گیسویت ای زیبای من ! تفسیر یلدا می کند یک خنده بر لبهای تو دل را چه شیدا می کند چشمان زیبایت شبی بر دیده ام تابید و رفت اما دلم با هجرشان دارد مدارا می کند مهرت درون سینه ام یاد آور صد خاطره ست با خاطرات رفته ات...
آری امشب شب یلدا است….. شب فال….. شب عشق….. شب هندوانه….. وشب آزادی وشب رهایی چیزی به یادم نمی آید جز اینکه امشب شب تنهایی من است
گیریم که یلدا هم بیاید... شبی هم به درازا بکشد... برفی هم ببارد... سفره ای هم چیده شود... اناری هم باشدو دیوان حافظ هم... چه یلدایی؟ چه برفی؟ چه فالی؟ بی تو اینجا همه شب یلداست... همه شب سرد است... همه شب، یاد آشفته ی تو فال مرا میگیرد...
فالَت عجیب آمد و خندیدی یک گرگِ پیر جا شده در فنجان! پیرم ولی هنوز خطرناکم نزدیک تر به من نشو دخترجان! ▪ تو کوچکی… درست نمی دانم در شعرهام بوی تنت باشد! کشفِ دوتا پرنده ی بازیگوش پشت حصارِ پیرهنت باشد! ▪ این شعر نیست… سایه ی صیادی ست-...
تویى بهارِ دلم با تو احْسَنُ الحالَم بیا بهار شود چار فصلِ امسالم بیا مُقَلّبِ قلبم، دلیل نوروزم بیا ڪناره بگیرد بدی از اقبالم نویدِ رویِ تو را مے دهد بمن حافِظ بیا ڪه فال گرفتم تو بوده ای فالم ...
فنجان واژگون شده ی قهوه ی مرا بر روی میز باز تکان داد با ادا یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام، آرام و سرد گفت: «که در طالع شما...» قلبم تپید... باز عرق روی صورتم... گفتم: «بگو مسافر من می رسد؟و یا...» با چشم های خیره به فنجان...
از فال و استخاره و حاجت گذشته است، این قفل بسته به دست های خودت باز میشود...
کی می رسد آن روز که من مال تو باشم هی محو تماشای پر و بال تو باشم انگار خدا خواست و تقدیر چنین بود یک عمر من آواره به دنبال تو باشم ای کاش که در باغ نگاهت شده حتی من کال ترین میوهٔ هر سال تو باشم دور...
بدونِ فال رازم را فاش می کند، سُرخ ترین انار
درفال غریبانهٔ خود گشتم و دیدم جز خط سیاهی، ته فنجان خبری نیست...
قهوه اگر تلخ است چه انتظار بیهوده ای ست شیرین کامی فال را
ده روزه هرچی فال میگیرم میگه سفری در پیش داری والا با این وضعیتی که داریم فکر کنم منظورش سفر آخرته
اسفند من! امسال هم سر حال باشی امسال هم از جلوه مالامال باشی ... اسفند من امسال هم امیدوارم تا هم تماشا باشی و هم فال باشی
هر زمان فالی گرفتم غم مخور آمد ولی... این امید واهی حافظ مرا دیوانه کرد!
تویی زیباترین تصویرِ نقش بسته در فالم و من با عشق زیباترین نقش تو در فنجان این قهوه را با بوسه ای جرعه جرعه نوشیدم ️️️
تو بازی باختی پاشو الدنگ بسه ناشی بازی یکم سر بالا ببین چه حالی داری اگه سرسخت نباشی که باختی داشی میگه حال نیست میکنی زاری باید پاشی تو این دار فانی بخت به همت فال نیست میفهمی یا که بده فارسیم...
حافظ کجای کاری !؟ فالت غلط در آمد گفتی غمت سر آید این عمر بود سر آمد...
مرگ فردای قشنگی ست برای آن که در خیابان همه ی کودکی اش فال فروخت
شب اول زمستونو تویه خونه پر مهمونو با تمومه سردیه این شب پر گرمی دلامونو صحبت از گذشته هامونو از همه خاطره هامونو آسمون میزنه نم نم روی شیشه برفو بارونو شب یلدامو کل آرزوهامو زیبایی دنیامو تقسیم میکنم با تو آرامش این سالو دل چسبی این حالو نیتم تو...
شما را گر شب یلدا بلنده / مرا لیست طلبکارا بلنده ولی هندونه ام در شام یلدا / سفیدیّش بود چون شیر گاوا انارم ترش و گردوهام پوچه / وچشمان زنم افسوس لوچه بود آجیل تلخ و سیب ها کال / وقطعاً می شود وارونه ام فال !
آری امشب شب یلدا است شب فال….. شب عشق….. شب هندوانه….. وشب آزادی وشب رهایی چیزی به یادم نمی آید ، جز اینکه ، امشب شب تنهایی من است یلدایت مبارک
*دعا واسه تو که دوست خوب منی* الهی قامتش را خم نگردان دوچشمش راپر از شبنم نگردان نصیبش خنده ای بر لب بگردان دلش را جای درد و غم نگردان خدایا فال او را خوش بگردان از عمر نازنینش ڪم نگردان الهی احسَنُ الحالش بگردان پناهش باش و بی محرم...
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر میزند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم...
لالا لالا گل ریحون دوتا فال و دوتا فنجون توی فنجون تو لیلی تو خط فال من مجنون