متن آغوش
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات آغوش
حال شعرهایم خوب نیست !
ای چشم های تو
پرستار شعرهای من
ای دست های تو
مرهم زخم این اشعار
به عیادتم بیا و با چشم هایت
شعرهای بی جان مرا
در آغوش بگیر
که ردیف و قافیه را
از یاد برده ام
مجید رفیع زاد
ای کاش
به جرم دوست داشتنت
زندانی آغوش تو می شدم
و تو تنها زندانبان
خلوت تنهایی من بودی
جایی که آزادی را
برای همیشه احساس می کردم
مجید رفیع زاد
تسخیرم می کند
شبی که یک لحظه
بدون یادت چشم بگذارم
پلک هایم سنگین
همچون هوایی که در ریه هایم در حال عبورند
شبی تلخ و سرشار از کابوس
بی گمان خاطره ات
مرهم این آشفته حالی است
وقتی که یاد تو را
در آغوش می گیرم
مجید رفیع زاد
کاش میشد به جای فصل امتحانات
فصل آغوش یار را هم داشتیم…
آنوقت خرداد
شهریور
دی
همه را مردود میشدم
و تا ابد حبس در آغوشت میشدم…
اشک باران
چه جایی بهتر از آغوش گرم
کسی که دوستش داری
یک فنجان آرامش را بنوش
و به دور دستها خیره شو
قطار قطار می آیند
روزهایی که آرزویش را داشتی
رعنا ابراهیمی فرد
آغوش تو
عشق اباداست
صدحیف
که من ایرانی م
پزشک خودکارش را روی میز می گذارد و به صندلی تکیه می دهد:« اگه همه ی حرفایی که می زنم خوب گوش بدی؛ حالش زود خوب می شه».
سرم را تکان داده و او ادامه می دهد:« دستور العملش ساده ست. صبح، ظهر، شب، یعنی حداقل سه وعده در روز؛...
عروس شعرهای من
دوستت دارم است
که تنها محرم چشم های توست
با عشق بخوان
و با مهر در آغوش بگیر
ای تنها دلیل زندگی ام
دوستت دارم
مجید رفیع زاد
تمام داشته هایم
زمانی که نیستی
از من سلب می شوند
جز نفسی که آن را
مدیون یاد تو هستم
وقتی که مرا در آغوش می گیرد و
آرامم می کند
در تمام لحظه هایی
که همچون غروب جمعه
دلتنگ می شوم
مجید رفیع زاد
باید
به آغوش بکشم تو را
دلم از اندوه
می لرزد..
آغوشش برایم مسکنی بود که حتی شده برای چندین لحظه تمام درد هایم را التیام بخشید زمان را برایم متوقف کردو مرا از دنیای حال به دنیایی شبیه جهانی موازی سوق داد و معلق از هر حس و حالی کرد؛
اما تنها آغوشش نبود، آرامش وصف ناپذیری بود که مانع...
بند بند وجودم را
نذر آغوشت کرده ام؛
تو حاجت برآورده شده ام باش
گناهش با من...
- کتایون آتاکیشی زاده
قلبم از آن تو
روحم از آن تو
ذهنم در یاد تو
این است عاشقی،
بغضم از فراقت
حرفم در نگاهت
جانم در صدایت
راهم در صفایت
و وجودم از برایت..
این است عاشقی..
زندگی میکنم از برای تو
عاشقی میکنم در هوای تو
گم میشوم در آغوشت
دستی کِشَم...
گفتی بنویسمت غزل می خواهی!
غمگین شده ای و راه حل می خواهی!
بوسیدمت از بهانه ات فهمیدم
انگار فقط کمی بغل می خواهی!
🟪 شاعر: سیامک عشقعلی
گفتی بنویسمت غزل می خواهی!
غمگین شده و راه حل می خواهی!
بوسیدمت از بهانه ات فهمیدم
انگار فقط کمی بغل می خواهی!
🟪 شاعر: سیامک عشقعلی
زیبا تر از آن خنده ی زیبا وسط بغضِ بزرگ
دلچسب تر از عطر چای و قند هِلی
شیرین تر از طعمِ عسل در سبلان
تو در آغوش من از هر چه خوب، خوب تری:)
آرزویم همه این بوده که یک شب تا صبح
یک دل سیر به چشمان تو من زل بزنم
خیره در مردمک چشم غزالت شوم و
در تب خواهش بوسیدن تو جان بکنم
پنجه در زلف پریشان و کمندت بکشم
و تو نزدیک کنی فاصله را تا بدنم
سرِ مجنون مرا...
بیا برویم.
برویم آنجا که بوسه،
کمترین گناه عاشقانش باشد،
و آغوش،
منظره ی تمام
کوچه پس کوچه های شهرش …
فائزه حیدری
آغوشم را
برایت کنار گذاشته ام
حتی بوسه هایم را
شاید در عصر آغوش های یک روزه و بوسه های ساعتی!
عقب مانده ام بخوانند
اما من
به بازوانم تنها قول تو را داده ام
و سکوت لب هایم با همنشینی لب های تو خواهد شکست
عزیز دلم دلت قرص...