متن پدر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پدر
پدرم ساقی نبود،ولی خیلی برام عرق ریخت
به یاد دارم وقتی بچه بودم خودکارهایش را دزدیدم و تمام خودکارهایش را بوسیدم. وبعد خودکارهارابردم وروی تخت لالاکردم وخوب آنهارا بوییدم تمام خودکار عطر پیراهنش رامیداد
وقتی بابا آمد خانه ازمن پرسید چرا لب هایم آبی شده،ومن گفتم خودکارهایت رابوسیدم والان هم خودکارهایت خوابند
وبا همین یک جمله تاآخر...
پدرم در کودکی به من آموخت؛ خوشی کوتاه مدت است قدر آن را در لحظه باید دانست، نمی دانستم خود پدر یک خوشی کوتاه مدت است.
مریم بیانی
۱۴۰۳/۰۱/۰۵
پدر عزیزم، روزت مبارک
تو که عشقت چشمان ما را درخشان می کند
تو که همواره با مهربانی ما را تقویت می کنی
مانند یک نور بزرگ و پر انرژی هستی
روزت مبارک، به پدری که گران ترین نعمت زندگی ماست
خداوندا! سفرهای پدر را
هماره، بی خطر کن؛ بی خطر کن!
چون او، بی حد، به فکرِ خانواده ست،
خودت، کارِ پدر را پرثمر کن!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
سحرگه که: همه، در خوابِ نازند،
پدر، فکرِ نیازِ بچّه ها هست؛
اذانِ صبح، بعداز یک نیایش،
مهیّای سفر، از دل سَرا هست...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
گلِ دستانِ رنج آلوده ی او،
نشان از کارهای سخت دارد؛
و با کارش برای خانواده،
رفاهِ بیکران را می نگارد...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
پدر، فهمانده این را، با تلاشش؛
که باارزش ترین، کانِ وفا اوست...
برای حسّ نابِ زندگانی،
دل انگیزان ترین، صوتِ صفا اوست...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
پدر؛ مثلِ شکوهِ کوهِ امّید،
پناهِ پایدارِ خانواده است؛
نمی پاشد سرایی که: ستونش،
اَبَرمردی سترگ و، بااراده است...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
نخستین قهرمانِ قصّه ی مِهر،
دلِ پیوسته پرغوغای باباست؛
میانِ قصّه های قهرمانی،
«حماسه»، با «پدر» سرشارِ معناست...
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (برشی از یک چهارپاره)
می گویند: «آدمی؛ آه است و دم...»
می گویم:
«در آن گاهی؛
که نگارگرِ آفرینش،
*آدم* را
از *آه* و
*دم*
نقش بست،
دانستم:
پدر،
نخستین قهرمان قصّه ی درد است...»
زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)
…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
گر به دنبالِ محبّت های نابی تو، بدان:
مهرِ مادر؛ یا پدر، خود، پرتوی مهرِ خداست!
ارزشِ دُردانه ی ناب و، سترگِ مهر را،
قدر می داند دلی که: در رگش، خوبی، رهاست!
شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)، برشی از یک غزل.
جاده آن دَم که تو را از من ربود
جانِ زندگی زِ جسمم پَر گشود
(برایِ پدرِ آسمانی اَم)(شیما رحمانی)
وقتی پدرم را دیدم فهمیدم بدون شک فرشته ها مرد هم هستند.
جای خالیِ بعضی ها درد می کند
مثل پدر
مثل مادر ...
مگر چه خواسته بودم از دنیا
شانه های پدرم را
که تا ابد بهش تکیه کنم
رعنا ابراهیمی فرد
✍🏼 شعر آغوش تقدیم به آغوش امن زندگیم، پدرم:
آن جام بلورین، وسط حوض نشان بود
چون آب حیاتِ گلی از شاخه رهان بود
ای مهر دلت رهزن غم در بغل نور
احساس در اندیشه ی تو، مهرِ وزان بود
آغوش تو مفهوم...