نیمه شب ِ گیسوانت کنار می رود؛ ماه ِ تمام
در آینه ات خودم را می بینم ای ماه میان این همه ستاره ای و باز تنها
به ماه می مانی در برکه نزدیک و ، در آسمان دور
مرا نه آسمان برمی تابد نه زمین نه باد نه باران نه ماه نه خورشید نه کوه نه دریا، تویی که به ماه و خورشید و فلک فرمان می دهی عاشقانه دورم بگردند
بدون شب بخیر تو ، گویی ماه برای همیشه بیدار است و خورشید خواب دریغ مکن که قلب گریانم ، به همین اندک مِهر تو ، در سپیده دمی خیالی ، پرنده ای می شود ، شتابان ، به سَمت تو ...
در حصار شب؛که ماه و ستاره همخواب می شوند نزدیک تر بیا..️ تا بنوازم موسیقی بی کلام تنت را پو لبان سرخ تو با ساز بوسه هایش سیراب کند آرشه ی تشنه ی لبانم را... ️️️
شب است و قطار خاطره ها براه چادر سیاه شب ؛ محافظ زیبایی ست ؛ برای چشمان به اشک نشسته و ماااه ؛ این دلبر زیبای آسمان ؛ تنها قصه گوی ؛ هر شب لحظه های شب بیداران ؛ جای شهرزاد شب بیدار ؛ نشسته تا ؛ جانی گرفته نشود...
جا مانده رد نگاهم بر ماه ِ برکه ی آرزوها
آنگاه که ماه و خورشید در نبردند نفس خورشید تنگ شده آرام آرام به خواب میرود از رحم تنگ بنفشه گون طارم هزار نوزاد نارس بیرون میجهد دراین میان صورت ماه گرد چهره پدیدار میشود گهواره زمین با لاله های سرخ سر میدهندنوای لالایی را
تو کیستی؟ بهاری؟ به من بگو که هنگامه کرده ای از نور و شبنم و گُلِ سرخ وقتی از دهانِ برگ ها سخن می گویی و با پیچ و تابِ آب می خندی و از میانِ باد به نجوا سلام می گویی ... وَه! چه هستی تو؟ عشقِ خورشیدی یا...
به شب گفتم... دلم گرفته. ... برای من یکی از بهترین و زیباترین آرامش را بیاور... ستاره چشمکی زد ماه درخشید و گلی شگفت شهابی رد شد نسیمی وزید عطرگل یاس در باغچه پیچید برگی روی شاخه رقصید پیچکی ساقه اش به تنِ باغچه چرخید به شب گفتم: این چه...
محبوب من.. شما را در خواب دیدم سرو قد، صنوبر قامت و ماه طلعت. نزدیک تر شدم، ماه شده بودید... ️️️
شب ماه را در آغوش میگیرد روز خورشید را و آسمان هر دوی آن ها را اصلا نمی فهمند شاید روی زمین کسی از آغوشی جدا شده!
باز بود هر شب پنجره ای بر بام ارغوان از گذشته های نه چندان دور چشم ماه می تابید از سمت چپ بر پشت شانه هایم می پیچید هرم داغ نفس هایش در پیچاپیچ دهلیزهای ادراک و ساری بود تپش زلال حیات در شاهرگ مهر
باز شب آمد و دلتنگے و ماه از چشمان تو چهارده خواهد شد.
نگاهم که می کنی ستاره می خندد ماه می تابد و عشق در دلم باله می رقصد.... . جهان کوچکم چشمان توست که دریا دریا بی تاب من است و به وسعت آسمان دلواپسم... . . آبی آرامم نام دیگر تو باران است که می باری بر من و تن...
آب در زندانِ حوضِ حیات ، دیوانه شد استعمالِ هر شبه ی قرصِ مُسَکنِ ماه از آن روست....!
در کابوس هایم شبی عاشق ماه شد خورشید...! وای اگر گونه ی ماه را ببوسد خورشید ! باید پا در میانی کنند کوهها خورشیدشان را باز گردانند تا مگر به دریا درمان کند تاولِ بوسه را ماه...!
همیشه این آب بوده که ماه را در سینه داشته ! یک بار هم قرار است ماه ، آب را بر سینه بفشارد .... آب را از ماه نگیرید ... السلام علیک یا قمربنی هاشم
شب همه شب خیش بر دوش می خراشم مزرع خیال چنته لبالب امید می پاشم دانه های آرزو پچ پچ شاپرک ها غوغای سیرسیرک ها دهان باز شب سیراب از ناله ها پنجره باز ارغوان به انتظار است ماه می تابد به راه در هر پیچ و تاب
ای ماه زیبای آسمان در آن لحظه که نسیم سرود بهاری می خواند گل می رقصد و بلبل آواز امید سر می دهد شکوفه های زیبای بهاری را به یاد لبخندت می بوسم فراموش نکن شمع حیاتم با آتش عشق تو تا همیشه روشن خواهد ماند... .
زیبایی چشمانت به تن من گرمایی می بخشد که خورشید با زمین می کند. وای نور چشمانت را که نگو مثل ماه است...
کوه را به کوه می رسانم..... ماه را به برکه....... کبوتر را به باز......... در یک کلام بگویم......... دنیای ضرب المثلها را زیر ورو میکنم ، ... اگر در منطقشان رسیدن من به تو نباشد...
دوری دوری ! تویی که زیبایی می کنی نه آن تکه سنگ، که ماهِ من است... . .