متن چتر
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات چتر
بگذار،
تا دست هایت همیشه سبز باشد برای بهار
همیشه لانه باشد برای پرنده ها
و همیشه سایه بان باشد برای خورشید
و گاهی چتر باشد برای باران،
بگذار تا دست هایت به بالاترین حس گل ها جواب دهند
بگذار تا دست هایت برای ترانه ها شعر بسرایند
و شبنم...
زدم پرسه در ساحل چشمانت و صدها گِله
از بارانی که نبارید و چتری که چرا خیس شد!
ارس آرامی
لیلا خوشگل من میدونی
با تو میچسبه قدم زدن توی خلوت این شب بارونی
بیا چترتو بردار و بریم، جون میده امشب عاشقی
روی چشمام میزارمت
سرازیر شدم همراه باران
چترت شد در مقابلم
کنار بزن آن چتر کینه را
بنگر به دل باران زده ام
باران بهانه بود
شاید برای ما...
تا بشکفد غزل
از بوسه های ما!
باران بهانه بود
عاشق شویم باز
با خاطرات هم...
مثل قدیم... باز...
باران بهانه بود
تا مهربان شویم!
رنگین کمانِ عشق
در آسمان شویم!
باران بهانه بود
(لطفِ خدای خوب)
تا آشتی کنیم
با حرف های خوب!...
چقدر پاییز شده
چقدر این حال و هوا شال و استین های پایین کشیده شده از سرما میطلبد یا نشستن کنار پنجره وهورت
کشیدن یک لیوان چای داغ که از سرمای محیط از آن بخار بلندمیشود و یا خوابیدن میان لالایی خاطره انگیزه
برگ ها و باد ها و یا...
حس مشترکی زیر چترها داد می زند
دستهایم را محکم بگیر!
باران ...
برف ...
کولاک ...
همه بهانه است
تا چند روزی...
شانه به شانه ات قدم بزنم
رعنا ابراهیمی فرد
چترت را بگیر
چشمهای من
بزرگ شدیہ
بارانند!
پاییز ،
می شوم از تو لبریز
وقتی گاهی آهی راه گلویم را می بندد تا ببارم مسیر خاطرات با تو بودن را....
من و تو و کوچه باغی که چترت را می طلبد
حجت اله حبیبی
بی تو باران زد وبی چتر زدم دل به خیابان
عطر احساس قناری بکشد سمت درختان
کاش بودی که دلم بغض گلوگیر عطش را به هوا زد
باد بادیدن این صحنه فرو ریخت زبرگ و نم باران...
حجت اله حبیبی
چتری نیست
برای چترهای خیس
باران
بدجور
پشت پنجره
قدم می زند،
چترت را بردار
برویم
با او قدمی بزنیم.
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
رفتی وآسمان دلم ابری شد
می ترسم باران بگیرد
من و بارون و چتری که دستان گرمت را می طلبد...
حجت اله حبیبی
هر بار که باران بارید؛ عشق را از سر گرفتم..
به خیال چتر بازی با تو، آرام می گرفتم..
اما امان امان از تو که زیر چتر دیگری):
مبینا سایه وند
من زیر باران خاطرات تو
بدون چتر می ایستم...
یک سرماخوردگی روحی ، می ارزد به مرور آن خاطرات شیرینِ گذشته • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
عشق آن نیست که با یکدیگر زیر باران ایستادن عشق آنست کع برای دیگری چتر شوی و او هرگز نفهمد که چرا خیس نگشته است💔
نم نمای بارون وقتی می باره من تمام وجودم پر از عشق میشه .. چترمو کنار گذاشتمو خودمو به کوچه پس کوچها سپردم این باران پر هیاهو هم انگار شوق خیس کردن لیلی مثل منو داشت منم خودمو به اون سپردم تا خیس شم ... و ذره ذره وجودم زیر...