متن خورشید
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خورشید
هنگامی که خورشید غروب می کند،
به کافه ای می روم و قهوه می گیرم،
سکوت در این کافه می نشیند،
غروب در چشمان خسته ی مردم می نشیند.
سکوت سنگینی در فضا حکمفرما است،
زبان ها خموشند، قهوه ای که می نوشم،
خروش دل تنهایی ام را به جوش...
از طریق پنجره، نور خورشید جریان دارد،
مناظر رویایی ذهنم را روشن می کند،
زمزمه ای از حکایت های جهانی نادیده،
در گوشه ی خاطرات، شنیده می شوند،
در صفحات هر کتاب گرامی،
داستان روح من پرواز می کند
غزل قدیمی
در دیاربکر اندیشه، هنگامه ی طلوع آزادی است
صدای زمان، خورشید خیال است
آتش اندیشه ها برآمده از دشت آزادی
روحانیت در جوانی، نور اعتقاد در شبانگاه است
شکوفه اندیشه در ساحل آبی ذهن، می رویید
عصر زیباییست که عشق دریای بیکران آزادی است
غزل قدیمی
به رنگ های سپیده دم بیدار
از خوابی تازه، در کنارم بیدار
در آغوش شعاع های خورشید
دریغ این لحظه ها که می شنوم صدا
جرعه های نورت در خورشید تازه
صبحی زیبا دیدم، هر ذره ای تابید
غزل قدیمی
با غروب خورشید، جنگلی خالی از سکنه،
پر از زندگی می شود.
مه رویایی هوا را فرا گرفته است.
یک گل سفید در نسیم می لرزد.
تنهایی و غم در غروب خورشید در جنگل زمزمه می کنند
پرتوهای خورشید در میان درختان می رقصند
معمای زندگی بر باد زمزمه می...
در غروب طلایی، تابستان خداحافظی می کند
پاییز با پولک های براق زرد و نارنجی طبیعت را می پوشاند
بوسه گرم خورشید، گونه پاییز را سرخ می کند
همانطور که رنگ های کهربایی و زرشکی
جایگزین سبز می شوند.
رقص برگ ها در نسیم، باله ای پر جنب و جوش...
مانندِ سپیده پاک و زیبا شده ای💛
پر شور ترین حرفِ لبِ ما شده ای💜
خورشیدِ من از چشم تو بیرون آید🌝
فانوسِ من و دیده ی دریا شده ای🌬
.
تکه ای خورشید
در گلو داشت
لب که می گشود
آواز آفتاب
می پیچید در آسمان.
رضاحدادیان ۱۴۰۲/۵/۵
سایه را در بَر گرفتی تا رَهَم را گم کنم؟!
لعنتی، خورشید در چَشمِ تو غوغا می کند.
شیما رحمانی
تو مثل روز روشنی
همان قدر روشن که ماه
همان قدر پر نور که خورشید
و همان قدر ، زیبا ...
رعنا ابراهیمی فرد
خورشید باش!
بزار با طلوعت دیگه هیچ نوری به چشم نیاد:)🦋🌝❤️
شده چون ماه شب روی تو عشقم
دو شمشیرست دو ابروی تو عشقم
قامت خورشید کنارت خمیده ست
بس که بلندست شب موی تو عشقم
گرچه صد بار مرا پس زده ای چشمانت
می کشد مرا باز سوی تو عشقم
چه شود ساخت از قلب مریض وقتی
گل ببندند به...
شاخه
انگشت اشاره ایست
تاخورشید.
رضاحدادیان
نگاه کن!
فقط تومی توانی
قدم بزنی
بر شانه های این تاک
و رّد پایت از حافظه خورشید پاک نشود
مریم گمار ۱۴۰۲/۳/۲۸
شب شده دلتنگ تو ام بغض تو مهمان من است
بس که شکستم از غمت سر به گریبان من است
آخر به زنجیرم کشید غم های بی تو بودنم
سرد شد و یخ بسته تنم فصل زمستان من است
دل داده ام دلبرده ای ، عاشق و دلدارت منم
در...
خدای مهربون ،
چشمای تورو از تیکه های خورشید
با ترکیب شهد شبدر سفید ساخته ،
اونقدر زیبا هست که با کنار رفتن ابر های مخملی و
مهاجرت پرستو های زغالی رنگ بالای چشمات
به بالاترین نقطه آسمون ، شب تیره و تارم رو
به روشن ترین روز تبدیل کنه....
هر روز واژه ی سلام را
کنار دوستت دارم هایم می چینم
و به همراه صبح تابناک
به استقبال تو می آیم
با نوازش خورشید برخیز
و با چشم هایت
بر گونه ی شعرهایم بوسه ای بنشان
بدان ؛ واژه هایم با طعم نگاه توست
که جان می گیرند
مجید...
نیستی
و در نبودنت
از سردی فاصله می لرزم
برف دوری ات
قلبم را سفیدپوش کرده
و من با نگاهی منتظر
خیره ام به جاده ای سفید
تا که خورشید نگاهت
به فریادم برسد
مجید رفیع زاد