متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
ازلحظه دیدنت قلب من عاشق شده دیگه کنترلش هم ازدستم خارج شده
اگر که ساکتم قول داده ام
قول داده ام به کسی که بودنش را در نبودنش به نظاره نشسته م...!!؟
اگر که ساکتم نه اینکه اهل فراموشی باشم...
قول داده ام که تازیانه ادبیات عشقی م ردش در پشت قلب عزیزم حک نشود
قول داده ام که او برود ومن...
پاییزدل
برگها می ریزند
شاخه ها غمگینند
خش خش برگ زند داد که ای راه گذر
پا مزن برسر من
من زمانی چون گل
شادوخندان بودم
من زمانی بودم
سایبان در گرما
لیگ زد آتش بر هستی من
بی وفا سردی و دل مردگی پاییزی
من زپاییز و خزان بیزارم...
تو که اهل ماندن نبودی چرا خلوت مرا به هم زدی....
آمدی چه چیزی را یاد آوری کنی!؟
عشق را ! یا درد را ؟؟؟
✍️ رضا کهنسال آستانی
قلم که به دست بگیرید ارکست سمفونی زندگیتان باهمکاری قلم ؛ کاغذو معجزه ذهنتان بهمراه ملودی درد نت به نت عشق را مینوازد.
✍️ رضا کهنسال آستانی
عشق
پرنده ایست
که
گاه
بر دوش درخت
می نشیند .
حجت اله حبیبی
خیال تو بَرَم میدارد و می برد...
تا سواحل دور...
تا جنگل های باران خورده ی بلوط
وَ بوی هیزم های خیس...
می برد به سرزمین دوستت دارم ها...
من در آغوش توام...
اینجا همه چیز رو براه است
و جز عشق خبری نیست.
نمی خواستم
این عشق هویدا شود دیده شود حتی به چشم قلم ؛ هی واژه را به در ودیوار دفترم زدم هی پنجره لغات رابستم نشد!؟ وای که هرچه مینویسم آخرش به چشمهای توختم میشود ودلم بهمراه کلماتی لُخت وعریان...
خدا از سر تقصیراتم بگذرد...!؟
✍️رضا کهنسال آستانی
خواستم گلایه نکنم دیدم نمی شود
تپانچه دهان پُر از گلوله نکنم دیدم نمی شود
خواستم بواسطه ته مانده غرورم ناله نکنم دیدم نمیشود
زیر قول نَزنمُ شکوایه بی فایده نکنم دیدم نمی شود
هی فکرم سُرود ودستم نوشت وبَعد نوشتن خواستم پاره کنم دیدم نمی شود
خواستم با مسببش...
عشق
گُل می کند
حتی
در مرداب
از نیلوفر بپرس
حجت اله حبیبی
سراغ از عشق و یکرنگی
کسی دیگر نمی گیرد
مجازی می خرد مادر
دعای صبح و شامش را
حجت اله حبیبی
باران رحمت الهی ست،
بر جان و دلم باریده.
عشق!
شعر: آرزو عبدالخالق
ترجمه: زانا کوردستانی
سفید کردیم
من
گیسوان تو را
تو
چشم های به در دوخته ی مرا
می بینی؟
عدالت هم
می تواند روزگار آدم را سیاه کند
سیاوش فرید زاده
عشق،
چون جوجه ای تازه از تخم بیرون جسته،
پر از شور و نیروی زندگی ست،
بر کف دست های تو...
مهدی بابایی ( سوشیانت )
دوست دارم
ولی با ترس و پنهانی
که پنهان کردن یک عشق
یعنی اوج ویرانی، یعنی اوج ویرانی
دوست دارم،دوست دارم...
ولی با ترس و پنهانی ،ولی با ترس و پنهانی...
دلم رنج عجیبی می برد از دوریت اما
دلم رنج عجیبی می برد از دوریت اما
نجابت می کند...
هم مهربونه، هم جذاب. هم حد و حریم خودشو میدونه هم چشمای قشنگی داره. به وقتش شوخی میکنه به وقتش جدیه و بلده چطوری کاریزماتیک رفتار کنه...من از کسی اسم نبردم، ولی اسمش اومد تو ذهنت...
بهزاد غدیری
تنهایم ، تنها ،
امّا
عشق ، رهایم نمی کند !
حجت اله حبیبی
تا جهان باشد و من باشم و دل باشد وعشق
بی شرف هستم اگر در رَهِ اندیشه رَوَم
کفر و ایمان همه را وا نَهَم از بَهرِ شما
من به منّت کشی ، یار جفا پیشه روم
ساقه دل شده سرشار از عشقش امّا
ساقه می میرد اگر بی رگ...
چشمانت را ببند تصور کن من کنارتم آیا آن حس را داری یا می دانی فقط خیال است چون دیگر نیستم چون دیگر به کسی که دو بار اشتباه کند فرصتی داده نمی شود این را در ذهنت فرو کن مردم خدا نیستند که هر اشتباهی کنی ببخشند. 🩶🎻
ملینامدیا