متن انتظار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات انتظار
دیگر نه گلویم تحمل بغض دارد؛
نه چشم هایم اشکی برای ریختن؛
حالا چند سال است که در انتظار برگشتن تو تنها به درب خانه خیره مانده ام؛ بی هیچ حرف و شکایتی...
نویسنده: علیرضاسکاکی
جاده چای تلخش
را
به انتظار تو
شیرین حل میکند
و تو آمدی
در خزان عمرم،
رخ نمودی در
فصلی که رفتن های پی در پی
گریبان گیر زندگی ام بود.
ماندی و
بند بند وجودم را لمس کردی.
و در بهار عمرم،
کوله بارت را جمع کردی و
گریختی...
چه بی رحمانه،
راه را برعکس پیمودی
و قوانین را...
فصل نشانه گذاری شده ی کتابم را در مکانی که آغشته به آرامش است، باز می کنم.
به دنیایِ خیالی رنگارنگ و شاید سیاه سفیدم وارد می شوم!
هر چقدر که پیش می روم عطش و کنجکاوی ام بیشتر می شود.
صفحات را ورق می زنم و سفر می کنم...