متن خورشید
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خورشید
در غروب طلایی، تابستان خداحافظی می کند
پاییز با پولک های براق زرد و نارنجی طبیعت را می پوشاند
بوسه گرم خورشید، گونه پاییز را سرخ می کند
همانطور که رنگ های کهربایی و زرشکی
جایگزین سبز می شوند.
رقص برگ ها در نسیم، باله ای پر جنب و جوش...
مانندِ سپیده پاک و زیبا شده ای💛
پر شور ترین حرفِ لبِ ما شده ای💜
خورشیدِ من از چشم تو بیرون آید🌝
فانوسِ من و دیده ی دریا شده ای🌬
.
تکه ای خورشید
در گلو داشت
لب که می گشود
آواز آفتاب
می پیچید در آسمان.
رضاحدادیان ۱۴۰۲/۵/۵
سایه را در بَر گرفتی تا رَهَم را گم کنم؟!
لعنتی، خورشید در چَشمِ تو غوغا می کند.
شیما رحمانی
تو مثل روز روشنی
همان قدر روشن که ماه
همان قدر پر نور که خورشید
و همان قدر ، زیبا ...
رعنا ابراهیمی فرد
خورشید باش!
بزار با طلوعت دیگه هیچ نوری به چشم نیاد:)🦋🌝❤️
شده چون ماه شب روی تو عشقم
دو شمشیرست دو ابروی تو عشقم
قامت خورشید کنارت خمیده ست
بس که بلندست شب موی تو عشقم
گرچه صد بار مرا پس زده ای چشمانت
می کشد مرا باز سوی تو عشقم
چه شود ساخت از قلب مریض وقتی
گل ببندند به...
شاخه
انگشت اشاره ایست
تاخورشید.
رضاحدادیان
نگاه کن!
فقط تومی توانی
قدم بزنی
بر شانه های این تاک
و رّد پایت از حافظه خورشید پاک نشود
مریم گمار ۱۴۰۲/۳/۲۸
شب شده دلتنگ تو ام بغض تو مهمان من است
بس که شکستم از غمت سر به گریبان من است
آخر به زنجیرم کشید غم های بی تو بودنم
سرد شد و یخ بسته تنم فصل زمستان من است
دل داده ام دلبرده ای ، عاشق و دلدارت منم
در...
خدای مهربون ،
چشمای تورو از تیکه های خورشید
با ترکیب شهد شبدر سفید ساخته ،
اونقدر زیبا هست که با کنار رفتن ابر های مخملی و
مهاجرت پرستو های زغالی رنگ بالای چشمات
به بالاترین نقطه آسمون ، شب تیره و تارم رو
به روشن ترین روز تبدیل کنه....
هر روز واژه ی سلام را
کنار دوستت دارم هایم می چینم
و به همراه صبح تابناک
به استقبال تو می آیم
با نوازش خورشید برخیز
و با چشم هایت
بر گونه ی شعرهایم بوسه ای بنشان
بدان ؛ واژه هایم با طعم نگاه توست
که جان می گیرند
مجید...
نیستی
و در نبودنت
از سردی فاصله می لرزم
برف دوری ات
قلبم را سفیدپوش کرده
و من با نگاهی منتظر
خیره ام به جاده ای سفید
تا که خورشید نگاهت
به فریادم برسد
مجید رفیع زاد
هر صبح
همراه شعرهایم بر می خیزم
پرده ی آسمان قلبم را
کنار می زنم
و برای چشم هایت سپید دم می کنم
زیبای من
بدان از لحظه ای که
نگاهمان به هم گره خورد
طلوع خورشید را
از یاد برده ام
مجید رفیع زاد
تو خورشید من باش
من در فصل سرد انتظار
آدم برفی می شوم
تو بتاب
تا قطره قطره
برایت بمیرم
مجید رفیع زاد
به چشمام چی بگم
بگم دیدنت ممنوعه؟
دستام رو چیکار کنم
چه جوری بهش بفهمونم که ندارنت؟
آخه یعنی چی
خوابم بدون تو رویا ببینه
طلوع صبح بدون تو پاشم
نه
من به خورشید
قول تو رو داده بودم!
✍مهدیه باریکانی