متن عاشقانه غمگین
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشقانه غمگین
درهیاهوی ذهن مبهوتم
کسی دانه اندوهی پاشید
ودر خیال وهم گرفته فراقش
اشکهایم
همینقد بس بود
تاجوانه کند درونم
اندوه من
قبل از من وجود داشت
من به دنیا آمدم
تا صاحب تن باشد
جهان سرشار از تنهایی است
در روایت خودش عشق است
و در باور من اندوه
چقد...
شب که از نیمه گذشت
آسمان چشمانم ابری شد
تا که با فکرت در ذهنم روانه شدی
اشک از چشمانم جاری شد
مبینا سایه وند
در خواب دیدمش...
+ بعد چه شد؟
- آرزو کردم همان اتّفاقی که برایِ اصحابِ کهف افتاد برای من هم بیفتد...
نیستی و این قهوه تلخ است
آنگونه که آن سوی میز در جای خالی ات
هرچه شکر میریزم
تغییری نمی کند،
و نمی کند،
و نمی کند!...
طُ نیستی
و این
خلاصه تمام
عاشقانه های غمگین من است...
آفتاب هر روز میرود و ماه هرشب می آید، درختانِ دیارم هر فصل میوه میدهند و بچه های همسایه قد میکشند، خودم چندین مرتبه شمع تولد فوت کرده ام، برف های قله ی کوه ها چند باری به رودخانه ها ریخته اند و کشتی های آسیایی به آمریکا رسیده اند،...
روزهای زندگی را نمیخام
وقتی تو دیگر زنده نیستی
شاید هم من مرده ام
که بعد تو انگار زندگی نیست
علی محمد ملکی
آتشی که تو با رفتنت به زندگی من زدی
هیچ فاتح ویرانگر در تاریخ
به خلق نتوانست بزند
نه اسکندر با تخت جمشید،
نه اودوآکر با رم و نه چنگیزخان مغول
با سمرقند و بخارا
جانانم تو دست نیافتنی ترین معشوق روی زمین هستی
دور از دستانم هستی
اینجا میان نوشته هایم دست کسی به تو نخواهد رسید
در میان انبوه زخم هایم ، سکوت و بغض هایم دست کسی به تو نخواهد رسید
در میان انبوه دلشکستگی هایم مدت هاست منتظرم دلت همچون من...
من اختیار نکردم پس از تو سادات دگر
به غیر غم که آن هم به اختیارم نیست
به رهگذر تو چشم انتظار خاکم و بس
که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست
چرا هر وقت که کنارت می نشینم بلند میشوی و میروی
مگر ندید که گل هم همنفس خار میشود....
من سال هاست هر روز میمیرم برای یک لحظه زندگی کردن باتو:)
عاشقانه های سیاسی
امشب برای ماندنِ من دست و پا بزن
امشب مرا بغل کن و هِی التماس کن
آنسوی حس و حال خودت را نشان بده
من را از این تلاشِ مضاعف خلاص کن
امشب کنارِ خلوتِ بی های و هوی ِ خود
هم بغضِ ساز و زخمه ی...
تحمل میکنم فراغت را
نبودنت را...
نداشتنت را...
به من گفتی چرا هرچقدر من ابراز میکنم علاقه ام را نسبت به تو
تو با تبسمی مرموز سکوت میکنی؟
و تو چه میدانستی پشت آن سکوتم و زیر لبخندمرموزم راز عشق و فریادهای من عاشقت هستم نهفته بود...
تمام هستی من......
گاهی برای تمام چیزها دیر میشود
کسی نمیداند کدام عابر
پشت باجه تلفن جا ماند
و کسی دیگر نفس نمی کشید که
جواب تلفن را بدهد
و باران همچنان و همچنان
بارید
🧠عقل میگوید:
بهار قرن جدید آغاز میشود...
اما وقتی که تو نباشی،
♥️قلب من پاییز دیگری است!
تو میدانستی چَشمانت تمام دنیای من است!؟
با این حال در یک چِشم بهم زدن،جهانم را از من ربودی
میدانی دلبرجانم،خاموشی چَشمانت پایان قصه پر رمز و راز عاشقیمان بود
میدانی
هنوز هم هر شب در سکوت و تنهایی هایم خاطراتمان را مرور میکنم
دلم برای صدایت،خنده هایت تنگ شده است
کاش میشد
پناه ابدی قلبت باشم
کاش برای یکبار هم شده طعم آغوشت را میچشیدم
گویا سرنوشت با ما یار نبوده است که اینطور ما را از هم جدا...
زیبای من
سناریوی فراق زیبا نبود.....
سپید و شکسته به رُخسارم نشست
دلخوشی ها را ،طوفان غمت به صخره ها کوبید وپارو شکسته به گل نشست
میدانی زیبا....
بعد از تو
رهگذر ها به شانه ام نمی زدند
کلبه انتظار عطر کهنه دلتنگی گرفته
خودکارم کاغذها را بی اختیار خط...
بعد از مرگم
خورشید
با طلوعی عاشقانه تر،
طعم لبخند یاس ها را برایت خواهد چید
آسمان در چشمانت
هزار دشت آفتابگردان خواهد کاشت
دست هایت،
معطر از ترنم سبز رود خواهد شد
آن روز
من از دورترین نقطه ی نامعلومِ ابدیت
در حال دوست داشتنِ تو خواهم بود
کنار...