جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
او راکه رو به نور مى روددیگرانتاریک مى بینند!...
... تا که این پنجره باز است، جهانی با ماستآسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماستفرصت بازی این پنجره را دریابیمدر نبندیم به نور،در نبندیم به آرامش پر مهر نسیمپرده از ساحت دل برگیریمرو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیمزندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است...زندگی زمزمه پاک حیات ست، میان دو سکوتزندگی، خاطره آمدن و رفتن ماست...من دلم می خواهدقدر این خاطره را دریابیم.......
صبح یعنیمن هر روزدلتنگی ام را دم کنمو تو خورشید را نور بدهی،صبحِ من، با دلتنگی آغاز شودو صبحِ تو با دوست داشته شدن...️️️...
چشم سیاهت روبه راهم کرده بانویعنی که بردی تو،ظلماتم الی، نور...
صورت ماهتبه آسمان سیاه افکارم نور می پاشدمثل ماه...
عشق یعنی مادرصبر یعنی یک زنمهر یعنی دخترنور یعنی خواهرهر چه هستی...عشق،صبر،مهر یا نورروزت مبارک ای عشق، ای صبر ،ای مهر ،ای نور...
وقتی کسی با ترس آشنا نمیشود، چطور میتواند شهامت را بشناسد ؟!اگر بدبختی را احساس نکنیم، چطور میتوانیم به زیبایی خوشبختی پی ببریم ؟!از کجا میتوانیم نور را بشناسیم اگر با تاریکی آشنا نشده باشیم ؟!...
صنما چگونه گویم که تو نور جان مایی...
نور در کاسه مس ، چه نوازشها میریزدنردبان از سر دیوار بلند ،صبح را روی زمین میآرد ......
اوچشم های مان را باز کرد، اما نور برای مان زیادی شدید بود. به همین دلیل تصمیم گرفتیم دوباره آن ها را ببندیم....
همانطور که شما چشم برای دیدن نورها و گوش برای شنیدن صداها دارید ، همانطور هم قلبی برای درک زمان در سینه دارید ...و هر زمانی که با قلب درک نشد ، وقتی است که از دست رفته ، مثل رنگین کمان برای آدمی نابینا و نوای بلبل خوش آواز برای آدم کر !متاسفانه قلبهایی وجود داره که با اینکه تپش دارن کر و کورن ......
نمی دانم !نور از آفتاب است یا از تو؟فقط می دانم ..شب بخیر هایت ؛دنیای مرا نورانی می کند ️️️...
هر صبح،نوری که در منپدیدار می شودعشق توست!️و چه مبارک استاین عشقکه امیدی می شود؛برای زندگی... ️️️...
حتی طولانی ترین شب نیز با اولین تیغ درخشان نور به پایان میرسد،حتی اگر به بلندای یلدا باشد.بیدار و امیدوار باشخورشیدی در راه است. یلدا مبارک...
چراغی در دستچراغی در برابرتمن به به جنگ تاریکی نمی روممن نور را میاورمتاریکی خودش نمی ماند...نور باران باشه قلب و ذهنتون ،فراموش نکنیم ما از نوریم و به نور باز می گردیم،یادمان نرود طولانی ترین شب سال همان نزدیکترین شب رسیدن به سپیدی است...آی عشق چهره سرخت چه زیباست......
ما در مدرسه یاد گرفتیم که اگر منشوری داشته باشیم و اجازه بدهیم شعاعی از نور از آن عبور کند ؛ خواهیم دید که نور به هفت رنگ تجزیه خواهد شد ، همان رنگهای رنگین کمانعشق هم همینطور است ؛ اگر عشق را در منشور عقل و خرد بشری بتابانیم ، خواهیم دید که به عناصر متعددی تجزیه میشود و ما درست مثل رنگین کمان ، نور عشق را آشکار خواهیم دید ... پائولو کوئیلو عشق ورای ایمان...
صفت چراغ داری چو به خانه شب درآییهمه خانه نور گیرد ز فروغ روشنایی...
ما همه چشمیم و تو نور ای صنمچشم بد از روی تو دور ای صنم...
دخترک از صبح خوشحال است و دف می زند، از روز ابری و غمگین دیروز رسیده به روز آفتابی و پر نور امروز بالاخره تمام شد...
ماه فرو ماند از جمال محمد سرو نباشد به اعتدال محمدقدر فلک را کمال و منزلتى نیستدر نظر قدر با کمال محمدمیلاد نور مبارک...
برای چراغ های همسایه هم نور آرزو کنبی شک حوالی ات روشن تر خواهد شد....
معلم خوبم روزنه های روشنی که توی ذهنم باز کردیهنوز دنبال نور میگردد…روزت مبارک...
دخترم! تو نور را برای روشن کردن روزهای زندگیام به ارمغان آوردیدخترم! تو شادی را به شیوه عاشقانه خودت به ارمغان آوردیدخترم! تو یک شکوفه هستی که از عالم بالا آمدهیک گنجینه خاص و زیبا برای عشق!...
سخن از پیوند سست دو نامو هم آغوشی در اوراق کهنه یک دفتر نیستسخن از گیسوی خوشبخت من استسخن از دستان عاشق ماستکه پلی از پیغام عطر و نور و نسیمبر فراز شبها ساخته اند...
می توان همچون عروسک های کوکی بودبا دو چشم شیشه ای دنیای خود را دیدمی توان در جعبه ای ماهوتبا تنی انباشته از کاهسالها در لابلای تور و پولک خفتمی توان با هر فشار هرزهء دستیبی سبب فریاد کرد و گفت آه ، من بسیار خوشبختم...
مرگ من روزی فرا خواهد رسیددر بهاری روشن از امواج نوردر زمستانی غبار آلود و دوریا خزانی خالی از فریاد و شور...
نور سپید توامشب جنگل را نورانی می کند.ماه ارغوان و غرب خاموش....مرا به نام یکی ازعاشقانتدررویای خودبه یاد بیاور ! شب_بخیر...