پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
شب بی ماهاتوبوسیست باچراغ شکستهکه راه را گم کرده است....
آرزوهایت بلند بوددست های من کوتاه،تو نردبان خواسته بودیمن صندلی بودمبا این همهفراموشم مکنوقتی بر صندلی فرسوده ات نشسته ایو به ماه فکر می کنی...
ماه، مگر خودش تنهایی را انتخاب کرد؟نه!اما اعتزال را به جان می خَردمی داند که این تنهایی همیشگی نیستبا چشمانی انتظار، منتظر چشمک یک ستارهدر دل ظلمات است.کجای دلت را نورانی تر از تاریکی شب پیدا می کنی؟پس از خلوتت گِله مند مباشاگر قراربود کسی با تنهایی بمیرد؛ ماه، هزاران بارزیرخاک رفته بود!...
ماه را؛ من بر می دارم،و تو،سبدی ستاره بچیندر وعدگاه به کارمان می آید! لیلا طیبی (رها)...
ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا در رخ مه کجا بود این کر و فر و کبریا...
سرو را مانی ولیکن سرو را رفتار نهماه را مانی ولیکن ماه را گفتار نیست...
ماه که خوابید،سوسوی ستاره ها،تنها دلخوشی آسمان شد. رها فلاحی...
تو بگو ماه کجاست؟ تو مرا خانه ببر….. دل من نابیناست.تو بگو آه چه طعمی دارد؟ تو بگو ابر چرا می بارد؟ باد در گوش درخت،چه آوازی می خواند؟سرو شیراز چرا آزاد است؟بر لب خار چرا فریاد است؟این چه شهری است؟همان جابلقاستما کجا گمشده ایم؟ته بن بست،چرا ناپیداست؟تو بگو ماه کجاست؟تو مرا خانه ببردل من نابیناست...
فقط تاریکی می داند ماه چقدر روشن استفقط خاک می داند دست های آبچقدر مهربان است معنی دقیق نان را فقط آدم گرسنه می داندو فقط من می دانم تو چقدر زیبایی...
...ما هرچه را که بایداز دست داده باشیم، از دست داده ایمما بی چراغ به راه افتادیمو ماه، ماه، مادهٔ مهربان، همیشه در آنجا بوددر خاطرات کودکانهٔ یک پشت بام کاه گلیو بر فراز کشتزارهای جوانی که از هجوم ملخ ها می ترسیدندچقدر باید پرداخت؟...
شبِ سیاه و تو ماهی ،به کهکشان دلمکه جز به دیدن تو ،میل پشت بامم نیستحجت اله حبیبی...
پاییزماه مهر داردپاییز دلممهر تو را کم داردتولدت پُر تکرار ، مهرمان مبارک عشق من...
لبخند ت آسمان را آبی کردشب های قشنگ مهر را مهتابی کردتا آخر عمر غرق بی تابی شدآنکس که تورا بغل کردتولدت مبارک مهرماهی ای جانم بفدایت...
همیشه، همه از ماه احساسی نوشته اند..این بار من تعبیرِ ذهن خودم را مینویسم؛ماه، همان ستاره ایست که تلاش کردهبزرگ شده و رشد کرده استبزرگی جثه اش بخاطر حجم زیادِ دانایی اوست! معلوم است که خودش را جدا کرده با همهحتما که دلیلی داشته...هر جنگیدن یک دلیل داردکه اگر بخواهم فضا را احساسی کنم شاید دلبرش خورشید بودهو باعث شده به هر دری بزند برای بزرگ شدنکه شاید خورشید نیم نگاهش به او بیوفتد... مأوا مقدم...
خیالاتی پریشان و سردرگم در درونم می چرخند دیگر نباید از طلوع آفتاب شرم داشته باشم به این داستان پر ماجرا پایان می دهم دست و پای گردباد پراکنده را خواهم بست تعدادی از ستارگان را خرد می کنم و ماه را به پایین پرت!می خواهم بدانم که مردمان، چون گذشته باز ماه را دوست دارند؟شعر: بروسک صلاحترجمه: زانا کوردستانی...
با تو می رقصم یک روز در شکوه آزادی!پا به پای این شعر و حس خوب آبادی!روشن از دشت و چشمهسبز از عطر امیدبا تو می رقصم یک روزاز خیابان تا خورشید!می رسد با هر غصهروزهایی سبز از عشقمن تو را خواهم بوسید در هوایی سبز از عشقسفره های این مردمگرم از نان خواهد شدمی رود محدودیتسخت، آسان خواهد شد!دلخوشی خواهد پیمودکوچه ها را سرتاسرما ترانه می خوانیمباز هم با یکدیگربغض ها با یکرنگیمشت ها با همراهیماه بیرون م...
بر پشت بام خانه با شب می نشینمچشمم را بر آسمان سیاه می گذارم- به چه خیره ای؟!+ به ستاره روشنسال هاست بر او چشم دوخته اماما چیزی نمی گویدبرایش می رقصمشعر می خوانمتا سحر اشک می ریزمفقط گاهی چشمک می زندو دلم را بر سرم آوار می کند- چشمک زدن ستاره برای زهره ست+ شیفته ی من که شودزهره را رها می کند- من به تو ماه را می دهم+ ستاره از ماه بزرگ تر استنزدیک شوی، می بینی که خورشید است- ستاره و ماه هر دو مال من ه...
روی ماهت را که میبینم ،ماه پنهان می شود !دیدنت ماه که سهل است ،آسمان از دیده ام پنهان کند ! فاطمه باخدا...
ماه را چه کسی از زمین رنجاند که این گونه به آغوش تیره و تار آسمان پناه برد؛آنچنان که تنهایی را به معشوقه ی میلیاردها آدم بودن، ترجیح داده است؟! - کتایون آتاکیشی زاده...
دست نیافتنی بودن ماه از دوست داشتنی بودنش کم نمی کنه...مثل تو :)! - کتایون آتاکیشی زاده...
اوایل فکر می کردم فاصلمون زمین تاآسمونه . . .تو اون ماه آسمون بودی که همه شیفتشبودن، منم یه آدم معمولی که از ماه فقطمی تونه انعکاس رنگ نقره ایش رو تویدریاچه داشته باشه!تا اینکه یه روز وقتی با نگاه نقره ایتتماشام کردی و من توی شیرینی لبخندیکه بهم زدی غرق شدم؛ فهمیدم با وجودفاصله ها گاهی می شه به ماه سقوط کرد =)!...
اگر چه دیدمت اما هنوز دلتنگمهنوز مثل تو تنها... هنوز دلتنگم.قسم به برق نگاهت، به ناز لبخندتقسم به شوق تماشا هنوز دلتنگم.رسید وقت جدایی و بعد هر بوسهچه گفت صخره به دریا؟: "هنوز دلتنگم".شبیه حوض که ماه است در دلش؛ هرچندرسیده ام به تو، اما هنوز دلتنگم.چه باورم بکنید و چه باورم نکنیدهنوز... مردم دنیا! هنوز دلتنگم......
عمر در حال ِ گذر است !هیچ ماهی هم پشت اَبر نمیماند..!سالها هم اگر باران بیاید ،آسمان هم اگر مدام اَبری باشد ،باز هم کسی ماه را از یادش نمیبرد ؛برای ماه بودن باید کافی ست فقط مهربان باشیاگر سالها هم بگذرد ،کسی ماه ِ مهربانی چون تو رافراموش نمیکند..سیده فاطمه حسینی...
امشب ،در قلب پر ستاره ام ، جشن تازه ای برپاست ،گویی با شنیدن نامت ،ماه را به خانه شان دعوت کردند💫غزاله ذاکری...
هر شب رأس ساعت دلتنگیسراغت را از ماه می گیرم 🌙پرده اتاقت را کمی کنار بزن. ماه را سپرده ام تا به جای من، یک دل سیر نگاهت کند...❤️فائزه حیدری...
تو همانی که ماه با تو معنا یابدهمان آواز خورشیدتو بالاتر از آنی کهروح ، تورا ، دریابدتو همان پرتو آفتاب برسبزه زار منیتو یاقوتی در ساحل منقلبی که اقیانوس به آنلبخندی هدیه میدهدکیمیای نامتدلیلی برای پرواز است......
ستاره های شبی. ماه می شوندکم کم ترانه های دلی، آه می شونددلواژه های سِحر شبانگاه می شوندگویی تمام کوه غم روی سینه ایمثل سبکترین پری از کاه می شوندحال و هوای ثانیه ها بسکه دیدنیستپروانه های لحظه دلخواه می شوندآنجا هجوم شوق و ارادت حکایت-آئینه های شسته از اکراه می شوندوقتی نسیم رازقی و پونه می وزدسرشانه های پنجره کوتاه می شوندانگار کوچه های پر از عطر عاشقیبا سوز و ساز زمزمه همراه می شونددر بی کران شوق و تمنای...
یک لحظه روی تو بر سر بام نهان شدماه به دَر آمد، خبر آمد، رمضان شد...!!ارس آرامی...
ماه هرشب کامل بود؛ اگر یک نفر هردو نیمه ی شکسته ی ماه را در آغوش می گرفت :) - کتایون آتاکیشی زاده...
چون شب که در سینه اش تنها به یک ماه می نازددر سایه مهتاب،بی انتها اما در سکوت دوستت می دارم...ارس آرامی...
ماه که توباشیمیل ماندن نداردهیچ ستاره ایصیدنظرلطفی...
غروب از آن هنگام دلگیر شد که خورشیدی که با آرزوی قدم زدن با ماه طلوع کردن بود چاره ای نداشت جز اینکه با همان آرزو غروب کند... -کتایون آتاکیشی زاده...
"ماه"همیشه ماه رو دوست داشتم، انگار بهم ثابت می کرد که وسط اون همه سیاهی و ظلمات شب که خدا سفره ی سیاه پهن میکنه تو آسمون؛بازم یه امیدی و یه نوری هست که همه جا به تاریکی محض تبدیل نشه.هر باری که ناامید میشم،منتظر می مونم تا شب شه تا به ماه خیره بشم و هر چی انرژی منفی تو وجودم هست رو بسپرم به اون تاریکی آسمون و هر چی حال خوب هست از ماه بگیرم...ماه از نظر من یه تیکه نوره که شب ها هر جا بری باهاته...یادمه زمانی که بچه بودیم، زمانی ...
تو را قسم به ماه و درخت هر جای جهان بودیسیب را به یاد من ببوس سیب را خدا برای ما آفرید ماه را نیز سرنوشت ما این بود که در زیر نور ماه سیب را ببوسیم. هادی خورشاهیان...
دیوارهای بلند پرده های خاکستری آسمانم چه شد؟! ماه کجا رفت؟! ثریا علی نسب...
پرنده هرچقدر هم بلندای آسمان را طی کندبه ماه نمی رسد...بر تصویرش روی آب بوسه می زند! • ͡•نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
گاهی ضعیف و رنگ پریده، گاهی قوی و پر نور، ماه معنای انسان بودن را می فهمد.کتاب خردم کن – طاهره مافی...
گفتی ببینامشب ماه کامل است و من دیدم تو کامل تر بودی ماه تر...
ماهقرص بی قراری آسمان« شبی یکعدد »...
زیباترین من ❤️ایا ماه را دیده ای ؟در شبی سیاه که چون براید جهانیان را محو زیبایش کند ایا اواز چلچله هارا در سکوت سرد زمستان شنیده ای ؟پرواز پرستو هارا چه ؟هفت رنگ رنگین.ستاره های دنباله دار .باغ های گیلاس .جوانه های گندم دیده ای ؟به تماشای خودت در اینه ایستاده ای ؟ایا هیچ گمانت نبرد که تمام زیبایی ها جهان اقتباسی از چشمان توست توست...
چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی...
عشقِ دریا به ماه ستودنی است...که با وجود وصال ناممکنشان هرشب ماه را در آغوش میکشد... • ͡• نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
شب بود و ستاره بود و من بودم و ماهشب ماند و ستاره رفت و من ماندم و راهارس آرامی...
بیشتر دوست میداشتم آدمی باشم با شرایطی استثناییآنقدر استثنایی که بتوانم در ماه زندگی کنمو مردم هر از گاهی مرا با تلسکوپ ببیند و من هم برایشان دست تکان دهمفکر میکنی از آن فاصله غمِ دلتنگیِ من برای تورا میتوانند از چشم هایم بخوانند؟! اگر اینجا بودی جواب میدادی چرا که نه چون چشم هارا باور داشتی و معتقد بودی دریچه های روح انسان ها هستندو هیچ چیز را کتمان نمیکنندهمیشه همین بودی بحث اصلی را فراموش میکردیمن اصلا با چشم ها کاری نداشتم و ...
اسارت یا انتظاربه تو فکر میکنموبه ماه نگاهکدام ماه می آییدلخوشی روشن من؟...
تا که حرفی از غروب جمعه می آید به پیشناخودآگاه چهره ی چون ماه تو آید به یاد ......بهزاد غدیری / شاعر کاشانی...
✓ماه من...تو را هرشب پرسه میزنمدر دل سیاهِ آسمان...مرورت میکنم با پای پیاده... می کشانم تو را تا دور دست های ستاره نور میگیرم از تو♥کام میگیرم از تو♥ماه من...سهم من شو \یک شب\جان می گیرم از تو❤️بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
ماه من پرده از آن چهره زیبا بردارتافلک لاف نیاید که چه ماهی دارد،،ارس آرامی...
رو نکنی بسوی ماه ، آسمان بی ماه شودخم نشوی تو بر کسی ، تنت بی الله شود لحظه غمگین شدنت شهر دلم عذا شودتمام کوچه های دل غصه خورد آه شودبرگ ریزان می کنی ، همزاد پاییزی مگر ؟بی چاره سرو پر غرور با دیدنت کاه شودوقتی دل از نبود تو دلگیر تر از دلگیر شدهبی طاقت از هر نفس اش سینه فقط آه شودهر پلنگ پنجه خود ، به سوی ماه من بردگر نمیرم از غم اش ، عمرم فقط ماه شود...
به مثال ماه میشوی دور از من اما... تنها نه • ͡•نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...