شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
بوسه می خواهد دلم فصل الماچ است عزیزمی دهی یا ببرم؟ می خوری یا بدهم؟!ارس آرامی...
بوسه هایتآخرین طبیب استبه بهانه ی عیادت بیاچیزی نمانده استکه ازدهان بوسه هایت بیفتم علی مولایی...
خُمخانه وُ هم، سبوی جان را عشق ست؛احساسِ تب و، هلوی جان را عشق ست؛شورِ شررِ بوسه دلم می خواهد؛یلدای لب و، لبوی جان را عشق ست!شاعر: زهرا حکیمی بافقی(الف احساس)🍅🍊🍅...
سرشار از احساس است،شعرِ زندگی با تو؛ وقتی که:صبح،از مَطلعِ آفتابگردانِ بوسه هایت،شکوفا می گردم؛و شب،در مَقطعِ شب بوی آغوشت،آرام می گیرم!زهرا حکیمی بافقی،کتاب گل های سپید دشت احساس....
• چطور باید زمان را متوقف کرد؟ بوسه• چطور باید در زمان سفر کرد؟ مطالعه• چطور باید از زمان گریخت؟ موسیقی• چطور باید زمان را احساس کرد؟ نوشتن• چطور باید زمان را آزاد کرد؟ نفس کشیدن- مت هیگ-دلایلی برای زنده ماندن...
دیروز، امروز حالا ،فردا ...دنیا به کسی وفا نکردهنگذار حتی یک لحظه یک لحظه رو از دست بدیمش خدا نکردهتو پهنه ی گیسوت آزادم کن نزدیکی لبهامون عاشقانه است با یک بوسه آبادم کناین لحظه ی تاریخی جاودانه است عجب عاشقانه استتو معجزه هستی رامشگر طناز یک صحنه ی زیبا از رقصی و آوازتو خوب و پر آوازه ای حادثه ی تازه ای عشق بی اندازه ای بی شک تو همانی زیبای جهانی..._برشی از ترانه...
کاش بوسه دوای هر دردی بود؛آن وقت، مدام تو را می بوسیدم...✍ساجده حسینی...
با بوسه به چشمان تو این عشق قشنگ است...
یک روز در این خانه من بودم و یاری بودنی بود و نوایی بود یک دلبر و ساقی بوداو بوسه طلب میکرد تشنه به لبم میکردهی بوسه به لب میکرد آتش به تبم میکرد...
هر بار تو را ببینمت میمیرمروزی که تو را نبینمت میمیرملعنت بر فن و بر جادوگری اتهر بار تو را ببوسمت میمیرم...
قناعت میکنم بربوسه ای از کنج لب هایش که شال گردنش بسته است راهم برگلویش راعلی مولایی...
خرمالویِ لب هایت تلخ بود و گس ،نکند دشنام داده بودی مرا ؟...
گُل بوسه ی احساسِ تو شورانگیز است؛مشتاق به چیدنش، دلِ پالیز است؛از رویشِ شورِ مِهر، در دیدنِ تو،پیراهنِ زردی به تنِ پاییز است!زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)پاییزانه🍂🍁🍂...
از دور میبوسم تو را ای عشق بی همتای منشاید که با این بوسه ها کمتر شود این فاصله نسرین حسینی...
دامن شدم منآتش این عشق کور راهر شب که برده ام با مردم سیاه مست توتا صبحرقص بوسه های ناصبور را......
آیا اجازه هست تو باشی و من شبیبر رنجها کنار تو نقش فنا زنمآیا اجازه هست که آغوش گرم توجغرافیای من شود و تکیه ها زنمآیا اجازه هست زنم بوسه گردنتعطر تنت برای رضای خدا زنم؟آیا اجازه هست به یک بوسه بر لبتمهری به رسم بیعت مهر و وفا زنم؟آیا اجازه هست بمیرم برای تونام تو را در آن دم آخر صدا زنم؟مریم جوکار دلآرام...
انار خندان..چه خوشست بوسه به لبهای تو زیبا بزنمچو لبت قرمز و شیرین و به دریا بزنمتو اناری چو شرابی که لبش خورده ترکبوسه بر جان و دل و کوی تو رعنا بزنم...
آمدم بوسه دهم بوسه بگیرم شایدتا قیامت نشود ، فرصت دیدارِ لبتحجت اله حبیبی...
انتقام می گیرم از لبت ،با یک بوسه . حجت اله حبیبی...
لحظه های گرمِ احساساتِ من/داغ تر، از بوسه های یار شد/در انارستانِ داغ بوسه ها/سینه از سرخی، چنان گلنار شد/زهرا حکیمی بافقی (کتاب نوای احساس)...
به حرف زدن نیست بیا معاملهٔ عشق رابه لب ریسه با بوسه ای چند مزین کنیم.ارس آرامی...
در جنگ نامه ای برایت می نویسم اگر به دستت برسد رد اشکم را وقتی به اسمت رسیدی می بینی که اگر این نامه خاک بود کلماتم بذر میشد و اشکم باران جوانه ای می رویید و تا چشم هایت قد می کشید و بوسه ای بر آنها می نهاد اما در جنگ عقل و احساس نامه ای صادر نمی شود!...
...مث وقتی که یه عاشق/ می کوبه حلقه ی در رو/ که تا درواکنه یارش/ ببینه یک ره دررو/ برای پرزدن توی/ خمِ پس کوچه ی آغوش/ و با جامِ گلِ بوسه/ بشه مست و بشه مدهوش(زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک ترانه، کتاب ترنّم احساس.)...
هر روز با واژه هایی دلتنگدر پشت دیواری از تنهایییادت را زمزمه می کنمو خاطراتت را می بوسمای کاش کنارم بودیو ردی از نگاهت رامیان دل نوشته هایم می دیدمتا به جای واژه ی دلتنگیردیف شعرهایم می شدیمجید رفیع زاد...
یار من خوشبو شدی بوی زلیخا میدهییک اشاره سوی من باچشم شهلا میدهی؟گفته بودی من بمیرم، هرچه میخواهی بگومن میمیرم پیش پات یک بوسه حالا میدهی؟عاشق خونین جگر محو تماشای تو شدگل سرخی از لبت برمن شیدا میدهی؟من که بیمارتوام رخسار زردم را ببینبهر بیماری دل یکشب مداوا میدهی؟در تب عشق تو سوختم مثل یک پروانه ایخال لبهایت به من از بهر سودا میدهی؟سایه سرو قدت افتاده بر یاس وسمنبر سرم یک سایه از آن قد رعنا میدهی؟خوش خرامان میروی ازپیش صا...
صبح یعنی غزل چشم تو غوغا بکندقلبِ من هی بزند بوسه تمنا بکندارس آرامی...
بوسه آنگاه قشنگ است که تمرین نشودبپری، ماچ کنی، جیغ کشد، در برویمن پریدم که کنم ماچ و زند جیغ و سپس در بروملنگ دمپایی او سرخ و کبودم کرده است...!!ارس آرامی...
من خمارِ شعرم و معتادِ بوسه ز لبتلا حول ولا قوة الا به لبتارس آرامی...
شبی به کوی تو ای مه ، گذار خواهم کرد رقیب را به همین غصه ، خوار خواهم کردبه بوسه ای ز لبانت ، که منبع شکر است وجود خویش و تو را ، بی قرار خواهم کردتو در درون دل من نشسته ای ، ای جان کجا ز دست خیالت ، فرار خواهم کرد..؟تو جان بگیر و مرا بوسه بخش ، در عوضش که عمر خود به لبانت ، قمار خواهم کرد...ندیده کس چو منِ باوفا ، در این دنیا...که جان و دل به فدای نگار خواهم کردبهزاد غدیری شاعر کاشانی...
حرفهایى در دل هست که توان گفتنش نیست شاید هر روز آنها را برایت به قلم آوردممثل عشق پنهانى...دوست داشتن ها...بوسه هاى خیالى...مى ترسم از تکرارِ این کلمات چون خوب میدانم از بیانِ احساساتم بر نیایم.ترس از تنهایى ...بى تو بودن جانم را به لبم مى رساندتو را به تصویر خواهم کشید و با رویاى تو زندگى خواهم کرد...بهزادغدیری...
به بلوغ یک رود خیره ایو به تنِ نازکِ بچه ماهی هانوک می زنی...انگار تو همان مرغابی وحشیِگم شده ای کهصورت آسمان را با این همه اَخم می خندانیتو را ای پرنده یِ سفیدبالماز دور می بوسمبوسه ای که می دانم هرگز به تو نخواهد رسید...رؤیا سامانی۱۴۰۲/۳/۳۰...
لحظه به لحظه دل به دیدار تو تنگ استهر ثانیه دل منتظرت گوش به زنگ استدر قصه ی آغوش تو عشق پر خطر استتو ماه در این قصه و دل بچه پلنگ استبی گمان مستی در آغوش تو آسان بشودآغوش تو آغوش نه یک مزرعه بنگ استبی هوا بوسه بزن سر گیجه کمتر نشودهر دکمه ای از پیرهنت آغاز گر جنگ استنوشتی در آیینه آیین من آیین توستبا نقاب عشق این حضورت مایه ننگ است...
بانو برای امشبت مهمان نمیخواهی؟یک شاعر تنهای بی سامان نمی خواهی؟بانو در این دنیای لبریز از دروغ و لافیک عشق پاک و صاف و بی پایان نمیخواهی؟بانو شراب سیب و گندم را نمی نوشی؟حوّای من آدم که نه،انسان نمی خواهی؟من حاضرم با جسم و جانم شانه ات باشمبانو برای اشک خود، دامان نمی خواهی؟ای در لبانت باده های کهنه ای پنهانهنگام لب برلب زدن ،فنجان نمی خواهی؟بانو هوایِ چشم هایم تیره و ابری سترقصی به زیرِ بوسه ی باران نمی خو...
من از چراغ قرمز لبت عبور می کنمکه بارها به بوسه ای مرا جریمه ام کنی...
میخواهم باتو باشم.فرقی نمی کند چند سال طول می کشد...چند ساعت باید دوری ات را تحمل کنم.می خواهم دستانم فقط دستان تو را لمس کنداز بوسه ی لبان تو مست شوم و آغوش تو آرامم کند.نغمه ی عشقمان آهنگ دوست داشتن بسازد با طرح نگاه هایت...تنها خودم به چشمانت زل بزنم و سرود باهم بودنمان را برایت زمزمه کنم.اصلامن تو را میخواهم برای ثانیه های دلبری مانمی خواهم زندگی را باتو و بودنت آغاز کنم.... هدی احمدی...
مگر می شود تورا از خاطرم دورکنم ،می خواهمت ازدل وجان...تورا با تمام وجود در آغوش میگیرمتمیبوسمت...وسط میدان شهر...میان باجه های شلوغ...در باران...می خواهم همه بدانند لیلی قصه منم...!!!و آغوشِ تو از آن من است!نمی خواهم عشق چون سکانسی شود در رویا...ومن شب و روز کنار ارغوانی های بی جان چشم بدوزم بر گذشته ی تاریک...لبریز شود حیاط از عطر رازقی ها اما تونباشی...!ببارد چشمانم و نتابد خورشید بر حوالی قلبِ من!!!ظرافت انگشتان زنا...
بگو در کدام سطح بایستم !در مُعاشرت کدام رگکه نور بپاشد بر اضطراب صورتمو ذائقه پر شوداز طعم ژرف ترین بوسه،مریم گمار ۱۴۰۰...
بگو در کدام سطح بایستم !در مُعاشرت کدام رگ که نور بپاشد بر اضطراب صورتمو ذائقه پر شوداز طعم ژرف ترین بوسه، وقتی بالا می رود نیم تو از نیم شانه هایمآنچنانکه نگاه غلیظت ،شخم می زند افکارم راودر یک دگردیسی ،مثل واژه های رسیده ،از لبانم می افتی بر لختگی حجم .مریم گمار...
انقدر ناز نکن خنده نکن عشوه نکن بوسه بدهورنه یکباره تورا با همه سفره بغل خواهم کردارس آرامی...
بوسدمش و به دفترِ بوسه ها نوشتم:نبودید که امروز (جانم به لب رسید)ارس آرامی...
اقرا بسم عاشقی کز عشق تو فرهاد شدآن اسیری که به دام بوسه ات آزاد شدآنکه در سودای لبهای تو ایمانش برفت آیه ها، با شعرهایش مملو از ایراد شد(لا لبی الا لبت لا بوس الا بوسه ات)اینچنین آیات حق در معرض اضداد شدغنچهٔ لب های تو بسته است دست و پای دلآن لب لعلِ تو کارآمد تر از صیاد شدخط لب های تو خطِ قرمزِ حَیّ و مماتخود نگر بُرنده تر از تیغ صد جلاد شداقرأ ای لیلا ترینم اقرأ با صوت جلیاین سکوت لعنتی در سینه ام فریاد شدلب...
مرا به مشاعره آغوشت دعوت کن من یک خط بوسه از لب هایتمی نویسمتو یک کتاب آغوش از آغوشم بنویسارس آرامی...
آتش از وسط معرکه ما چو گذشتشعله از بوسه ما نام گرفت خاطره شدارس آرامی...
بوسه ای گم کرده ام در پشت بام خانه تاناشتباهى گر خورد بر صورتت عیبى ندارد،،ارس آرامی...
دیوانه لبت یخ زده گرمش بکنم؟بر نقش لبم گرفته نرمش بکنم؟یا اینکه اگر تو مایلی از پی تِستیک بوسه از آن مزه و طعمش بکنم،ارس آرامی...
بوسه می خواهی بفرما این لب من این شمااین همان یک جمله ای بوده که او هرگز نگفت .ارس آرامی...
بوسه از آن لب شیرین مکن اسراف گلمصاف کردی دهنم را، دهنت صاف گلم،ارس آرامی...
https://sherepaak.com/poetry/%d9%84%d8%a8-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ba%d8%b2%d9%84❤️عمریست که کار و بار من با غزل است💜در آب و گِلم سرشته شعر از ازل است💙چون بوسه ز لبهای تو شد افطارم💚فطریه ی ماه رمضانم عسل است🔹عنوان شعر : لب های غزل 🔺قالب : دوبیتی✍شاعر : مهدی سلمانی میاب🆔@MahdiSalmaniPoems...
https://sherepaak.com/poetry/%d8%a8%d9%88%d8%b3%d9%87-%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%b9%d8%a7%d8%b4%d9%82%d8%a7%d9%86%d9%87🧡ببین در محضرت با بوسه خامم💙جهان را کن همین امشب به کامم💜سند آماده ی امضاست بانو💚بزن شش دانگِ لب هایت به نامم🔹عنوان شعر : بوسه های عاشقانه 😘🔺قالب : دوبیتی (غزل)✍شاعر : مهدی سلمانی میاب🆔@MahdiSalmaniPoems...
https://sherepaak.com/poetry/%d8%b4%db%8c%d8%b1%db%8c%d9%86-%d9%84%d8%a8💜عشقم که لبش فقط شکر دارد و بس💚یک بوسهٔ با دوز و کلک دارد و بس❤️گفتم که کمی بوسهٔ دزدانه دهی ؟💙گفتا که تنت میل کتک دارد و بس🔹عنوان شعر : شیرین لب🔺قالب : دوبیتی (غزل)✍شاعر مهدی سلمانی میاب 🆔@MahdiSalmaniPoems...