متن حسرت دیدار
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حسرت دیدار
وقتی که نباشی
از غم دوری ات
جان تنم که هیچ
حتی ثانیه ها هم
درد دارد.
نیامد یارم به سوی چشمانم
سوی چشمانم برفت به دنبال یارم
از این کوچه گذر کردم ندیدم
یار من بود ، نبودش سوی چشمانم
عطر تن تو...
هست بر آغوش خیالم هنوز.
لطـفـے کن و چنـב بوسـہ نثار בل ما کن،
کـہ בلتنگ شماست.
آنچنـان از عشق گفـتی که در رویاها وا مانـدهام،
جوری از آغوشت گفتی که در مستی جا ماندهام!
بمان کـہ وصل توام،בر سینـہ آرزوست.
جز یادِ چشمانِ تو معبدی نیست مرا،
هر شب من زیـارت میکنم غمِ تو را!
ای کاش خزان شود، باز به فصلِ باران برسیم،
آخرِ کوچهی تمنا، کاش به وصلِ جانان برسیم!
صبح است و باز دنبال چشمان تو می گردم
مینویسی صبح بخیر ، میگفتی چه ها که نمی کردم
در وصف تو نوشتن جانا کار ساده ای نیست نه
زمین و خورشید و ماه به درک من که دور تو می گردم
تمام جانم בلتنگ בیـבار توست.
حضورت داشتنت از همین راه دور هم
نهایت خوشبختی است
تو دلخوشی واژه هایی
به شعر شدن
وااای که چقدر دلنشین و زیبایی
بگذار بگویم
دیشب که خواب بودی
قاصدک ها حرم نفسهایت
را آوردند
شب بو ها مست شدند
ماه گونه هایش گل انداخت
و من شدم همان مجنون...
چه ها کردی که احوالِ دلم اینگونه غمگین است؟
تمام سهمم از تو بهمن و پُک های سنگین است
تو رفتی در غمت دنیای شاعر طعم خون دارد
خیابان های شهر از دوری ات قدری جنون دارد
تو را در کوچه های زخمی این شهر گم کردم
تو را در...
بیابان سرد،
دل من یخ زده است،
هوا سنگین است،
چون دلی که در آن
هیچ نسیمی نمیوزد.
در این بیابانِ دلگرفته،
هیچ صدایی نمیآید
جز فریاد خاموشِ یک آرزو
که هیچگاه به عشق نرسید.
برگهای خشک درخت،
همچنان بر زمین افتاده،
مثل دلهای شکسته،
که هیچوقت درخت زندگیشان
سبز...
غروب سردِ زمستان
در دل شب فرو میریزد،
لحظهها به شتاب
گام بر گام
در دست سرما میسوزد.
عشق شکست خورده
زیر آسمان بیرحم
در سکوتِ بیپایان
یاد تو را میجوید.
هر شب
در آینهی چشمها
حسرتِ دیدارِ دیروز
چنگ میزند به دل.
هر آینه نگاه عشق
که در آن...
در دل شب، زیر آسمانی پر از راز
دریا با صدای عاشقانهاش،
آغوشی را به من میدهد
که فقط تو میتوانی در آن جا کنی.
مهتاب در چشمهای تو میرقصد،
که همچو نوری در دل تاریکی است،
در این شب که با یاد تو پر میشود،
عشق تو در قلبم...
دیگر امیدی نیست...
نه چراغی در پنجره
نه رد پایی
در خاکِ کوچههای بیعبور
قطع امید،
چیزی نیست که با یک آه تمام شود
درست مثل
حسرت دیدار،
که سالهاست
بر لبانم مانده
و نگفته پیرم کرده است
تابستانهای داغ
یکییکی آمدند
با آفتابی سوزنده
که هیچگاه
دلِ یخزدهام را...
هر بار
نسیم یادت
در آسمان دلم می وزد،
طی الارض می کنم
به سرزمین چشمانت..
درختی بود سبز و سرزنده
که شادابی اش
زبانزد همه گیاهان و پرنده ها بود
اما
این دلخوشی دیری نپایید،
وقتی باغبان
شاخه امیدش را برید
و در خاکی دور کاشت..
دلش تنگ می شود برای آغوشی گرم،
جگرگوشه اش را
بار دیگر به تنش بفشارد
هر صبحدم
شبنم ها...
عشق من
دلم تنگ است برای لمس دستت،
برای نگاهت، برای نفس کشیدنت،
برای در آغوش گرفتنت
بدون تو، جهان خالیست و سرد،
بیتو زندگیام مانند مرگ است 💔💔
هرم نفسهایش،
با بوسهاش
گلاب پاشید به رخسارم-
لبهای مادرم!
در اتوبوس تنهایی ام
ده ها مسافر نشسته اند،
مقصد همه
آبادی چشمان توست..
رخ یار ..
در فکر تو بودم که هوایت به سرم زد
آتش به دل و دیده و این بال و پرم زد
یادم نرود آن شب مهتاب که گفتی
شعر و غزلت بوسه به چشمان ترم زد
ما را نه توان رخ زیبای نگارست که عمریست
تصویر تو و...
عشقِ من، مونسِ دلم در این فاصله ها بینهایت دوستت دارم، حتی اگر جهان جدا کند ما را به هزار راه بیراه.