پنجشنبه , ۹ فروردین ۱۴۰۳
دست نیافتنی بودن ماه از دوست داشتنی بودنش کم نمی کنه...مثل تو :)! - کتایون آتاکیشی زاده...
اوایل فکر می کردم فاصلمون زمین تاآسمونه . . .تو اون ماه آسمون بودی که همه شیفتشبودن، منم یه آدم معمولی که از ماه فقطمی تونه انعکاس رنگ نقره ایش رو تویدریاچه داشته باشه!تا اینکه یه روز وقتی با نگاه نقره ایتتماشام کردی و من توی شیرینی لبخندیکه بهم زدی غرق شدم؛ فهمیدم با وجودفاصله ها گاهی می شه به ماه سقوط کرد =)!...
اگر چه دیدمت اما هنوز دلتنگمهنوز مثل تو تنها... هنوز دلتنگم.قسم به برق نگاهت، به ناز لبخندتقسم به شوق تماشا هنوز دلتنگم.رسید وقت جدایی و بعد هر بوسهچه گفت صخره به دریا؟: "هنوز دلتنگم".شبیه حوض که ماه است در دلش؛ هرچندرسیده ام به تو، اما هنوز دلتنگم.چه باورم بکنید و چه باورم نکنیدهنوز... مردم دنیا! هنوز دلتنگم......
عمر در حال ِ گذر است !هیچ ماهی هم پشت اَبر نمیماند..!سالها هم اگر باران بیاید ،آسمان هم اگر مدام اَبری باشد ،باز هم کسی ماه را از یادش نمیبرد ؛برای ماه بودن باید کافی ست فقط مهربان باشیاگر سالها هم بگذرد ،کسی ماه ِ مهربانی چون تو رافراموش نمیکند..سیده فاطمه حسینی...
امشب ،در قلب پر ستاره ام ، جشن تازه ای برپاست ،گویی با شنیدن نامت ،ماه را به خانه شان دعوت کردند💫غزاله ذاکری...
هر شب رأس ساعت دلتنگیسراغت را از ماه می گیرم 🌙پرده اتاقت را کمی کنار بزن. ماه را سپرده ام تا به جای من، یک دل سیر نگاهت کند...❤️فائزه حیدری...
تو همانی که ماه با تو معنا یابدهمان آواز خورشیدتو بالاتر از آنی کهروح ، تورا ، دریابدتو همان پرتو آفتاب برسبزه زار منیتو یاقوتی در ساحل منقلبی که اقیانوس به آنلبخندی هدیه میدهدکیمیای نامتدلیلی برای پرواز است......
ستاره های شبی. ماه می شوندکم کم ترانه های دلی، آه می شونددلواژه های سِحر شبانگاه می شوندگویی تمام کوه غم روی سینه ایمثل سبکترین پری از کاه می شوندحال و هوای ثانیه ها بسکه دیدنیستپروانه های لحظه دلخواه می شوندآنجا هجوم شوق و ارادت حکایت-آئینه های شسته از اکراه می شوندوقتی نسیم رازقی و پونه می وزدسرشانه های پنجره کوتاه می شوندانگار کوچه های پر از عطر عاشقیبا سوز و ساز زمزمه همراه می شونددر بی کران شوق و تمنای...
یک لحظه روی تو بر سر بام نهان شدماه به دَر آمد، خبر آمد، رمضان شد...!!ارس آرامی...
ماه هرشب کامل بود؛ اگر یک نفر هردو نیمه ی شکسته ی ماه را در آغوش می گرفت :) - کتایون آتاکیشی زاده...
چون شب که در سینه اش تنها به یک ماه می نازددر سایه مهتاب،بی انتها اما در سکوت دوستت می دارم...ارس آرامی...
ماه که توباشیمیل ماندن نداردهیچ ستاره ایصیدنظرلطفی...
غروب از آن هنگام دلگیر شد که خورشیدی که با آرزوی قدم زدن با ماه طلوع کردن بود چاره ای نداشت جز اینکه با همان آرزو غروب کند... -کتایون آتاکیشی زاده...
"ماه"همیشه ماه رو دوست داشتم، انگار بهم ثابت می کرد که وسط اون همه سیاهی و ظلمات شب که خدا سفره ی سیاه پهن میکنه تو آسمون؛بازم یه امیدی و یه نوری هست که همه جا به تاریکی محض تبدیل نشه.هر باری که ناامید میشم،منتظر می مونم تا شب شه تا به ماه خیره بشم و هر چی انرژی منفی تو وجودم هست رو بسپرم به اون تاریکی آسمون و هر چی حال خوب هست از ماه بگیرم...ماه از نظر من یه تیکه نوره که شب ها هر جا بری باهاته...یادمه زمانی که بچه بودیم، زمانی ...
تو را قسم به ماه و درخت هر جای جهان بودیسیب را به یاد من ببوس سیب را خدا برای ما آفرید ماه را نیز سرنوشت ما این بود که در زیر نور ماه سیب را ببوسیم. هادی خورشاهیان...
دیوارهای بلند پرده های خاکستری آسمانم چه شد؟! ماه کجا رفت؟! ثریا علی نسب...
پرنده هرچقدر هم بلندای آسمان را طی کندبه ماه نمی رسد...بر تصویرش روی آب بوسه می زند! • ͡•نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
گاهی ضعیف و رنگ پریده، گاهی قوی و پر نور، ماه معنای انسان بودن را می فهمد.کتاب خردم کن – طاهره مافی...
گفتی ببینامشب ماه کامل است و من دیدم تو کامل تر بودی ماه تر...
ماهقرص بی قراری آسمان« شبی یکعدد »...
زیباترین من ❤️ایا ماه را دیده ای ؟در شبی سیاه که چون براید جهانیان را محو زیبایش کند ایا اواز چلچله هارا در سکوت سرد زمستان شنیده ای ؟پرواز پرستو هارا چه ؟هفت رنگ رنگین.ستاره های دنباله دار .باغ های گیلاس .جوانه های گندم دیده ای ؟به تماشای خودت در اینه ایستاده ای ؟ایا هیچ گمانت نبرد که تمام زیبایی ها جهان اقتباسی از چشمان توست توست...
چو شب به راه تو ماندم که ماه من باشی...
عشقِ دریا به ماه ستودنی است...که با وجود وصال ناممکنشان هرشب ماه را در آغوش میکشد... • ͡• نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
شب بود و ستاره بود و من بودم و ماهشب ماند و ستاره رفت و من ماندم و راهارس آرامی...
بیشتر دوست میداشتم آدمی باشم با شرایطی استثناییآنقدر استثنایی که بتوانم در ماه زندگی کنمو مردم هر از گاهی مرا با تلسکوپ ببیند و من هم برایشان دست تکان دهمفکر میکنی از آن فاصله غمِ دلتنگیِ من برای تورا میتوانند از چشم هایم بخوانند؟! اگر اینجا بودی جواب میدادی چرا که نه چون چشم هارا باور داشتی و معتقد بودی دریچه های روح انسان ها هستندو هیچ چیز را کتمان نمیکنندهمیشه همین بودی بحث اصلی را فراموش میکردیمن اصلا با چشم ها کاری نداشتم و ...
اسارت یا انتظاربه تو فکر میکنموبه ماه نگاهکدام ماه می آییدلخوشی روشن من؟...
تا که حرفی از غروب جمعه می آید به پیشناخودآگاه چهره ی چون ماه تو آید به یاد ......بهزاد غدیری / شاعر کاشانی...
✓ماه من...تو را هرشب پرسه میزنمدر دل سیاهِ آسمان...مرورت میکنم با پای پیاده... می کشانم تو را تا دور دست های ستاره نور میگیرم از تو♥کام میگیرم از تو♥ماه من...سهم من شو \یک شب\جان می گیرم از تو❤️بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
ماه من پرده از آن چهره زیبا بردارتافلک لاف نیاید که چه ماهی دارد،،ارس آرامی...
رو نکنی بسوی ماه ، آسمان بی ماه شودخم نشوی تو بر کسی ، تنت بی الله شود لحظه غمگین شدنت شهر دلم عذا شودتمام کوچه های دل غصه خورد آه شودبرگ ریزان می کنی ، همزاد پاییزی مگر ؟بی چاره سرو پر غرور با دیدنت کاه شودوقتی دل از نبود تو دلگیر تر از دلگیر شدهبی طاقت از هر نفس اش سینه فقط آه شودهر پلنگ پنجه خود ، به سوی ماه من بردگر نمیرم از غم اش ، عمرم فقط ماه شود...
به مثال ماه میشوی دور از من اما... تنها نه • ͡•نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
بیا بتاب به من عشق جان منکه بی تو تیره شده آسمان منبیا که ناز مرا کس نمی خردکه بسته است درِ این دکان مننگذار در غیبت ات فرو ریزدمیان هر شب من بامیان منندیده ای در عرض نبودنت چقدر طول کشیده زمان مننشسته ام تنها، گرچه در جمع شان غزل، غریبی و غم؛ دوستان منشب چنان عقابی فرود می آیدبه جان و بی رمقِ آشیان مندو «ماه» بود، یکی رفت یکی مردکنار پنجره در استکان من...
زیبایی ماه باعث تفسیر تو باشد بر لوح دل من همه تصویر تو باشد تیر نگاهت ، زد و آتش به دلم کرد این قلعه ی ممنوعه به تسخیر تو باشدای ژاله صفت در دل ابری شده پنهانباران که شوی سینه به تقطیر تو باشد سیلاب شد و خشک و تر عشق مرا برد افسوس که این برکه به تبخیر تو باشد سجده ی عابد به خدایش نرسیدهناکامی زاهد از همه تقصیر تو باشد شیدایم و در هجر تو افسرده و حیران هرعضو بدن بسته به موهای تو باشد تا کی به تمنای رسیدن به تو ...
هوا گرگ و میش بود... خورشید دلتنگ ماه تنها و دنیا خسته تو کجا بودی؟!نویسنده:کتایون آتاکیشی زاده...
منم تنها، تویی تنهاتر از منمنم دریا، تویی دریاتر از مناگر من ماهم و تو آسمونیببین بازم تویی بالاتر از من...
ماه در یک شب به زمین می رسدو دنیا همیشه ... در یک وضع عادی نمی چرخدزمان مسدود استو خواب از چشمانمان پریده استماه در یک شب به زمین می رسدو ما می دانیم ...که چقدر راه را بی میل آمده ایمهیچ کس ...در این دنیای واهی...انصاف را رعایت نمی کندو تمام آن زنانی که کسانی را تحمل می کنندکه با دیدن شاخه های سرخ همسایهعهد و پیمان خود را...در سوراخ جیب هایشان پنهان می کنندچرا عشق های واقعیجای خود را...به عشق های دروغین داده است...
کمی کنارم بنشینمن و تو باشیمبدون حضور مزاحمماه باشددریا باشدباران باشدعشق باشددستانت باشدچشمانت باشدهمین و دیگر هیچتو باشی کافیستبغل کردنت بامنگرم کردن دستانت بامنخیره شدن درچشمانت بامنبوسه از لبانت با منتو فقط باشفرهاد خجالتی...
ماه مخورشید رابه که سپرده ایصیدنظرلطفی...
ماه م سرمست از نگاه توبه خورشید نسپار مرا...
کاش با تو نسبتی داشتممثل بهار که با شکوفه پرتقالبوی خاک که با قطره های بارانیا اندوه که با سکوتِ ماه...کاش با تو نسبتی داشتم...
اگر ماه عطری داشت ،قطعا بوی تو را می داد ،اگر شب رنگی بود ،حتما به سلیقه تو لباس می پوشید ،اگر چشمکِ ستاره ها صدا داشت ،شک ندارم تو جایشان حرف می زدی...،من که به آسمان نرفته ام ، نمی دانم !در تو اما پرواز کرده ام،ماه و شب و ستارهخودت هستی ......
هرکسی در آسمان با یک ستاره دلخوش استعیب من این بود شاید، ماه را می خواستم!!ارس آرامی...
ای ماه کجایی که فتادست به حوضمعکس رخ زیبای دو چشمان سیاهتحجت اله حبیبی...
این فانوسِ روشنِ ماهه،که تو شب سیاه روی زمینِ خدا داره می خونه!...
فصل قشنگ زندگی استلحظه ای که آرام آرامماهنمایان می شودو ستاره ها چشمک پرانی می کنندتا نم نم بارانبا بوی خوش گلهای بهاریبر بالهای رنگین پروانه هانغمهء وصال بسرایدو بهارمی آید تا که قلبها رابه آغوش عشقبسپاردو مهربانی دلبرانه ناز بریزدبر روح نسیمو زندگی پر شوداز عطر خوش محبتتا گل عشوه کندو جوانه ها ریز ریز بخندندو دلباز هوای یار میکندوااااای که اگرمن باشم وتو باشیو حضرت عشق کرشمه بریزدو باد رقص...
آسمانِ دل منمهتابی استو توچون ماهدر آن تنهایی......
خواب دیده امماه خود را از بستر شببه دار آویختهناله ناله می زدم...از عمق وجوددستهایم گریبانم را رها نمی کردندگویا ادامه ی داستان را نمی خواستندهمان دستانی که تو را نداشتن را بلد نشدند.کاش خواب بود!کاش سرانجام مرگ ماه بود....
بی بهانه دوستت دارم همانند ستاره که بی بهانه برای ماه در آسمان چشمک میزند . شب خوش...
شبها،دفترچه خاطرات زندگی مان هستند...حرفهای دلمان را می گوییمماه می نویسدستاره ها گوش میکنندو خوشا به حال ما که در این جهان،ستاره ها ساقی حرفهایمان هستند...
ماه که باشدآسمانبوسه هایش رادر فنجان شبمی ریزد وباران مستانه می رقصدمی بینیپای عشق که در میان باشدابر هم سر پوش می گذاردبر معاشقه های بنفش...!...