متن بغض
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بغض
مرا همرهی کن
به گوشم شب بیقراری
سخن های مستانه گفتی و رفتی
در آلونک سوت و کورم
دمی قصه ام را شنفتی و رفتی
چه می دانی از روزگاری
که باخود دمادم به جنگ و ستیزم
و دستان خود را به دستم
ندادی که از جای خود برنخیزم
همان...
سیگارش خیس،
--بر لب
چترش زیر بغل
یکریز می بارد
باران
نه،
شعر
از گلوی بغض گرفته اش...
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
باز امشب در گلو یک بغض مهمان من است
این گریه های لعنتی آهنگ چشمان من است
یک روز میکشد مرا این زخم ها افتادن ها
از بس که زنده ام ببین سر در گریبان من است
عمری عزیز مصر می مانی ، ولی ای نازنین !
مردی که در...
پنج شنبه ابری ست با بغض
روی دشت خاطرات...
پنج شنبه پنج نم باران است بر یادها، آرزوها، خاطره ها...
پنج شنبه نسیمی است که رها
در دالان هزارتوی گذشته ها می گذرد
و بر خاطرها گرد یادآوری می پاشد..!!
ارس آرامی
پنج شنبه چون پرنده ای ست که بر فراز مسلخ خاطره ها پرواز می کند
بر هر آنچه گذشت
تا به یاد آورد آخرین خاطره ها، دیدارها و لبخندها را...
پنج شنبه همان بغض آرزوهاست که در پیچ و خم هزارتوی بایدها و نبایدها غرق شده است...
ارس آرامی
دلبر میاد که بره نمیاد که بمونه
از اسمش معلومه دل+ بر
مال خوده من باش
دلتو بسپار به دلم
قلبمو میدم جاش
بدجوری میخوامت
غیرمن هرکی
که گفت دوستدارم
گوش نده
به حرفاش
مال خوده من باش!!!
درونم آنچنان فریاد میکشد ک دستهایم را برگوش میگذارم...
اما...
از درون دارم کر میشوم...
چرا کسی صدای زجه های قلبم را نمیشنود؟
من زنده ام؟
آری...
ببینید...
نفس میکشم!
حرف میزنم!
راه میروم!
مرا میبینید؟
اگر میدیدید...
حتما هم میشنیدید...
صدای فریادهای درونم را نیز میشنیدید!
نویسنده: vafa \وفا\
نفسم تنگ است...
ن بیمارم..
ن مصدوم..
فقط گویی قفسه سینه ام را کسی چنگ انداخته و با تمام وجود در دستانش له کرده است..
قلبم...
البته دیگر نمیتوان نامش را قلب گذاشت..
دیگر فقط یک تکه گوشت خونین در بدنم است..
میدانی...
گذشتن سخت است..
سخت است بگذری از...
حرف زیاد است..
شنونده ها کم شده اند..
درد زیاد است..
درمانگر ها کم شده اند...
بغض زیاد است..
شاید دست هایی ک اشک ها را میگرفتند کم شده اند..
اما..
شادی..
زیاد است..
شاید چون چشم دیدن شادی کم شده است...
نویسنده: vafa \وفا\
با خودم عهد بسته بودم عاشق باشم..
ولی..
هرچه فکر میکنم میبینم!
هرچقدر هم رسم عاشقی بدانم..
باز هم در انتهای فکرم..
در اعماق قلبم..
چیزی همچو خطِ صافِ دهانِ صورتِ ایموجیِ پوکر، مرا مینگرد..
و او خود من هستم..
بی هیچ کم و کاستی!
کمی بی تفاوتی را از...
از آسمان باران میبارید و او اشک میریخت...
آب میشد میان رفت و آمد انسان هایی ک توجهی ب او نمیکردند...
آب میشد و صدایش بلند نمیشد..
کسی نگاهش هم نمیکرد..
دستهایش خشک شده بود..
پاهایش بی حس..
نگاهش قفل شده بود ب یک سمت..
همان سمتی ک دخترک کوچکی...
در آغوشش کشید..
درد و دل کرد..
حرف هایش ک تمام شد..
گلویش از بغض درد گرفته بود..
و چشمانش لبریز از اشک..
ب چشمان آسمان شبِ عروسکش نگاه کرد..
اشتباه میدید یا ن را نمیدانست..
ولی انگار..
عروسک هم چشمانش لبریز از اشک شده بود..:)
رفتن سخت است، مجبور شدن ب رفتن سخت تر! دل کندن سخت است، بی خداحافظی دل کندن سخت تر! بغض سخت است، با بغض خندیدن سخت تر! چمدان بستن سخت است اما وسیله ای نداشته باشی ک در چمدان بگذاری سخت تر! خیلی سخت تر!
رماد
سر می کنم در روزهایی که نمی دانم...
یک ساعت دیگر من آیا زنده می مانم؟!
انگار با من قهر کرده روی آرامش
دریای بغضم در تلاطم های طوفانم
مرحم نمی خواهم برای زخم هایم چون
کل جهان درد است در هر ذره ی جانم
از حال و روزم بی...
شکسته تر از قلب بغضای من وجود نداره🙃
شب هایی که بغض دو دستش را دور گردنم حلقه میکند
اشک هایم از بی پناهی تمام صورتم را می پوشانند
من تمام شهر را به دنبال آغوش گرمت زیر و رو میکنم
و تنها آغوش سرد خاطرات در نبودت مرا پناه می دهد...!
من عجیب دلتنگم
نویسنده: کتایون آتاکیشی...
من ۱۷ سالگیت مبارک ...
من به آفتاب گردان شبیهم
در تاریک ترین روز ها در پی نورم
حتی وقتی که سرم پر از دانه های سیاهه
من چون رویاهایم اوج گرفتم
پشت به تمام ستاره های شب
تا برسم به صبحی که تنها از خورشید طلب نور می کرد ...