متن عاشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عاشق
هر دو تنها
هر دو عاشق
بارها و بارها
از کنار هم گذشتیم
بی آنکه چیزی بگوییم
مثل دو عقربه ی خجالتی...
«آرمان پرناک»
دلم روشن است می آیی
هوا دوباره خوب می شود
دلم دوباره پر می گیرد
دوباره هزار بار عاشقت می شوم
تو یک بار می گویی
دوستت دارم
و من از شوق هزار بار می میرم
دلم روشن است
دوباره عاشقم خواهی شد..
من عاشق تو هستم تنها به تو دل بستم
از چشم تو می جوشد شعری که از آن مستم
من شاعر به چشمانت تو ساقی و مه پاره
هر لحظه تو می بینم هر واژه تویی دستم
دیوانه تر از من کیست عاشق تر از من نیست
دل بردی و...
این روزها خواهد گذشت
گریہ هایم ، دلتنگیهایم و تمام غمهایم را پشت سر مے گذارم
من قوے مے شوم ، قوے تر از قبل تو
میدانم روزے دلتنگ خواهے شد
دلتنگ دوستت دارم هایم
دلتنگ دلتنگیهایم
دلتنگ مزاحمتهاے گاہ و بیگاهم
روزے چشم بر صفحہ ے گوشے ات خواهے...
🔵از:رییس پاسگاه عشق
به: گیرندگان/
هرکسی عاشق نشد اعمال قانونش کنید.
شاعر مصطفی مدرس پور
تکخانه ها
⚫مثل اینکه توی اخبار موثق گفته اند:/
هرکه عاشق شد جفا بسیار میباید کشید.
🔵مصطفی مدرس پور ممنوعه ها
تکخانه ها
گاهی معادل درد واژه ای پیدانمیشود جز عمق همان درد .
دلم سوخت برای آن پستچی که ساعتها زیر باران بدون چتر ایستاده بود بهمراه نامه ای در جیب سمت چپ پیراهن منتظربرای ابراز علاقه .باران بی وقفه آمد وتو نیامدی! حتی اگر می آمدی هم ، جوهر پخش شده...
من چرا شاعر و عاشق نشوم، وقتیکه
سی و دو حرف الفبا همه مجنونِ توأند.
شاعر: مصطفی مدرس پور
تکخانه ها
ممنوعه ها
گل آفتابگردان
بیا ای
گل آفتابگردان
رخ خود
به من بگردان
منم آن
خورشید تابان
که عشق خود
نمودی هر بار
به سوی او نمایان
تو نه همانی
که هر دم
به نگاه پر تمنّا
به خواهش و تقلّا
به غلیظی عشق مجنون
به قساوت دل پر از خون
سبکبال...
گل آفتابگردان
زلف خود گرفته پنهان
سر ذره ای حسادت
به ستیز گشته با من
دگر دست بکش ز گریه
رخ خود به من بگردان
بزن لبخند دلبرانه
بزن بر این فراق پایان.
هیچیک
زنان را مردان عاشق زیباتر میکنند،
پشت زیبایی هر زن مردیست، که ساعتها
در آینه به او نگاه میکند.
دنیاکیانی
دست من گیر که این غمزده تنها شده است
عاشقم باش که دل خانه ی غم ها شده است
دل و دین باخته ام من به تمنای لبت
نظری کن که دلم عاشق و رسوا شده است
شب تنهایی ما را که نباشد سحری
لااقل شمع شبی باش که یلدا...
تا به خودم آمدم، فهمیدم که بیمارم، یک بیمار روانی، روحم بیمار است، روانم درد می کند، قلبم تیر می کشد و بی رحمانه بر وجودم تازیانه می زند، گاه به مانند یک مار زخمی به دیگران نیش میزنم و پرخاش می کنم و گاه مهربان و مظلوم می شوم...
من عاشق و دیوانه به تو
هر چه که دیدم همه تو
جزئ تو چه کس می شود تو
از توست که این من شده تو