متن عشق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات عشق
زندگی ام مانند تار مویی شده بود !
همانقدر نازک و باریک که اگر از سرت جدایش کنی نابود خواهد شد
اوهم با من همین کار را کرد ! تار مویی نازک را از سری جدا کرد ..
زندگی من را بیرحمانه بازیچه دستانش گرفت و نابود ساخت.
قلب شکسته ای به انتهای داستان زندگی رسیده است،
دیگر هیچ توانی برایش باقی نمانده ،
به یاد انچه که بر سرش آمده دوباره قلبش از درد مچاله می شود
به یاد ان هوسی که به بهانه عشق درگیرش کرده بود از بغض بسیار خفه می شود
آری ! هوسی...
هر چیزی
باید سر جای خودش اتفاق بیفتد،
قبول داری؟
مثلاً تگرگ، باید اردیبهشت را به دلواپسی بکشاند،
گیلاس، جایش، چلّه مرداد است...
برگها باید وسط مهر،
با رویی زرد و نارنجی، بریزند
روی سنگفرش خیابان،
شب یلدا، پرده را که میزنی کنار،
باید برف را ببینی که بی صدا...
اون شب بارون ناغافل شروع ڪرد به باریدن! جفتمون خیسِ خیس شده بودیم! ڪل راهِ شیرینی فروشی تا خونه رو دویدیم اما سَردمون نبود! گرمای عشقمون، گرم نگهمون می داشت :))
دیالوگ رمان : قلب نا آرام
نویسنده : نگار عارف
بویِ شور انگیزِ باران میدهی
با نگاهت بر دلم جان میدهی
بسڪہ خوب ومھربان و صادقی
بر دلم عشقی فراوان میدهی
سمت تو نه!
دست دلتنگی هایم را
دراز میکنم
سوی خاطراتی
که یادآور آغوش عشق ماست...
مینا نیک خواه
برای تو که درس عشق نمیخوانی
جریمه فقط بوسه می چسبید
اگر ماندنت تا مجهولات نرسیدن را
کنار میگذاشت
مینا نیک خواه
شیرینی عجیبی دارد
کنارِ خانواده باشی
مادر و مادر بزرگ ، پدر و پدر بزرگ
نوه ها ، نتیجه ها ، نبیره ها
حس دلگرمی عجیبی
از دل این هسته بیرون می آید
حس دوست داشتن های مخملی
حس مزه های شیرینِ شکلات عید
حس گرمی دستهایی که زیر سایه...
هر شب حوالی یادت
--بساط می کنم!
گاهی بیا وُ
عشقی،
لبخندی،،
چیزی،،،
بخر !
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
از فالگیر شهر خبرت را بگیرم
یا از همان کافه ای که می رفتیم
نمی دانم ، از شال گردن مورد علاقه ات
و از ماه تولدت
حتی از ماه شب
فکرکنم ابرها بدانند
شاید هم،از بستنی نسکافه ای که دوست داشتی
سراغت را از کجا بگیرم؟!
من بی تو...
فکر می کنم کنار تو بودن ی حسی رو تو قلبم بوجود آورده.
حسم مثل ی نوزاد تازه به دنیا اومده است.
ی نوزاد که فکر می کردم نابینا ست چون تو تاریکی محض قلبم متولد شده و ناشنوا ست چون هیچ چیز نشنیده و فقط تو رو حس می...