متن خسته
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خسته
بی تو مثل کشتی بی ناخدا سرگشته ام
خسته ام،حیران شدم.. پایان خود را دیده ام
سجاد یعقوب پور
اینجا همه خسته اندهمه خسته کننداند من خسته ام
منِ خسته با تمام خستگی ام برای رسیدن به توئه خسته تلاش میکنم و جان میدهم.
علیرضا مرادی
خسته ام کاش کسی حال مرا درک کند.
آنی.نویسنده
خستم!
خیلی خسته...
خسته از جنگیدن برای عشقش،خسته از صبر کردن برای یه دوست دارم ساده، خسته از یه خنده ی طولانی....
خیلی وقته که کم اوردم خیلی وقته که هر بار رفتم سمتش پسم زد، هر بار یه قدم برداشتم یه قدم رفت عقب، هر وقت اشتباهی میکرد من...
خسته ام! خسته تر از خسته شدن، پا نشدن!
درد خوب است به یک شرط! معما نشدن!
مثل یک قطره که عاشق شده در چشمه ی آب
می رسم آخر هر شعر به دریا نشدن!
گره ای بسته خداوند به کارم که هنوز
چاره ای نیست برایش به جز از...
اون دیالوگه که میگفت:
من هر روز همین قدر خسته ام.
فقط امروز حال و حوصله ی
گول زدنِ خودم و بقیه رو ندارم.
عمیقا میفهمم داره چی میگه...
...Saeideh...
نه بیمارم ، نه خوشحالم ، نه از حالم خبر دارم..
گهی با جان گهی با دل ، گهی از هر دو بیزارم!
می آید با ادعای عاشقی
تمام دار ندار قلب ت را بر می دارد
چند روزی می ماند
و میرود
تو می مانی و دیواره های سرد قلب ت
و یک عمر کلنجار با دل و سادگی هایش
کسی رو از خوب بودن خسته نکنیم...
خدا نکنه انسانی از خوب بودنش خسته بشه،
خدا نکنه آدمی بشه که مهربونیش هر بار
نگران و آزرده خاطرش کرده.
چون اون وقته که بلاتکلیف میمونه،
نه بد بودن رو بلده
و نه توان خوب موندن رو داره،
اون وقته که میره......
خسته تر از آنم که نالان بمیرم
مرده تر از آن که با درد بمیرم
از دلم دیگر نتوان خبری گرفت
افسرده تر از آنم که که گریان بمیرم
انگار که کلی دویدم برای رسیدن به مقصدم نفس نفس زدم، عرق ریختم، زمین خوردم، زانوم زخمی شده، پام تاول زده و... اما حالا که به مقصد رسیدم، حالا که بعد از کلی جون کندن و کنار زدن موانع به اون مقصد کوفتی رسیدم می بینم اصن اینی که رو...
دلمان سرشار از درد
و شانه هایمان خسته تر از آن است که این بار را به دوش بکشد
یاسمن معین فر
ببین رفیقم؟!
آدمی که تو این دوره و زمونه سعی میکنه درست زندگی بکنه و آدم خوبی باشه رو باید طلا گرفت و قدرشو دونست
نه اینکه کاری کرد تا از خوب بودنش خسته بشه
مگه چند نفر تو این دنیا هستن که با تفکراتشون دنیا رو به جای قشنگتری...
دیگر آن دیوانهٔ بی تاب سابق نیستم
توبه کردم از گناهِ عشق! عاشق نیستم
شیشه بودم، سنگ ها اما نفهمیدند من
فرق دارم با همه، آیینهٔ دق نیستم
صاف و ساده بودنم را هیچ کس باور نکرد
خالیم از هر سیاست، من مصدق نیستم!
دور باید شد از این خاکِ...
مثل سربازی که حینِ خدمتش
گریه کرده گوشه ای در پادگان
خسته ام از هرکسی حتی شما!
خسته ام از هرچه دارد این جهان
□ شاعر: سیامک عشقعلی
آرزوبیرانوند
...
چقدر خسته ام
از نقش های زندگی
سیاه
سفید
گاه خاکستری
از نگاهای سرد
از دست هایی که دور می شوند از مهر
حرف زدن با واژه های
اواره ..که می شکنند
خسته ام
از نالیدن در مرداب
از بالیدن در طلوع
خسته ام
از داشتن های زیاد...
خسته ام با دل زارم چه کنم
شب مهتاب که شد
با تو،نگارم،چه کنم...
وقت صبح وقت اذان
وعده یاران که رسید
با در میکده و بوسه یارم چه کنم
بوسه یار کجا عاشق دلدار کجا
من دیوانه بدنبال نگارم
چه کنم
خسته ام با دل زارم چه کنم...
خسته...
خسته ام خسته تر از هر چیزی
خسته از خستگیِ خستگی ام
ارس آرامی
خسته ام از گریه ها ی بی صدا
از این همه حسرت بی انتها
خسته از دلخوش به فردا بودنم...
خسته ام از ضربه های بی هوا
داغ دارم... درد دارم... مرده ام...
سفت خوردم من از شل گرفتن ها، خدا...