متن زندگی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات زندگی
معجزه سراغ کسانی می آید که باورش دارند . و مرده ها بیشتر از همه معجزه ها را باور میکنند . واقعیت آدم را بدجوری مأیوس میکند ، انگار ته ته دنیا هیچ چیزی نیست. پس مجبوری به روش خودت بچسبی به چیزهایی که فکر میکنی هستند و باورشان داری...
در تمام زندگی ما کاری غیر از این نمیکنیم که از چیزهایی دور می شویم ، قهر می کنیم و بی ربط میشویم باهاشان و با چیزهایی آشتی میکنیم و آشنا می شویم و بهشان ربط پیدا میکنیم . بلکه هم هی دست به دست میشویم و کسی و چیزی...
اگر کسی حتی یک درخت را بزند یا شاخه اش را بشکند، از یک چوب یک جایی از زندگی اش ضربه ای را که به آن درخت زده پس میگیرد . اگر تو بچگی معلمش با ترکه ی درختی تنبیه اش نکند یا صاحب باغی به بهانی دزدیدن سیبهای باغش...
ما با این که یک نفر هستیم اما صد تا بیشتر جنازه و شکلهای مختلف داریم که هر کدامش الآن ممکن است یک جای دنیا باشد. ممکن است هر کدام از حالات ممکن و زندگیها و دنیاهای گذشته ی ما به شکلی باشد . یک آدم می تواند ده تا...
فکر می کنم این طوری است که هر کدام از اعمال و حال و هواها و احساسات ما در نهایت تبدیل می شوند به همان چیزی که بودند. به چیزی که قابل رویت باشند . شکل یک درخت ،کوه و شکل یک جسد خونی یا یک آدم دیوانه و بی...
زندگی یک مشت جاده ی عجیب و غریب و پر کیف است و یک آدم کله خر که مانده بین این جاده ها حیران . اگر از حیرانی در بیاید دیگر چیزی ندارد . اولین و آخر ین چیزی که دارد همان حیرانی و سرگردانی است. اگر آن را هم...
خوشی و آرامش وقتی خوب است که کنار زندگی باشد، نه همه ی زندگی . زندگی یک کلبه است و یک مشت جاده . باید تمام جاده ها را تخته گاز بروی تا برسی ته اش به آن کلبه . اگر بد شانس باشی و آن کلبه اول جاده ا...
بعد این همه سال می فهمید زندگی چه اخلاق سگی دارد . می دانست اگر چه نمی داند کجا می رود ولی باز باید برود. این خیلی شانس است آدم بتواند تو همان روزهایی که ازش فرار می کرده باز زندگی کند و این بار بفهمد کیف هر چیز تو...
می گویند اگر آدم بتواند جلو جلو نتیجه ی کارها و فکرهایش را ببیند دیگر خوش بخت است. در صورتی که هرچه ما می بینیم و در اطرافمان هست نتیجه ی اعمالی است که ما هنوز انجام ندادیم و هیچ وقت هم انجام نمی دهیم . اگر زرنگ باشیم می...
گاهی دیگر نمی دانم کی و چی هستم . فکر می کنم دلیلش این است که خط حا یل بین من و مکانها و اشیا از بین رفته . می ترسم یک روز صبح چشم باز کنم و ببینم مثلاً یک مکان، یک حس و حال یا یک شیء شدم،...
آرام تر پرپر بزنید!
مگر نمی بینید
آفتابِ خوشبختی
زیرِ سایه ی درختِ زندگی
خواب رفته؟!
«آرمان پرناک»
من واقعا از خرید کردن لذت میبرم،
نه اینکه صرفا برا خودم باشه و پاساژ گردی کنم...نه!
از گشتن تو میوه تره بار، مخصوصا سبزی فروشی ، عطاری بقالی!
بنظرم زندگی واقعی تو دل بازار جریان داره.
حتی فروشگاها هم این حس جاری بودن زندگی رو ندارن
گاهی وقتا حس...
اگر زندگی تمام آدم های بزرگ تاریخ را زیرورو کنی به این نتیجه می رسی که پیشرفت بشر، فقط و فقط مدیون قدرت تله ها بوده ، نه آن آدم ها یا سیر حوادث و چیزهای دیگر . چون اگر آن آدم ، تله ی آن کار نمی شد ،...
آدم ها دو دسته اند یا همه چیز دنیا را تله می دانند و هزار سال تو زندان شان جان می کنند و یا هیچ چیزی را تله نمی دانند و تو رویاهای شان برای لحظه ای وجود دارند و بعد دیگر نیستند ./ محمد رضا کاتب / برشی از...
بهتر است آدم وقتی جان دارد یک بار برای همیشه جلو چیزهای ترسناک بایستد. چون وقتی که از نفس افتاده ، دیگر جنگیدن بی فایده است . / محمد رضا کاتب / بریده ای از رمان رام کننده /