پنجشنبه , ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
من ادامه ی بیداری توامیاتو ادامه ی خواب من؟...
آسمان من پر از هواپیماهای ملخی تک موتوره ای است که هیچوقت قادر به اوج گرفتن نبوده اند، بیشتر شبیه سمپاش های روی مزارع ذرت توی فیلم های قدیمی سیاه و سفید شاید، با بدنه جعبه ای شکل و بال های نردبانی و خلبان های پالتو خز پوش و عینک های مخصوص. من هیچوقت پرواز را دوست نداشتم، پاهایم روی زمین که باشند خیالم راحت تر است. برعکس مادر که همیشه خواب می بیند دست ها را باز کرده و پرواز می کند، اوج می گیرد و بالا می رود. می گوید این تنها خواب تکراریست که از دی...
گربه ای در گوشه ی انبار خوابش میبردآن زمان که سفره با اقرار خوابش میبردپای پولی گر میان باشد پلیس زبده ایدر مصاف حمله ی اشرار خوابش میبردزندگی را در پس پس کوچه ها گم کرده امعاقبت از این همه تکرار خوابش میبردبا مرور خاطرات تلخ دوران بلاگاهگاهی در سرم افکار خوابش میبردحجم غم از سر به انگشتان دستم میرسدهر نتی را میزنم گیتار خوابش می بردبس که از چشم و لب و مو و دهانت گفته امعکس تو در قاب بر دیوار خوابش میبردتوبه ها...
زیباتر از این خواب ندیدم خوابیبیدار شدم دست تو در دستم بود......
کسی که تمام عمرش را خواب باشد دیگر چه فرقی می کند آفتاب کجای آسمان باشد یا فردا چند شنبه است...وچه جادویست که،آدم یکی را داشته باشد گوشه ی روشن خیالشخواب از چشمهایش ببردیکی که وقتی راه میرود انگار یک ابر توی آسمان حرکت میکندیکی که کفشهایش صدای رفتن ندهدیکی که ادم را بکِشد با خودش ببرد تا مجنون شدنلیلا شدنیکی که مومن اش بشویو چشمهایش تنها یکی از هزاران معجزه اش باشند و لبخندش یکی دیگرو آنوقت تو هرگز از ایمانت برنمیگردیومرتد...
در چنین شب های بی فریاد رسروز خوش در خواب باید دید و بس...
چون مرا وعده ی دیدار تو تنها خواب استگر نمازم به قضا رفت مقیّد دانم...
شجاع بودن یعنی بیدار شدن از خوابدر مواجهه با روزی که ترجیح می دهیداز خواب بیدار نشوید...
مرا،خوابی احتیاج استکه تعبیر کند آمدنت را....
شاید این رابطه را خواب دیده امو تو همان جفتی بودیکه چاقوی قابله ها از من بریدبخشی از شعر از کتاب: و عشق همچنان مذکر است...
خواب بهترین مدیتیشن است....
خبر از آفتاب واصل شد خواب بودیم و عشق نازل شد پهن شد خنده ای به روی جهانتو...رسیدی و... قصه کامل شد....
هر چند نمی دانمخواب هایت را با که شریک می شویاما هنوزشریک تمام بیخوابی های من تویی …...
بگیرم دست گرمت رو به جونم وصل شی بیتابمن این دنیا رو می سازم اگر چه حتی توی خواب......
خیالم راهر شببه خلوتت می فرستم ؛بگذارخواب هایمدر آغوش تو بیدار شوند ...! عشق ️️️...
اول صدای تیر می آیدبعد صدای مرگ...۲عشق نامی جز مرگ نداردو خدا نامی جز عشقاین را من می دانم و توکه چاقو را از قلبم در نمیاوری۳غم هر روز در چشم هایم تکرار می شدو پاییز هر سال در سیگاربا شب حرف نزنتنها تاریک تر می شوی۴بی پالتو زیر نگاه سرد دنیابرای زندگی ،زندگی دادنچه معنایی جز مرگ دارد؟۵ آخر رود می ایستدو می فهمد دویدن ارزشی نداشتابر را ببین!!برای من می گرید۶مادر مورچه بود و دو برابر وزنش چای کول م...
یادم نیستچند بار خوابت را دیده بودماصلا یادم نیستچند بار با رویای کسی چون توبه خواب رفته بودمهر ساعتی که میگذردمیخواهم هزار بار سیلی بزنمبه صورتمآنقدر محکمکه چشمهایم باور کندتو تعبیر همه خوابهای منیکه دارمتشاید آنهایی که بارهااز خوابم برایشان گفته بودمیادشان بیایدچقدر گفته بودندخواب دیدی خیر باشد !!و اکنون تو آن خیری هستیکه باید بدانند .........
من خواب می دیدم که بیدار هستم، تا اینکه بیدار شدم و فهمیدم که خواب هستم....
.شبطعم شیرینخواب دارد بگذاراین خواب در آغوش تو باشد... ️️️...
می دانمنیمه شب که فکر می کنی خوابیده امبه پاتوقِ مجازیمان سر می زنیاین نوشته راهمانجا می گذارمتا بفهمی می فهممتتا بفهمی به حُرمتِ آمدنتهیچ گاهصندوقِ دلخوشیِ پنهانمان راخالی نخواهم گذاشتمخصوصاشب هایی کهدلگیر از من می رویمطمئن باشکه نیمه شبشعری برای دلجویی از تودر صندوقِ دلخوشیِ پنهانمانخواهی یافتوقتی منخودم را به خواب زده امتا بی خبر بیایی و بروی ......
مثل تن خسته ای که خواب می خواهدآنقدر خسته است، جانمکه مرگ می خواهم.......
پیش از این بیشتر دوستم داشتیحرف میزدیلب هایت با خندیدن مهربان بودو آغوشت می توانست باغ های خشکیده را سبز کند...حالا اما از روزهای گذشته کمرنگ تریحرف نمیزنیدستت از دستم عبور می کنددر واقعیت ترکم میکنیدر خواب ترکم میکنیدر رویا ترکم می کنیتو را ندارم...غمگین ترین جای قصه همینجاسترویایی که به واقعیت نرسد کم کم محو میشودهوا سرد است...پنجره را ببندبگو وقتی به تو فکر می کنم کسی صدایم نزندای...
از شوق دیدنتبی خواب می شومتو اماهمه ی قرارهایت رادر خواب هایم می گذاری...!...
دیشب دوباره خواب تو را دیدمروشن تر از ترانه ی خورشیدشفاف تر از آینه ی جویبار بودخوابی چنین زلالهرگز ندیده امشایداز خواب های گمشده ی توستای کاش بذر شب را می شددر خاکِ روز کاشتیا کاش خواب نیزمثل زماناینگونه با نشستن و ماندنبیگانگی نداشتدیشب دوباره خواب تو را دیدماما سپیده دمچون شبنمی که می پرد از گونه ی گلیاز روی پلک خواب پریدم...
عزیزم سلاماین روزها تا دیروقت در تخت فکر می کنم ، دروغ گفتم اگر بگویم فقط به تو!اما در فکرهایم تو هم هستی.تو هستی، همه جا .دیروز تا در خانه را باز کردم و از آن همه شلوغی پرت شدم در خانه و خنکی کولر آبی خورد در صورتم فهمیدم هنوز هم خوشبختم.عزیزِ من هی یادم می رود قرار بود چه بنویسم! برای تو می نویسم و هر بار هزار چیزِ دیگر می گویم غیر از آن که باید بگویم.عزیزِ من این روزها دارد با من کاری می کند که از من برای تو چیزی باقی نماند، اما ...
دیشب خواب دیدمدستت بر شانه ام است انگار دستم تا ماه می رسد...
لبھات طعم پرتقالی بود ، عالی بود شمالی بود ،عالی بود تب دارِتو سرخِدیدم نشستی پیش من با یک کتاب شعرشاید تصاویری خیالی بود ، عالی بود سبز و آبی موھای کوتاھتِ ترکیب ِِ مست شالی بود ، عالی بودشکل طلوعِِ توت سرخ ... توی پارک در خواب دیدم زیرِخوابم دقیقا آن حوالی بود، عالی بودھی فکر کردم با خودم(باران،تو،من،یک چتر)حتی اگر فکر محالی بود ، عالی بود...
حتی در مورد خواب نیز، میزان بیش از اندازۀ آن مضر است....
زندگی بوسه ى نازیست ڪه در اول صبح بی هوا از لب خواب صنمی بستانی...️️...
خواب در بستر چشمانِ تو دیدن دارد......
امشب بہ همراه آغوشمبرایت ڪمی خواب آورده امانتخاب با توستیا بہ لب هایم برس...یا بہ آغوشم......
کجای زندگی ام ایستاده ای ؟حس مجهول این روزهایم ،نیمه ات در قلبم ،نیمه ی دیگر هم از مغزی ،که از کار افتادهدرون قلبم افتاده ای شب ها ،چشمانم را خواب می بردخودم را امامدت هاست که باد برده است...
غروب/در خوابِ بستر دریا/لالایی باد...
تا ابر کشاندند مرا، آب ندادندبر تاب نشاندند ولی تاب ندادنداز بهره ی شاهنده ی تقطیرِ نجابت -یک جرعه به من جاذبه ی ناب ندادندآن گاه که با دشنه بریدند حضورم -بر تیغه ی زنگاریِ آن ساب ندادنداز ماهِ نگاه ام که ننوشیده گذشتند-یک فرصت ِ ناچیز به مهتاب ندادندبی نوبت ِ تقسیم به من، از رگ ِ خورشیدنوری به نمایانیِ شب تاب ندادنددر لایه گشودند هزاران درِ پنهانراهی به درِ خانه ی ارباب ندادنددر پیش نویس ِ غم ِ پیچیده ی رستم -...
همه آرام گرفتند و شب از نیمه گذشتآنجه در خواب نرفت چشم من و یاد تو بود...
ببار ای آسمان امشب که قلبم باز بی تاب است...نه روز آرامشی در دل نه شب در چشم من خواب است...
اغوش تو که باشدخواب دیگر بهانه ای برای خستگی نیست️️️...
برایتپرستاره ترین شب ها را آرزو مى کنم !خوابى پر از رویاهاى محالتا دست شب که به صبح رسید ،خدا غم هایت را مچاله کند و دورتر از دنیاى تو پرت کند !بخواب جانم که همیشهآرامش را باید از دستان خدا گرفتهمان خدایى که منتظر بندگىِ توست !...
باز هم محو تماشا شده امسروپا خیره ب ه رویِ مهتابشاید اینبار تو را من دیدم...شاید از دورشاید در خواب !!...
صبح میشود و من از پشت پلک های خواب تو را میبینمکه به تماشای خورشید ایستاده ایچشم باز میکنم به تماشای توبه امروزم خوش آمدی ... مولایی️️️...
ندارم خواب آرامی مگر در کنج آغوشتبیا درمان بکن این شب نخوابی های دائم را...
مورچه ای که در حال حرکت باشد، بیشتر از گاوی که در حال خواب است کار انجام می دهد....
آیدای خودم، آیدای احمد.شریک سرنوشت و رفیق راه من!به خانه ی عشقت خوش آمدی! قدمت روی چشم های من! از خدا دور افتاده بودم؛ خدا را با خودت به خانه ی من آوردی.- سرد و تاریک بودم، نور و روشنایی را به اجاق من باز آوردی.- زندگی، ترکم کرده بود؛ زندگی آوردی. صفای قدمت! ناز قدمت! عشق و پاکی را به خانه ی من آوردی. از شوق اشک می ریزم. دنبال کلماتی می گردم که بتوانند آتشی را که در جانم شعله می زند برای تو بازگو کنند، اما در همه ی چشم انداز اندیشه و ...
من تفنگی شده ام رو به نبودن هایترو به یک پنجره در جمعیت تنهایتفکر کردم که خودم را به تو نزدیک کنمبی هوا بین دو ابروی تو شلیک کنمخنده های تو مرا باز از این فاصله کشتقهر نه دوری تو قلب مرا بی گله کشتموج موهای بلند تو مرا غرق نکردحسم از فردی این بی خبری فرق نکرداز دلم دور شدی فکر تو آمدم به سرمخواب میبینمت از خواب نباید بپرمخواب پرواز تو با نامه ی خیسی در مشتتو نباشی غم این عصر مرا خواهد کشتعصر تلخی که به جز خاطره ای قرمز نیس...
آغوش تو سرزمین خوش آب و هوایی ست با دشت هایی آغشته به بوے مَگنولیاو بابونه هاے سپیدو رقص آرام دُرناهاو بارانو عشقو سمفونی دوستت دارم ..من خواب آغوش تو رابارها و بارها دیده ام ..!!️...
شب ڪه ماه نمی خواهد، ستاره نمی خواهد،خواب نمی خواهد،شب، تنها یک تو می خواهد، بوسه بوسه فقط،️ در آغوش این من و تمام....
همونجوری که چشم بسته همیشه خواب نیست لبی هم که میخنده همیشه شادنیست...
امشب به همراه آغوشمبرایت کمی خواب آورده امانتخاب با توست؛یا به چشمانم برسیا به آغوشم......
بیداری ات را در چشمانم بریزکه خواب دم صبح را جز نگاه تو علاجی نیست ️️️...
بلد بودن نمی خواهد ...هر شب خواب تو را دیدن ... !دوست داشتن می خواهدکه من دارمت زیاد . ️️️...