پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
«قامت خمیده»در غروبی تاریک نشسته بودم.غرق در افکار.دلشکسته از گذشته،دلخوش به آینده.تکیه کرده به سرو تنهای خانه.زمستان شده انگار.صدای قورباغه ها همه جا را پر کرده،گویی سمفونی غم می نوازند،و آرزوهایی که در دل رنگ می بازند.اما مرا به صدای قدم پیک نیک بشارت دادند،و به نزدیکی صبح،من آنها را.«هیچ»...