متن سیگار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات سیگار
پیرمردی خسته از دنیای خود
از میان کوچه های شهر میگذشت
یاد معشوق در میان پاکت سیگار او
کس ندانست !!
اما سخت عمرش گذشت......
پک میزنم به سیگار توی دستم سر سیگار میسوزد و اتش میگیرد مانند خودم که سوختم
دوباره پکی عمیق میزنم تلخی اش همراه با بوی شکلات ، آمیخته با بغضی تلخ به گلویم چنگ می اندازد و می خراشد
حالا دیگر رمقی در تن رنجورم نیست ... فقط انقدر توان...
یارم نقاش بود
و بسیار عاشق سیگار
گفتم مرا بکش و سیگار را ترک کن
سیگار کشید و مرا ترک کرد ...
سیگار
اینم تموم شد...
سیگار و میگم...
آخرین نخ بود...
البته آخرین نخ این پاکت...
می خوام برم خیابون قدم بزنم،
پاکت بعدی رو هم همون جا باز می کنم...
می خوام کمی با هم حرف بزنیم...
می دونم صدام و نمی شنوی اما...
شاید یه روزی این خیابونا مسیر...
هر شب غصه میخوریم
من و سیگار
او غصه ی مرا
و من غصه ی تو را
بعد از تو
من و غم و سیگار و لب هایم هماهنگیم
خاطراتت را دود میکنیم
شب از نیمه گذشته
و ما بیداریم هنوز
و من سیگاری بودم که
برای آرام شدنت
آتشش میزدی و
ذره ذره خاکستر شد
سیگارش خیس،
--بر لب
چترش زیر بغل
یکریز می بارد
باران
نه،
شعر
از گلوی بغض گرفته اش...
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
ازبس که فراق عشق بیگار کشید
برنیمکت غم نشست و سیگار کشید
ته مانده ی آن زغال سیگارگرفت
با گریه بدور عشق پرگار کشید
ازبس که فراق عشق بیگار کشید
برنیمکت غم نشست وسیگارکشید
معشوقه ی خود به حالت مست کشید
نقاش شدو از عاشقی دست کشید
گفتند:چرا ازعاشقی دست کشید؟
ازعشق دو جاده رو به بن بست کشید