خودم جانم! من به تو یک زندگی پر از عشق و لذت و زیبایی بدهکارم و دارم نهایت تلاشم را می کنم تا تو را به همان چیزهایی که همیشه دوست داشتی، نزدیک تر کنم. دارم تلاش می کنم فردای تو از امروزت بهتر باشد و بعد از این، دلایل...
بدون شب بخیر تو ، گویی ماه برای همیشه بیدار است و خورشید خواب دریغ مکن که قلب گریانم ، به همین اندک مِهر تو ، در سپیده دمی خیالی ، پرنده ای می شود ، شتابان ، به سَمت تو ...
یا نور یا شمس الشموس یا انیس النفوس خورشید از دستان شما نور می گیرد مهربانی از آغوش شما برمی خیزد آسمان از آبی نگاه شما ؛ چشمه سارش را وامدار است آهوان منتظر دل هایمان ؛ تنها ؛ به حرمت رافت شماست ؛ که ؛ به ضمانت ؛ تضمین...
تمام هستی من خلاصه میشود در نگاه تو چشم بگشای خورشید تابانم آرزوست
آنگاه که ماه و خورشید در نبردند نفس خورشید تنگ شده آرام آرام به خواب میرود از رحم تنگ بنفشه گون طارم هزار نوزاد نارس بیرون میجهد دراین میان صورت ماه گرد چهره پدیدار میشود گهواره زمین با لاله های سرخ سر میدهندنوای لالایی را
صبح و خورشید بهانه اند تو تنها دلیل چشمهای بیدار منی
خورشید چشم های توست.. منظومه را اشتباه چیده اند...
صبحم به خیر میشود از مهربانیت خورشید قلب خسته من روز و شب بتاب ️️️
روزها آهسته و عبوس می گذرند تنها دریاست که آرام و زندگی بخش است دریا: همگام با انجمادِ روزهای ملول از میان سایه ها به سوی تو می آیم از میان ظلمتِ شب از میان خطّ ژرفِ نورها می آیم تا جای پای خورشیدِ تابان بر آب های آبیِ تو...
در باغ های دور هزار چشمِ زرد رنگ با درخشش و گرمیِ ظهرِ تابستان سلام می کنند آفتابگردان های درشت رو به خورشید، با نورهای زرد سرود می خوانند گویی هنوز ون گوگ نشسته و گرمِ نقاشی ست ...
تو ای یارِ محبوب، خورشیدِ زیبا که در خانه ی من طلوع کرده ای باز باد اکنون دگر پشتِ این شیشه ها نغمه ای شاد را می نوازد و دیریست کاین نغمه ها را به صبحی مه آلوده نشنیده ام من...
سال جدیده زندگی مثل قدیمه چه بی پدر مادر شده دنیا، یتیمه شاید بهشتی هست پشت پیچ و خم ها راه ورودِ به جهنّم مستقیمه رو صورت خورشید خانم مثل پارسال یه لایه ی یخ هست که خیلی ضخیمه پوسیدن و لک هستن و زردی گرفتن هر هفت سین سفره...
معشوق من ! بعد از تو جایت هم چنان خالی است خالی است جایت در دلم ، تا جاودان خالی است جز تو برای عشق ، کس کاری نخواهد کرد وقتی نباشی ، بی تو شهر از عاشقان خالی است جز تو زنی آغوش من را پر نخواهد کرد تو...
موهایت را پریشان کن به کنار پنجره برو و آسمان را به نظاره بنشین بی تردید عطر گیسوانت خورشید را وادار به طلوع خواهد کرد آری در پناه گیسوان تو صبح و خورشید آمدنی ست ️️️
بخند! هنوز می شود از گوشه ی لبخندت خورشیدی برداشت برای فردا...
آسمان که ابری میشود حتما دل آدمی گرفته است خورشید شرمنده میشود و پشت ابر پنهان میشود! فرشته ها اشک میریزند مردم به آن باران میگویند! میبینی؟! اهل آسمان همه برای این دل گرفته محزون اند! امان از اهل زمین که هیچ کس کک اش هم نمیگزد! آدم ها دچار...
شب ماه را در آغوش میگیرد روز خورشید را و آسمان هر دوی آن ها را اصلا نمی فهمند شاید روی زمین کسی از آغوشی جدا شده!
لطفا هر صبح️ جای خورشید، بر من بتاب خیره بر چشمانم بخند، و بهانه ی آغازِ دیگری باش. ️️️
زندگی را ... از نیلوفرهای باغچه ی خانه ام آموختم ... تا ساقه هایش را در پیچ وتاپ بلندای خورشید گسترش ندهد گل نمی دهد وصبگاه غنچه هایش را می گشاید آموختم قبل انجام هرکاری آن را به دیگران نگویم, آموختم شادابی وسحر خیزی را و آموختم در هر شرایطی...
صبح بخیرهایت بهانه است تو خورشید منی گرمی کلام تو عمری برای من کافی ست تا طلوع کنم ️️️
در کابوس هایم شبی عاشق ماه شد خورشید...! وای اگر گونه ی ماه را ببوسد خورشید ! باید پا در میانی کنند کوهها خورشیدشان را باز گردانند تا مگر به دریا درمان کند تاولِ بوسه را ماه...!
شدم مجنون تو نشدی لیلی من... شدم فرهاد تو نشدی شیرین من... شدم شاملوی قصه هایت دل ندادی...نشدی آیدای من... بگو...شاید دلت قصه ی تازه می خواهد؛ پس مینویسم از نو... تو معشوقه باش و منم عاشق و به نامِ عشق می نویسم از عشق؛ که هر دَم میگردم به...
از زمین کربلا خورشید ها برخاسته ... عشق از قافله هفتاد و دو سر میخواسته ...
کاش آسمان تمام این نواحی رنگ چشمان تو بود کاش ابر با رقص باد شکل نگاه تو میگرفت کاش هر روز خورشید از افق دیدگان تو سر می زد کاش این کاش هایم حقیقت داشت تا خاور میانه ام لبریز نور رویای صلح نداشت عشق را زندگی می کرد