بیو
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات بیو
چقدر لبریز بود از تنهایی فال قهوه ام.
میانِ مرگی ، به نامِ دلتنگی ، نفس می کشم.
تو انعکاس نور در جام بلور قلب منی.
در دلم هستی و انگار از این بودن خود بی خبری.
نیستی و دلتنگی از سقف چشمانم چکه میکند.
بی تو هر شب،
لبم بوسه ز لبهای تو را کم دارد.
عهد بستم که غیر از تو،
ز هر عالم و ادم بکنم دل.
عجب رنج عجیب و درد ناکیست، دوریت...
در دلم رویا شده، دنیای شوقانگیزِ مِهر
خلوتی میخواهم و آغوش امن و گرم تو.
آشوبم و جز روی تو آرام دلم نیست.
زندگی بی تو،
عجب بسیار پر رنج است و درد.
ندارمت دیگر
پیشتر نیز
توهّم داشتنت را داشتم
جز چشم تو،
چیزی بر این دل دیوانه ما حک نشده.
تا هماره
با صفایت
با تب دل
زندگی کن
عشق تو دردیست بی درمان، گرفتارش منم.
خسته ام از زیادی نبودنت.
شب و تنهایی و یادت.
آغاز غمیست بر دل ما.
سنگینی میکند خاطراتت، بر شبهای نبودنت.
اسمان دلم را عشق تو پر نور کرد
همسرم
نور چشمانم از رخ پر نور توست ماבر
هر کسی لایق دردیست،
مرا لایق تو ساخته اند.
تنهایی سزاوار کسی که عاشق هست، نیست.