزوهای من ...
تو قطره ای از بارانی که در آسمان آرام بخش می بارد ...
رویای من تو هستی
که زندگی ام را پر از عشق میکنی ...
نگاهت شکارچی دل من بود ،
اکنون با تو دورهم قرار میگیریم...
اول تویی آخر تویی وصل تو بسیار آرزوست
عشقم تویی در راه عشق میثم تمار آرزوست
لعنت به هرکسی نشد از جام تو مست و خراب
سر پای این مستی دهم این سر به دار آرزوست
بهار زیباست ..
بهار را دوست می دارم ...
بهار خبر از آمدن مهمان است ...
بهار خط پایان بر زمستان است ...
بهار تب زمستانی ست که یخ بسته بود ...
بغضی است رسوب کرده در یخی که آب شده است...
که من بغض رسوب کرده را در آب...
نشسته ام بازم با خدایِ درخت ها
با احساس برگ رهایِ درخت ها
منم آن صاحب تشویش و تکلف
تا رسیدن به سبزی فضایِ درخت ها
دلم پر میکشد تا روز بارش باران
تا پرنده بخواند با صدایِ درخت ها
منم جان در تنِ خاکی ی آن آدمی
دمیده شد...
تو را امشب تجسم کرده ام من
و با خویت تفاهم کرده ام من
دلم لرزیده و لغزیده از بغض
تو را امشب چرا گم کرده ام من
بیا امشب بگیرم دامنت را
تعارف کن دو لیموی تنت را
دلم پر میزند امشب ببارد
که باران تر کند پیراهنت را...
در چشم تو دیدم روز اول آخرم را
به آتش می کشیدی تو تمام پیکرم را
می سوختم و می باختم و می ساختم
اشعاری که می گرفت تمام نفسم را
کاش که چشمان تو روی سینه ات بود
پنجره ای باز به روی دل سنگ ات بود
میروم با...
رفته ای قند نگاهت را ندارم بخورم
دیگر آن شهد لبانت را ندارم بخورم
بی تو چای زندگی ام تلخ تلخ است
حرف شیرین زبانت را ندارم بخورم
جادوی خیال تو عجب شور به پا کرد
با برق نگاهت در دلم نور به پا کرد
مجنون تو ام یکسره دیوانه...
🍁گرگ پنهان🍁
خوابت به دنبال کدامین شب سرگردان است
به دنبال تو هر شب یک خواب پریشان است
هوایت ابری و سردست و چشم های تو بارانی
کجای قصه بد بودم که در چشم تو باران است
چرا باز هم به تنهایی به فکر رفتن افتادی
درون چشم تو دیدم...
در نوبتی دوباره دلم را مرور خواهم کرد
از غم به هر بهانه ممکن عبور خواهم کرد
حتی اگر همه راه ها مسدود شده باشد
در آسمانی دیگر راه دیگر جور خواهم کرد
بهار دیگری در زندگی ام سبز خواهد شد
که با هر شکوفه آن حس غرور خواهم کرد...
من آن کوهم که اشک میریزم و رود می شود
رود عشقی که با سنگ به تو مسدود می شود
در کاخ ویران شده ام قصر و عمارت زده ای
شاه آن کاخم که از مات تو محدود می شود
ای آنکه وقتی میشوم تنها به تو فکر میکنم
من...
خسته ام مست مستم شررم می چرخد
آتشم شعله ور هستم خطرم می چرخد
بی خیال از غم دنیا شده و می خوردم
ساعتی ست پنجره و سقف و درم می چرخد
بس که زخم خوردم از این کوچه و شهرم
دردسری آمد و حالا در سرم می چرخد
کور...
خواب دیدم که شیطان گیتار میزد کنارت
کاش که میشد ببینم باز آن چشمان نازت
دلم خیال دیدنت لحظه به لحظه میکند
نفس نفس هوای تو درون سینه میکند
از شعله های یاد تو آتش به جانم افتاد
دل را به شیرین دادم فرهاد به پایم افتاد
پرچم فرهاد عشق...
بر لوح ضمیرم رخ تو مسئله ساز است
هر لحظه مرا با رخ تو راز و نیاز است
کمتر گله از شوق من مست کن ای یار
در راه تو قلبم پره از سوز و گداز است
باید امشب به غزل های نگاهت برسم من
چشمان تو خود شعر و...
دردا ز تو هیچ اثر از مهر و وفا نیست
در دل سنگ تو جزء جور و جفا نیست
محنونم و در کوی تو افسرده و حیران
از تو هنری غیر شکستاندن دل ها نیست
تو ای تلفیق خنجر و خون و زیبایی
خوب رویان را چنین راه و روش...
دل عاشق شده بود هلاکش کردند
با تیغ خیانت چاک چاکش کردند
کشته ام را دامنت در خون دیدم
خونم را از دامنت پاکش کردند
سوختم از هجر تو دلخوش به وصال
قصه از عشق مرا بی نامش کردند
شاهی که در کیش تو شد مات منم
شاه قلبم را...
دلم تنگ است تو را دیدن بیایم
غمت گل کرد به غم چیدن بیایم
کمی کمتر تو ناز کن عشق والا
که از لبانت بوسه دزدیدن بیایم
چشمان خمارت مرا دیوانه کرده
آن ناز نگاهت راهی میخانه کرده
با یاد تو آواره میخانه ی عشقم
آتش عشق تو مرا پروانه...
دلم تنگ است تو را دیدن بیایم
غمت گل کرده غم چیدن بیایم
تو کمتر ناز کن با ما عشق والا
از لبانت بوسه دزدیدن بیایم
چشمان خمار تو مرا دیوانه کرده
آن ناز نگاهت راهی میخانه کرده
با یاد تو آواره ی میخانه ی عشقم
آن آتش عشق تو...
ای گل که دوست دارمت اما ندارمت
در باغ دل می کارمت اما ندارمت
تو آن باغ پر از گلی از سر تا پا همه گلی
شاخه به شاخه می شمارمت اما ندارمت
مست نگاه تو شدم هول برم داشت
به آغوش می فشارمت اما ندارمت
شب های من با...
بار دیگر دل شکست غم های دل از حد گذشت
این همه سال انتظارت بر دلم چه بد گذشت
هیچ کس از شانه هایم باری از غم بر نداشت
هر که آمد مثل آهنگ غم را به تکرارم گذاشت
اشک ریختم باران شد و گریان تماشایت کنم
کاش تو بودی...
ای گل که دوست دارمت اما ندارمت
در باغ دل می کارمت اما ندارمت
تو باغی پر از گلی سر تا پا همه گلی
شاخه به شاخه می شمارمت اما ندارمت
همیشه در نگاهمی فقط مرا تیغ میزنی
من آن کس که دل دارمت اما نذارمت
مست نگاه تو شدم...