متن زندگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زندگی
زندگی
یک دروغ است
یک تهمت بزرگ به تقویم
یک فحش رکیک از دهانِ مرگ
یک نام جایگزین برای تنهایی
«آرمان پرناک»
با تشویق های گاه و بیگاه مردم
غم هایت فراموش نمی شوند خرگوش!
نه رها می شوی
نه می میری
سعی کن
زندگی کنی
از کلاهی به کلاه دیگر
این جهان
یک سیرک مضحک است...
«آرمان پرناک»
کاش آدم از همان ابتدا می دانست که باید همان لحظه که صدای پرندگان را می شنود، همان شب که کهکشان را واضحتر از همیشه میبیند، همان جا، همان لحظه را زندگی کند و لذت ببرد
به جای ثبت کردنش در تلفن همراهمان برای روز مبادا، لذت ببریم و زندگی...
زندگی یعنی شستن دردها!
از این روست، وقتی متولد می شویم،
با نخستین نفسمان
زیر گریه می زنیم.
شعر: دلسوز صابر
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
زندگی جنگ است!
و انسان دانا،
سربازی شجاع و بی باک است.
شعر: دلسوز صابر
ترجمه به فارسی: زانا کوردستانی
همه چیز
واقعی بود
حتی موشک کاغذی
حتی تخته سیاه
که پیشانی ما بود و
کلاس درس
اتاقِ تانکی سوخته...
ما الفبای واقعی زندگی را
با خونمان یاد گرفتیم!
«آرمان پرناک»
جنگ
تقویم را
سوراخ سوراخ کرده است
ورق پشت ورق
کدام تاریخ می توانم
با تو
قرار ملاقات بگذارم
زندگی؟!
«آرمان پرناک»
در این آپارتمان
فقط یک نفر زندگی می کند
کسی که هر شب
شعر می نویسد
شمع خاموش می کند
و خودش را از پنجره پرت...
در این آپارتمان
پاییز زندگی می کند
«آرمان پرناک»
از خطِ قرمز روی پیشانی
تا آرزوی کنجِ انباری
ما بغضِ مادرزادِ هم بودیم
در بندِ پوتین های اجباری
آرمان پرناک
اختیار با من است:
مجبورم مرگ را
تازه تر زندگی کنم
مانند سیاهپوستی در رودخانه
که هر چه پوستش را می شوید
سیاه تر از دیروز می شود ...
آرمان پرناک
بیهوده دست و پا می زنی ماهی!
دلشوره نداشته باش!
دریا، نام دیگرِ سراب است
ما هم روزی
گمان می کردیم
داریم زنده زنده نفس می کشیم
«آرمان پرناک»
به تُندی شنید:
« نه به من می آیی
نه به این دنیا،
هر کسی، در لاکِ خودش !!» ...
لاکپشتی که به عشق،
به زندگی زیر یک سقف
اعتقاد داشت
آرام آرام دور شد
با یک جهان خالیِ بیشتر
در لاک
«آرمان پرناک»
هر لحظه به زندگی تماشا کردم
نالیدم و خندیدم و حاشا کردم
جز حسرت و اندوه ندیدم هرگز
واله هرانچه را که پیدا کردم
♤♤♤
علی معصومی
آنقدَر بالا پریدم تا زمین یک نقطه شد
دیدم از بالا که دنیایم همین یک نقطه شد
ای که از پرواز مرغان هوایی دم زدی
سهم من از زندگانی را ببین، یک نقطه شد
بهزادغدیری
در هوایی که نیست
نفس می کشم
زیر سقفی که نیست
زندگی می کنم
برای همسری که نیست
گُل می خرم
برای دختری که نیست
قصه می گویم...
آری،
چرا خوشبخت نباشم
وقتی
این همه نیست هست !
«آرمان پرناک»
حرف ها یی که سر وقت شان زده نشوند ٬ مثل بچه ها یی که دیر به دنیا می آیند می میرند و باید زود خا ک شان کرد چون بوی شان دنیا را برمی دارد . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده
مرا به پلّه ی اوّل نبر، حرامم کن! /
دوباره نیش بزن مارِ من، تمامم کن...
«آرمان پرناک»
عشق قمار است (:
یا زندگی میسازی ...
یا جوانی میبازی
شاخه ام شکستی /
گمان کردی آخ خواهم گفت؟ /
من سالهاست که نقشِ درختِ زنده را
بازی می کنم /
من سالهاست که مرده ام
«آرمان پرناک»