شعر کوتاه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر کوتاه
از تو تنها شالی می مانَد
کهنه تر از یاد زمستان،
و کلاهی گشاد
که بر سرِ دنیایت رفته است،
آی آدم برفی!
مثل آرزوهای محال من
روزی بُخار می شوی.
بیهوده در نبند!
مرگ
گه گاه
از پنجره می آید
همه می دانند
حتا سلیمانِ نَبی
حتا مورچه ها.
تندیسی شده ام
خیره به ماه
و زاغِ سیاه را
چوب می زنم؟؟؟
ولتاژ ِ تنت
خشک کرد
اندام مرا .
رنگِ شعرهایم
عجیب مهتابی است
نکند
عاشق شده باشم؟
خیره به حقیقت
پَس پَس رفت
ت.........ا
از بامِ شب افتاد،
اینک او مانده
با دست هایی
درازتر از پ.......ا .
سیاهِ دلنشین!
ای شب!
از لباس ِپولک دوزی ات
ستاره می چینم
و می چسبانم
به آجُرِ روزهایِ شب گونه ام .
گفتند:
« شتاب کن
زندگی یک دم است »
گفتم:
در این هوایِ ترس و گریز،
مکث
مرگِ شعر من است.
سرِ سبزت را
محکم تر از همیشه بچسب
و کلاهت را،
باد بی حوصله است انگار
و پچ پچ باران
تَرَک انداخته گویا
سقف وحشت را.
دستفروش می پرسد:
شورت گره ای بچه ...؟
می گویم: کودک شادمانی ام
سال پیش مُرد.
می پرسد: آدامس خروس ...؟
می گویم: غصه هایم را
زیر دندانِ عمر می جوم.
می پرسد: سیگار ؟
می گویم: یکی آتش می زنم
شاید اندوهم را...
می گوید: مهمان من باش، و...
آهای ستاره !
از درگاهِ ماه
لایک ات می کنم !!
یادت هست
در تنهاییِ شبِ تاریک
چشمک می زدی؟
اسبِ صراحت
لگد می کند
تمامی شعرهای بی بُته را،
وقتی که استعاره
در گیجگاه کلمات
می چَرَد.
در زندانِ نَفس،
با کدامین لهجه بخوانم
ترانه یِ بی تکلّفِ عشق را ؟
با نگاهِ خیس
از پشتِ هیس
آه می کشم
هوایِ نَفَس
راه راه می شود چرا؟