متن احساسات لطیف
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات احساسات لطیف
بیا؛ از ساحلِ قلبم، گذر کن!
کمی، از روی حس، بر دل، نظر کن!
بزن، موجِ نگاهت، بر دلِ من؛
محبّت را، درونم، بیشتر کن!
از روزنِ احساس، تو را دیده دلم
پروانهی رخسارِ تو گردیده دلم
هر برگ، ز گلبرگِ رخِ خوبِ تو را
تکرار به تکرار، پسندیده دلم
از وقتی
سوسوی ستارگانِ مهرآفرین
چشمک زدند
در تلالو چشمانت
آسمانِ احساسم
مشتریِ مِهرت گردید
امروز که گذشت،
تمام قاصدکهای دشت،
سویت خواهند آمد؛
تا پیامرسانی باشند،
قصّهی ناتمامِ احساسم را!
سیبِ قلبت
سیبلِ دلم بود
کافی بود
لبخند بزنی
تا هوایی شود
حوّای احساسم
گلبوسههایت را؛
آدم استو،
دلِ احساسیاش!
برخیز؛ بیا، نزدِ دلم؛ دلدارم!
آخر، منم انسانم و یک دل دارم!
یک دل، که نه صد دل، شدهام شیدایت؛
گلبوسهی حس، بر لبِ «تو»، میکارم!
احساس، به جامِ نگهِ «تو»، دارم؛
پیوسته از این حسّ صفا سرشارم!
آیا که شود، باز بیایی پیشم؛
تا بنگری احساسِ دلِ بیمارم؟
اسفند که از نیمه گذر کرد باز
باید شد از غصهها بینیاز
باید که از خاک برخیزد دل
همرنگِ گلهای باغِ به راز
باید که چون باد، آزاد شد
همراهِ عطرِ بهاران، فراز
در گوشِ دل بویِ نو میرسد
با نغمهی بلبلان در طراز
امید، در جانِ شب جان دهد...
با ترنّمهای نابت، دشتِ جانم سبز شد
با هزارآوای مهرت، زندگی دارد دلم
زندگی در پی چشمان تو جریان دارد...
پلک بر هم بزنی زندگیم میپاشد...
من از احساس خوابیدن خورشید،
بر سینهی آسمان،
دانستم:
«عشق»،
همآغوشی وسعت و گرماست!
بگو حرفِ قشنگِ مهربانی
که پُر گردد دل از: حسّی نهانی
زمانی که: دلم بسیار تنهاست
مرا سرشارِ خود کن؛ میتوانی
*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
شاه بیتِ شعرِ رویای نفس، فرزند هست
شادمهرِ شورِ دریای نفس، فرزند هست
*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
عشق را در فیلم ها تماشا کردیم و در کتاب هاخواندیم در واقعیت رویا بافتیم…
از خنده ی تو
یک باغ پر از پسته
شکفت...
تو را...
تو را چگونه بنویسم؟
که تمنای چهار فصلی...
به کرشمه ی خورشید می مانی
می ایی
تا
تعادل فصل فصل چشمانم
بهم بریزد
و سپیدهایم
بوی بابونه بگیرد...
فکر کردن به تو
خوش بو تر از
بوی ترنج
در جمعه های
کهربایی من است...
آفتابا...
تو را از رنجش کلمات
در سر به هوایی باد
که شال نارنجها را می دزدد
می شناسم...
تو را مثل عاشقانه های شاملو
با چاشنی فروغ
و طعم شیرین بستنی
که زیر زبانم می ماند
می شناسم
تو را
با تمام شعرهای جهان
می شناسم