متن بوسه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بوسه
از چشمت بجوشد غزل آغاز میکنم
شعر تازه را در نگاهت پرداز میکنم
عطر تتت حواس مرا لمس میکند
وقتی دکمه های تو را باز میکنم
دل عاشق ام تنها برای تو می تپد
قفل سکوتم را برای تو باز میکنم
گل برگ های روی لبخندت را
با بوسه تک...
قلبم از آن تو
روحم از آن تو
ذهنم در یاد تو
این است عاشقی،
بغضم از فراقت
حرفم در نگاهت
جانم در صدایت
راهم در صفایت
و وجودم از برایت..
این است عاشقی..
زندگی میکنم از برای تو
عاشقی میکنم در هوای تو
گم میشوم در آغوشت
دستی کِشَم...
بوسه های گرم
نگاهت را به من بدوز
در سوز بیقرار این زمستان مرموز.
که گرم است هنوز
آن بوسه های دلسوز
در این خزان سرد و جانسوز.
نگاهت را به من بدوز.
حسن سهرابی
میشود دوباره مانند زمان های قدیم مرا در آغوش بگیری و ببوسی؟!
موهایم را شانه بزنی و ببافی؟!
آن زمان که موهایم را لمس میکردی
غرق در عشق و شادی وصف نشدنیی میشدم
که هنوز هم نمیتوانم آن لحظات را از یاد ببرم
میشود دوباره عشقمان را تازه کنیم؟
دلم...
بوسه ات رنگ لبم را پرتقالی می کند
بوسه هایت عشق را از عشق خالی می کند
دست هایت را به چشم خیس و نمناکم نزن
نور دارد، برق دارد، اتصالی می کند
ارس آرامی
عشق مثل گل به شاخه دیدن است
دست عاشق لایق بوسیدن است
شبنم اشکی بروی گل نشست
کاش میشد غصه را درهم شکست
بیا برویم.
برویم آنجا که بوسه،
کمترین گناه عاشقانش باشد،
و آغوش،
منظره ی تمام
کوچه پس کوچه های شهرش …
فائزه حیدری
آغوشم را
برایت کنار گذاشته ام
حتی بوسه هایم را
شاید در عصر آغوش های یک روزه و بوسه های ساعتی!
عقب مانده ام بخوانند
اما من
به بازوانم تنها قول تو را داده ام
و سکوت لب هایم با همنشینی لب های تو خواهد شکست
عزیز دلم دلت قرص...
باز هم بی احتیاطی کردم و عاشق شدم
گرچه رنجورم ولی این بار هم لایق شدم
بوسه هایت بر تن بیمار و نالانم نشست
درد را آتش زدم یک عاشق صادق شدم
خواب دیدم یک شبی از خاطراتم رفته ای
در خیالاتم همان آشفتهٔ سابق شدم
بی حضورت قطره ای...
بوسه ای جانانه نذرم کن گناهش با خودم
سوختن در آتش و روز سیاهش با خودم
خوب میدانم که می ترسی ببیند دیگری
جنگ با چشمان شور و کینه خواهش با خودم
بی خبر یک شب مرا در بازویت محصور کن
رفتن آهسته در وقت پگاهش با خودم
تا نویسد...
بعدمن چه کسی درگلوگاهت بوسه ای خواهد کاشت؟...
تنهای تلخ...
آخرش لطف خدا شامل شد
یارِ بی رحم، کمی عاقل شد
جام می داد به دستم ساقی
خواستم بوسه از او؛
حاصل شد...
🟩 شاعر: سیامک عشقعلی
افطار با چای و خرما کار عوام ست
عاشق به بوسه لبت روزهٔ خود باز می کند
دلبر ما تو کجایی؟ گر زیر خاکی
هنوز به فکر مایی؟
شب گذشت از نیمه و من درتبِ روی توأم
تو تمام من شدی من مستِ گیسوی توأم
شد حدیثِ عشق آغاز و شدم دیوانه ات
همچو حافظ من غزل خوانِ سرِ کوی توأم
کاش با یک بوسه از تو بشکند بغضِ سکوت
تشنه ام من تشنهٔ بوسیدنِ روی توأم
آمدی...
اسفند،
بوی هفت سین خاطرت را می دهد
سیب سرخ لبانت ...
سکّه ی مطلّای نگاهت ...
سمنوی شیرین دهانت ...
سبزه ی پیراهنت ...
سماق عشقت ...
سنجد مانده بر دست هایت ...
دور آیینه بندان صورتت ...
آیه آیه مهر از حدیث نورانی قلبت، عزیزم!
که مرا به...