متن اندوه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اندوه
در زادگاه ِ من..
نه خیابانی است و نه کافه های دنج
من اندوهِ تو را به صخره ها و کوهستآن می برم
🔹 [سردار ]
فارغ نمی شوم از اندوه
دیری ست حامله ام
چه بگویم ...
درد این کوه مرا خواهد کشت
آب آن اندوه بزرگ
چشم ها را خواهد شست
کوه کوچک ...
کوه غم ...
کوه بزرگ ...
شعر خوب ، شعر غم ، شعر غریب
چه بگویم ...
ما را خواهد کشت این درد عجیب
رعنا ابراهیمی فرد
به زبانی غیر مادری
با الفباهای بیگانه به مفهوم
لبریز از واژه های معلق
شعری خاکستری را
پیچیده در لفافه ی اندوه
برایت هجی خواهم کرد
که به هنگام سخن
زبان را در حنجره فرو بکشد
آتش فشان به گوش باایستد
رعد لکنت بگیرد
و سیل طغیان کند
میگریزم از...
(( نیمه تاریک اتاق))
در نیمه ی تاریک اتاق
تصویر تار زنی
که به سوگ شعرهایش نشسته بود
دیده می شد
بوسه های نکرده اش را
حریصانه
از شمشاد های جامانده در گل های پیراهنش
با لبخندی غبارآلود می چید
بر خاکستر سوخته ی خاطراتش
بر هجرت گرمای تنش
عریان...
کسی مثل تو که قلب مرا کرد ویران نکرد
انچه تو کردی با دلم چنگیز با ایران نکرد
خوش نشاندی داغ بر سینه ام دستت درست
باز هم چاره بر بیماری آن روح سرگردان نکرد
باغ ات آباد ای عروس حجله نامردمان
هیچ باغبانی میوه اش را این چنین ارزان...
سالیانی ست که مجنونِ حجابت شده ام
دیده ام روی تو و مستِ نقابت شده ام
سالیانی ست که در میکده ، اندوه کِشم
ساقی ام باش که من پا به رکابت شده ام
...
...
بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)
ای زندان نا امن تاریخ!
ای به بند کشیده شده...!
ای که در تو تسلسلِ قرن ها سکوت خسبیده است؛
ای که تنها رنگ رخسارت سیاهی است و سراسر غم و اندوه و ریا...!
تو را با ما چه خواهد شد...؟
ما را با تو چه تدبیری است؟
ای که...
هر روز تو بر عشق بزن لبخندی
بر هر غم و اندوه بزن لبخندی
با عشق بلند شو به پا خیز هر روز
ای آنکه مثال گل ، به ما میخندی
«بهزاد غدیری»