زنده ام ،هرچه زدی تیغه به شریان نرسید خیز بردار ببینم خطری هم داری؟ زخم از این تیغ و تبر تا که بخواهی خوردم عشق من ، ارّه ی تن تیز تری هم داری؟
تنها تو بودی که می خواستم غروب را برایت زیبا کنم و رازهایم را بدانی و رازِ رازهایت را بدانم، می خواستم آینه ام باشی که هروقت زیبایم در تو بنگرم و زخم هایم را پیدا کنم... می خواستم اجاق تو را گرم کنم مادر پسرت باشم مادر دخترت وارث...
وقتی پیام دادی چسب زخم بخرم کجای خانه بودی؟ کجای خانه احتمال زخم بیشتر است؟ در آشپزخانه لوله ظرف شویی گرفته بود از لجن؟ دل آدمی از چه می گیرد؟ در پذیرایی پرده ها را کشیده بودی؟ پرده ها را که می کشی نور است که محبوس می شود در...
بی هیچ کس هم می شود زخم داشت با بوی عطری که ماندگار نباشد و منظره ی عکاسی که از توی عکس رفته باشد حتی می توانی از فرداها برای آمدنی بگذری و یادت نیاید بین او و گل ها چه گذشت که پرپر ترین حادثه ی باغ دست های...
مصیبت در لحظات اول کشنده نیست. ضربه آنچنان شدید است که نمی توانی درست درک کنی چه بر تو گذشته است. اما زمان! زمان که می گذر تازه می فهمی که بر سرت چه آمده است.زخم به جای التیام گسترش می یابد و همه روح و قلبت را در تسخیر...
زخمی زدی عمیق تراز انزوا به من...
داشتنت زخم و اینکه هرگز قسمتم نمیشوی نمک است
تلخ، مثل قصه ی دردآور سربازها زخم، مثل خاطرات پیکر سربازها شانه خالی می کند فرمانده در اوج نبرد تیر گاهی می رسد تا باور سربازها جنگ را شطرنج می دانند شاهان دلیر شرط می بندند گاهی بر سر سربازها! جنگ تنها راه بردن نیست وقتی عشق هست سکه ی...
مثل خاراندن یک زخم پس از خوب شدن یاد یک عشق عذابیست که لذت دارد
گرفتم خط زدی از دفترت ای سفله نامم را چطور از یادِ مردم می بری- ابله- کلامم را! هنوز از هستی ات رنگی نمی دیدند و می دیدند که بر اوراق هستی ثبت می کردم دوامم را هنوز از گُل گُلِ پیراهنِ خود ذوق می کردی که عاری کردم از...
زخم روی زخم آمد! و سرانجام عفونی شد، این تلنبارِ آسیب، رویِ دلم.... .
آقای قاضی دل ساده داشتن تاوان دارد، هر روز باید بدوزی زخم هایی رو که از صداقت خوردی...
خنده، بخیه است بوسه، بخیه است فراموشی، بخیه است مهربانی ، بخیه است آدم بیبخیه متلاشی میشود! آدم زخم است...
اینوازمن به یادگار داشته باش رفیق... . فقط خودت می مونی واسه خودت جز خودت روهیچکسی حساب باز نکن... دکترباش واسه دردات مرهم باش واسه زخم هات هیچکس جزخودت جای دقیق زخم هایت را نمیداند...
پسری خامی کرد و در آن وسوسه ی کودکیش سیب سرخی دزدید پسرک بر تن من تند دوید، و مرا در قدمش خاک نمود باغبان در پی او خاک مرا داد به باد دخترک میخندید و به من زخم تنم هیچ ندید باغبان با غضبی خشم آلود نا گه از...
دایی مَش اکبر راست میگفت : عشق درمان است ؛ درد را میکُشد و سرِ غصه را میبُرد. جوری که اشک عاشق شور نیست، شیرین است. روی زخم که میریزد، گز نمیزند، مورمور نمیکند، اصلاً همین که یکی انتظارت را میکشد، مزهی خونِ توی گلو را شبیه سکنجبین میکند !
جای بعضی از آدمها در زندگی پُر نمی شود... زخم میشود ، تا ابد میماند...
جایِ زخمِ باورهایم بدجور تیر می کشد ... من هم در این هوایِ بیمار ، نفس کشیده ام ... و چه بی اندازه خسته ام ... این روزها تمامِ وطنم درد می کند ...
وقتی که چشم لال و زبان، کور و کر شود زخم آن زمان زبان به سخن باز میکند...
در گلویم گیر کرده زخم یک بغض غریب...
چند بار تو را زخم از تنم کنده ام چند بار تورا اب خلاف اش شنا کرده ام چند بار تو را گریسته ام این تکرار لا یتناهی چند بار تکرارم کرده است همیشه دنبال یک حواس پرتی ام که از منم پرتم شده مثل خودکاری که در دستم هست...
ما نیستیم! اما زمستان میرود روزی با زخمهای لایَزال و برفِ سنگینش
غمگینترین زنِ همهیِ قصهها منم وقتی که آرزویِ تمامِ تنم تویی مردی که زخم میزند و میرود ولی هر شب تویی دوباره تویی باز هم تویی ...
خدا کند یک اتفاق خوب بیافتد وسط زندگی مان آری همین جا وسط بی حوصلگی های روزانه مان، نگرانی های شبانه وسط زخم های دلمان آنجا که زندگی را هیچ وقت زندگی نکردیم یک اتفاق خوب بیافتد انقدر خوب که خاطرات سالها جنگیدن و خواستن و نرسیدن از یادمان برود...