سه شنبه , ۶ آذر ۱۴۰۳
چه پاییز زیبایی میشود بعد از اینهمه تابستان!در نفس تو زنده می شوم هم نفس جان!تویی ک عطر ِتنت طعم ِشیرین زمزمه هاینی لبک دارد!جانان بیا و بنشین کناردلم ، بنوشان به جانم زندگی را از هُرم نفسهای مسیحایی ات!اینجا پاییز پر از صدای ثانیه هاست!بیا در پاییزی عاشقانه عشقمان راعهدی دوباره ببندیمبیا سَر بر شانه های مِهر بگذاریم و دامنِ آذر بانو را کودکانه دست در دست آبان به رقص بگیریم!بیا وقول بده تا آخر این خط باهمیمآخر می دانی دلبر جان ه...
مهر ؛تداعی بخشش است و مهربانی ،تداعی روزهای روشن و پر التهاب کودکی ...پاییز ، از راه می رسد که ثابت کند ؛گاهی سقوط هم با شکوه است ،و گاهی رفتن، بهانه ایست برای بازگشتن .وقتی شبیه برگ های خشک پاییز ؛عاشق و یکرنگ باشی ،وقتی غرور نداشته باشی ،وقتی آدم ها را بی بهانه دوست داشته باشیپاییز، عاشق است.آمده تا مهربانی را تمدید کند ...تا فرش خوشرنگ و با صفای خودش را ؛زیر پای عابران خسته ی شهر، پهن کند .تا بهانه ای باشد ؛برای ع...
عاشق نشدمکه برگی بریزد..تا عاشقانه هایم رنگ پاییز بگیرد...که عشق ِ مرااردیبهشتی ستپُر از مهر...!...
دل روشنی دارم ای عشق!صدایم کن ...از هر کجا می توانی...صدا کن مرا ...از صدف های سرشار باران..صدا کن مرا از گلوگاه سبز شکفتن...ِصدایم کن از خلوت خاطرات پرستو!بگو پشت پرواز مرغان عاشق ...چه رازی ست؟بگو با کدامین نفس...می توان تا کبوتر سفر کرد؟بگو با کدامین افق ...می توان تا شقایق خطر کرد؟...
جهان را به شاعران بسپاریدمطمن باشیدکلمات را بیدار می کنندو در کرت هاگل و گندم می کارندجهان را به شاعران بسپاریدبیابان و بارانهر دو خوشحال می شوندو هر دو جوانه می زننداز سر انگشت کودکان دبستانیجهان را به شاعران بسپاریدمطمن باشیدسربازان ترانه می خوانند وعاشق می شوندوتفنگ هاسر بر قبضه می گذارند وبیدار نمی شوندجهان را به شاعران بسپاریددیوارها فرو می ریزند ومرز ها رنگ می بازنددرختان به خیابان می آینددر ص...
هر سال آخر شهریورساعت ها رایک ساعت عقب می کشند تاالتهاب شهریور رابرای دیدن پاییز تسکین دهندو این یعنیتمام عاشقان جهانیک ساعت بیشتردر تب حسرت دیدار می سوزندو تو چه می دانیتب دلدادگی چیست وقتی هنوز عاشق نشدی!؟...
فرشته ی مرگی شده امکه بال هایش را زیر تن معشوقش جا گذاشتهبا خبر از اینکهفرشته های مرگحق ندارندعاشق شوند...
می خواهم با تو عاشق باشمدر نگاهت پی قدحی شراب ناب باشماز عطر نیلوفرانه گیسوانت در دریای دلم سرشار باشممعشوق عاشقانه خیابان های این شهر بی عشق باشمطعم شیرین عشق در لب هایت باشمایهام غزل های عاشقانه ات باشمهمای جان منمیخواهم زمینم را با جسم و آسمانم را با روح تو تقسیم کرده باشم...
برای عاشق شدن و عاشقی کردن نیازی به کافه های گرون قیمت و دور دور با ماشینای گرون قیمت تر تو خیابونای بالا شهر نیست،بلکه با یه شاخه گل و پیاده روی تو خیابونای این شهر و نهایتش خوردن یک لیوان هویج بستنی میشود سر و ته عاشقی را به هم گره زدپس اگر عشقتان به خرج و دور دور و کافه های گرون قیمت کشید مطمیٔن باشید که این عشق صرفا تا دم در همون کافه هستش و از اون جا بیرون نمیره!خلاصه که مراقب عشق هاتون باشید عشق اصلا چیز پیچیده و عجیب غریبی نیست...
مگر میشود نوازش نم نم باران را برروی اَقاقی ها و یاس ها وصَد نرگس ِ شیراز و هزاران شقایق ببینی وشاعرنشوی ؟مگرمی شود اینهمه شادابی و سَرمستی ِ و رقص پروانه ها وناز و لِطافت سبزینه ها را ببینی وعاشق نشوی؟مگر می شود زیر این سقف بزرگ و آبی رنگ مقابل دماوند ِ عظیمایستادو بخودت نَبالی از اینهمههیبت و سَرسختی ؟مگر می شود پنجره را بازکنی وصدای نِی لَبک ِ دخترک چوپان را بشنوی وشیطنتِ بُزغاله هایکومه ی مَشتی بابا را از نزدیک ببینی و در ...
قهرِما شوخى ترین رُخداد عاشق بودن استصبحِ خندان هدیه آوردم، بِخیرش را بگو!...
مرد ِ عاشق...تلاش می کند ...دوستت دارم را بگوید...زنِ عاشق اما تلاش می کند...دوستت دارم را بشنود...در واقع مرد ها می بازند که ببرند...ولی زن ها می برند که ببازند...یک جور دلباختن ِ دلبرانه...یک جور به دست آوردن...که انگار به دستت آوردند......
و روییدن قطره های اشک رااز چشمان همیشه مست توقطعا عاشق تر منمقطعا شاعر تر منموقتی پای چشمان تودر میان باشد......
با همه ی بی سر و سامانی ام باز به دنبال پریشانی امطاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی امآمده ام بلکه نگاهم کنی عاشق آن لحظه ی طوفانی امدلخوش گرمای کسی نیستم آمده ام تا تو بسوزانی امآمده ام با عطش سال ها تا تو کمی عشق بنوشانی امماهی برگشته ز دریا شدم تا تو بگیری و بمیرانی امخوب ترین حادثه می دانمت خوب ترین حادثه می دانی ام؟حرف بزن ابر مرا باز کن دیر زمانی است که بارانی ام...
پاییزمردی که جلوی تاکسی نشسته بود روزنامه می خواند. چند لحظه که گذشت انگار چیزی توجهش را جلب کرده باشد. با صدای بلند خواند که: «بازگشایی مدارس، شیوع پیک جدید بیماری، شیوع آنفلوآنزا و آغاز مراجعه بیماران سفررفته، پاییز را بحرانی می کند. فرمانده ستاد مدیریت مقابله با کرونا می گوید پایتخت در آستانه موج سوم کروناست. پاییز پرمخاطره در راه است.» راننده نگاهی به مرد و روزنامه ای که در دستش بود کرد و برای مرد جوانی که کنار خیابان ایستاده بود دست تکان م...
من به کم قانع نیستم...من به این بودن های گاه و بی گاه قانع نیستممن تورا میخواهم تمام و کمال،تمام بودو نبودت راسهم من از تو تمام وجودت است دلربااینجا در قلمرو من،حکومت عشق دیکتاتوریستو من دیکتاتورترین عاشق در سرزمین عشقم......
کاش دوست داشتن مسری بود،آن زمان بود که تمام عاشق هاکمین میکردند تا بوسه از لبان معشوق بدزدندهوا از نفس های عشاق پرمیشد،عشق دامان معشوقه های از همه جا بی خبر را می گرفتبعد از آن بود که شهر پر میشد از احساسشاید دیگر مردی با بغض خیابان های شهر را گز نمی کرد و درد دود سیگارش ، چشمان یار را متصور نمی شدخیال عاشقانه های مردی ، دست دخترک را نیمه شب با چشمی لبریز از اشک به دست خواب نمی داد،دیگر خیابانها و کافه ها و نیمکت کز کرده پارک ...
«درخشان ترین روشنایی»روزها گذشتو شب ها همآبی، سیاه شد و سیاه، آبیو میان من و تو هنوز فاصله هاستمن از نغمه ی خوش آهنگ یک پرنده،از بوی نرم خیس خورده یچوب درخت آبشار طلاییاز لبخند سبز نارنجی برگ هااز قلب تپنده ی خورشیداز صدای عاشق تار مردیاز معصومیت اشک های دختریاز مورچه ی رهگذر دشتاز آدم هایی که در مهربانیهمچون تو بودنداز صدای نرم شیشه ای باراناز خلوص صادقانه ی پاک ابرهااز استقامت چوبین درخت هااز آسمان، از خورش...
هزار سال پس از سکوت مناین چکاوکان عاشق قلب من!میان تن کبود غروب، طلوع می کنندهزار سال پس از سکوت مناین سبز درختان تناور دست های مننم نمک، از زیر پوستم قد می کشندهزار سال پس از مرگ مننجوای عشق من میانتمام شالیزارهای وجودت می پیچد!هزار سال پس از سکوت منهزار سال بعد من.......
من اگر جایِ تو باشمنمی گذارمزنی که جانِ عاشق اش را به تو دادهرویِ پنجهء پایش بایستدتا تو را ببوسدبلندش کُنغرورت را زیرِ پایش بگذارهمان پایی که پایِ دلت ایستاده...
+میدونی توزندگیم بیشترازهمه ،چی واسم لذت بخشه_چی؟+دوست داشتنت،بودنت؛میدونی چه حسی دارم؟_چه حسی؟_یه لحظه خودت فکرشو کن یه نفرکه عاشقشی تو زندگیت باشهبعداون تنها کسی باشه که وقتی توزندگیت وکنارته احساس تنهایی نمی کنیوقتی که هست انگارتمام آدمای دنیا پشتتهمثل توکه الان شدی همه زندگیمبی نهایت دوستت دارم...
دچار باید باشیتا بفهمیاز میان پیچ و خمجاده های فصولتنهاپاییز استکه حال دل عاشق راخوب میکند......
اگر از پس دوست نداشتنت برمی آمدم، تا به حال هزار بار رفته بودم.دوست نداشتن تو کار من نیست.دوست داشتنت هم آسان نیست.هیچ دوست داشتنی آسان نیست.راه هیچ عشقی هموار نیست.اما دیوانه که باشی تنهای تنها حتی در تاریکی شب میزنی به دل کوه و عین خیالت نیست که چه میشود.چشم میدوزی به ماه و نفس نفس زنان بالا می روی.به قله که فکر می کنی چشم هایت برق می زند و باز می روی.می روی و به هیچ چیز جز رسیدن فکر نمی کنی.به اینکه شاید قله، یک پرتگاه باشد و...
عشق توقع و انتظار می آورد اما دوست دارم بی توقع دوستت داشته باشم.که از تو نخواهم به خاطر من تغییر کنی، از تو نخواهم به خاطر من کاری کنی.می خواهم همان جور که هستی دوستت داشته باشم و بنشینم تماشا کنم تو خودت برای این عشق چه می کنی؟می بینی؟ در انتظار نداشتنِ عشق هم انتظاری هست!عاشق متوقع نه ولی همیشه منتظر است.من هم عاشق ترینِ تو...
عشق به همین همدیگه رو فهمیدنه، به اینکه بدونم تو دلت چه خبره و چی حالتو بهتر میکنه، به اینکه فکر نکنم چی به نفع منه، فقط فکر کنم چی برای تو خوبه، به اینکه اگه عاشقِ توِ پرنده شدم، برات قفس نسازم و بدونم دوست داری پرواز کنی و هوای آسمونو نفس بکشی .عشق یعنی هرچی هستم و هرچی هستی، این دوست داشتنه مث یه رود همیشه بینمون جاریه و هیچی خشکش نمیکنه.اگه بنا باشه من تو رو عوض کنم و تو منو تغییر بدی، اون دو نفری که از ما میمونن دیگه من و تو نیستن، عاشق ...
عاشق شده، کار داده دست من و تودلتنگی تار داده دست من و تواز راه نیامده خش و خش با برگپاییز، انار داده دست من و تو...
احتمالاً ؛کسیجاییدارد ردیف ردیف شعرهای مرادور انگشتانش می پیچد وبا خود می گویداین زن هااین زن هایِ عاشقاین زن هایِ عاشق ِشاعر !عجیب دیوانه اند . . .****گاهی دلممثل ترنج های یک گلیم ِ کهنه !بوی رنجمی دهد ......
گفتم که عاشقت شده ام و دورتر شدی ای کاش لال بودم و حرفی نمی زدم تو بایقین به رفتن خود فکر می کنی من نیز بین ماندن و ماندن مرددم...
چشماتو ببند، باز کن؛ سه کلمه ای رو بنویس که تعریفش می کنه.نوشتم: شراب، آزردگی، فراق.نوشتم خواستن، ابتلا، نخواستن.نوشتم بوسه، سکس، وداع.نوشتم آغوش، نوازش، خشم.خط زدم همه رو، داشتم دکتر رو عاشق تو می کردم.نوشتم جان من است او.دکتر گفت این چهارتا کلمه شد.گفتم من رو حذف کن، من رو همه حذف می کنن، عادت دارم.لبخند زد و برام قرص های تازه نوشت، که یکیش صورتیه، رنگی که دوست داشتی.تو چی؟تو بلدی کسی رو که دوست داری تو سه کلمه تعریف...
این روزها، هوس جای عشق را گرفته استای کاش خدا پیامبری می فرستادبه نام حضرت عشقکه رسالتش، عاشق کردن مردم بودومعجزه اش کتابی بود که سوره ای به ناموالعشق داشتو مردم را به بهشتی فرا می خواند که سردرش نوشته بود باب العشق و نمازش هم نماز عشق بود که اذانش قد قامت العشق بودولی افسوس که برای هر چیزی هزاران پیامبر و نماز و سوره داریم جز عشقانگار خداهم آدم های عاشق را فراموش کرده است....
و عشقِ یک طرفه...شاید تلخ ترینپُر درد ترینخواستنی ترینو مقدّس ترین،داشته یِ یک عاشق باشد،که میخواهد به اجبار نگهش دارد...!...
می شود عاشق بمانیم؟ می شود جا نزنیم ؟ می شود دل بدهم دل بدهی ؛ دل نکنیم ؟...
به امید رسیدن به مهر توروزهای شهریور را قدم می زنم پاییز باشد تو باشی باران هم ببارد تصور کن رنگین تر از برگ های درختان به رویم لبخند بپاشیمگر می توانم عاشقت نباشم؟...
دلم میخواهد از هر چه "من" است،دست بکشمنه ناجیِ زندگی کسی باشم؛نه شاعر؛نه عارف؛و نه هیچ چیز دیگر؛این روزها تنها دلم میخواهد عاشق باشم...عاشقی خوشبختکه غرق در آغوش عشقزبانش از فرط خوشحالی بند آمده...
انصاف نیستحالا که عاشقت شدم،دیگر از اینجا عبور نکنی...من و خیابان به تو و لبخندهایتعادت کرده ایم...من به جهنم ،بیا که خیابان همدلتنگت شده است......
مردی که امروز عاشقش میشی زن های زیادی ازش متنفرن!زنی که امروز دوس داشتنش رو کشف میکنی و زندگیت رو زیبا می کنه پارسال زندگی مرد دیگه ای رو نابود کرده!سربازی که توی سنگر تو نارنجک می ندازه و منتظره صدای تکه تکه شدن بدنت رو بشنوه توی خونه بچه ی سه ساله ای داره که بهش می گه بابا...اتاق نیمه تاریک خونه ای قدیمی که حالت ازش بهم می خوره محل زیباترین خاطرات آدمی دیگه است...شاید خیلی احمقانه به نظر بیاد؛ولی زندگی بیش از این که خودش معنی داشته با...
دنیا پر از عطر بابونه است محبوب من!بیا از سر انگشتان این احساس آویزان شویملبریز و مست تاب بخوریم! دنیا پر از عطر بابونه است محبوب من!بیا شگفتی دوست داشتن رابه سینه هامان بسپاریم.بیا ساده باشیمساده باشیم و عاشق...
پدرم زده امشب به سرمدستم و بالا کنم سمت خدابشینم سجده کنم غرق دعاهمیشه سالم بمونیای عاشق بی ادعاهمیشه ی اشکی هست ته چشماتهمیشه ی بغضی هست ته حرفاتپشت اون لبخند پیوستههزار غم بود هزار غصهاگه دنیا خوب نساخت باهاتخم نیاوردی به ابروهاتپدر عشقمپدر جونمپدر دواو درمونماگه باشی فقط باشیدیگه تنها نمیمونم...
آهای عاشق دیروزیتو قسم خورده پاییزیاگه هنوز هم تو دلت آثاری از برگ و خزون موندهاگه اثری از آیه های عشق تو مقدسات تو موندهاگر که فکر برگشتیاگر فصلها رو خوب گشتیاگر دلتنگ پاییزیاگر از غصه لبریزیبیا آغوش من بازهبیا نفس عشق و کنیم تازهمن هنوز عاشق غروب پاییزمهنوز هم بذر عشق و زیر قدمهای تو میریزم...
معشوقم.. لابلای خطوط نامه ات از هوای گرفته یِ لندن،گلایه ها داشتی و در پایان بی هوا پرسیده بودی از خانه چه خبر....راستش هفته قبل مرغ عشق کوچمان مُرد...همان که پرهای آبی خوشرنگی داشت.. همو که عاشق تر بود و تو با ذوق میگفتی نگاهش کن...چقدر شبیه آسمان پس از باران است.بعد با ذوق نگاهم می کردی و میگفتی چقدر شبیه تو هست... معشوقم یادم هست گفته بودی مرغ عشق ها بدون جفتشان می میرند... من تمام هفته گذشته دلهره مرگ مرغ عشق دیگرمان را داشتم... بی نوا از صدا...
هوالعشق❤هوالعاشق❤هوالمعشوقعشق حس نجیبی ست ؛نازل شده از آسمان حضرت دوست...شاید نام دیگرش خداست...یا اسم اعظم_او_ستنوشته شده بر کتیبه ی با طهارت دل...و حک شده بر جان شیدای آدمیبعد از خدا ؛ جز آدمیزاد ... ؛ احدی ؛جرات برداشتن این ودیعه ی سنگین را نداشته و نداردعشق حسی ماورایی ست ؛تنزیل شده از سینه ی پردرد آستان حضرت دلدارعشق دریاست !!! پراز امواج متلاطم و ناآرامو قطعا حسی فرازمینی ست ؛در دل فرزندان زمین❤؛تا آسمانی کند ؛ د...
اجازه هست؟میخواهم دوستت داشته باشممیخواهم عاشقت باشممیخواهم لب هایم راسوار بر بالِ واژه های عاشقانه یِ همین شعر کنمتا وقتی که تو می خوانی اشبی اختیار ببوسمت...میخواهم مست از عطر تنت شومخیالت، طعم خواستن میدهدنفس هایت، عطر عشق میدهدوَ لبت، طعم دلبریهای عاشقانه،،حس دوست داشتنم به...تو،فرق میکند،چون..من دچارت شده ام......
بلاتکلیفمبین دلخور بودن و نبودنقهر و آشتیمهم بودن و مهم نبودنمبلاتکلیفمدلتنگم میشوی هنوز؟!برایت مهمم هنوز؟!عاشقم هستی هنوز؟!امان از دست این سوالهاکه هر روز در دلم از تو می پرسم...بلاتکلیفم میان دو کلمهآری یا نه؟جوابش را نمیدانماصلا هیچ چیز نمیدانمفقط میدانم که می خواهمتهنوز....!...
قد ڪشیدن به قصد بوسیدنت را عاشقم ......
دانستن الفبای عاشقی اصالت میخواهد!افسوس که این روزها لقب عاشق میدهند به هرکسی که آمد وچند صباحی لاف عاشقی زد و نمک ِعشق خورد و نمکدان احساسی را شکست!اینان درواقع دروغگویانِ نمک نشناسی هستند که بزودی در دنیای هوسهای رنگارنگشان نمک احساس بیگناهان ساده دل، بدجور چشمان زندگیشانرا کور خواهد کرد....
تمام!قلم دیگر نای از تو نوشتن را ندارداشکی بریز...لبخندی بزن...طره ای بیفشان....این نیِ عاشقجوهره ی وجود تو را کم دارد.......
عاشق که شدی دیگر خودت نیستی،می شوی عروسکی در دستان معشوق...هر چقدر هم در خلوتت تمرین غرور و سردی کنی،نوبت به دیدنش که می رسددست و پای احساست شل میشود و همه رشته هایت پنبه...عاشق که شدی،کاش رحمی در دل معشوق بیفتد...وگرنه در مقابلش میشوی ضعیف ترین آدمی که میشودبارها به او زخم زد ولی باز هم در دلش التماس بودنش را کند...!...
من عاشق دوستت دارم هایی هستم که نمی گویی....ودر انتظار شنیدنش هر لحظه جان میدهم....کمی از لبخندهایت...کمی از دستانت....کمی از موهایت، را به دستانم بسپار....من برای خود بهشتی ساخته ام و در انتظار یک روز معمولی نشسته ام....تا تو را ساده...بسیار ساده.........دوست بدارم........
عشقنام قبیله اى ستکه از تو در من زندگى مى کندو آوازهاى بومى عاشقانه اش رادر جغرافیاى کوچک تنم مى خواندتا تمام مرا در دنیاى تو آغاز کنددست من نیستاین قبیله مى خواهدمن عاشقت باشم .......
مردا عاشقِ موهایِ بلندن....مثلا مامان هروقت که یه تارِ موی من تو بشقابش هویدا میشه، یادش میوفته موهای من چرا انقد فره و وز و بدحالت و مدام از مدل هایِ کوتاهیِ جدید تعریف میکنه اما بابا...اون حتی اگه از لایِ لوبیا پلوش موهای بلند منو بیرون بکشه فوری پرتش میکنه یه گوشه و تویِ دلش ابراز انزجار میکنه نه تو رویِ خودم و هر وقت هم بحثِ کوتاه کردنِ موهای من میشه بحثُ عوض میکنه...من میدونم مردا جون میدن واسه موهایِ بلندِ یه زن، حالا فرقی نمیکنه سیاه...