شعرنو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعرنو
و شاید تو نمی دانی که دلتنگم
بدون تو اسیرِ مکر و نیرنگم
و دلتنگ از همه روزهای بی رنگم
و شاید تو نمی دانی که حیرانم
بدون تو چنین غمگین و گریانم
و حیران از همه عصیان انسانم
و شاید تو نمی دانی که بی تابم
بدون تو کویر...
(پروانه)
دستم را بگیر
به دنبال من بیا
تا تو را با حریم امن نگاه پر از نیاز خود آشنا سازم
با من بیا
تا تو را به خلوت ترین کوچه های دلم
قدم زنان ببرم
با من بیا به خلوت شبانه ام
تا زیباترین واژه هایم را
که آبستن...
نگاه کن مرا ؛ که بدون تو افسانه شدم
هی
نگاه کن مرا ؛ که شبیه یک ترانه شدم
دیگر شعر نمی بافم ؛ حالا بهانه شده ام
برای لحظه ی تنهایی ؛ به اشک ؛ روانه شدم
اضطرابش با من بود
گنجشکی که در آغوش سقوط
جیکش در نمی آمد
طرز نگاهش اما
اما رهایم نمی کند
چشمانش آیینه ای از دل پاکش بود
صداقت را فریاد میزد
اگر که راه دلش
به راه زبانش نبود
و موهایش
امواج خلیج..
که متلاطم میساخت
دل جوان و عاشقم را
و میکشاند به هر طرف
گاهی به سمت سبزی و راستیِ مازندران
و گاهی به مسلک مهمان نوازی گرم...
در من اندیشه ی نوری ست
که از پس این تیره گی ها می آید