متن نگاه

به نگاهی به کلامی و گهی با بوسه
تو چه آسان بلدی دل ببری هر لحظه

نگاهم می کنی قلبم، درون سینه می لرزد
نگاهم کن، نگاهِ تو به درد سینه می ارزد!

خسته ام از گریه های بی دلیل
خسته ام از قاصدکهای علیل
خسته ام از آمدن های دروغ
خسته ام از چشم های بی فروغ
خسته ام از جاده ی بی انتها
خسته ام از دستها رو به دعا
خسته ام از خاطرات تلخ و سرد
خسته ام از غصه...

«یعنی تو...»

قافیه ، مثنوی و شعر و غزل یعنی تو
شهد و شیرینی صد جام عسل یعنی تو

از نگاه تو وجودم همه در آشوب است
معنی زلزله بر روی گُسل یعنی تو

یکه تازی تو به میدان دلِ کوچک من
ناز معشوقه ی بی مِثل و مَثل یعنی...

در این دنیای بی در
که پیکرش ویرانه ای ست
بر قامت خمیده ی تنهایی
میان وارفتگی های درهم روزگار
از آن کهنه زخم تنیده در پیله
حرفی نیست
وقتی نگاهم یک دنیا فریاد است
اما ...
جوانه می زند
بذری که دست دعا و مهر خدا
در خاک گلدان...

بگویم شعر نابی من برایت

شود جانم به قربانت فدایت

نماد مهربانی هستی ای دوست

و من محو نگاه دلربایت

..
..
بهزاد غدیری

مرا نگاه! که چشم از تو بر نمی دارم

تو را نگاه! که از دیدنم گریزانی

گاه با یک شعر
با یک حرف
با یک نگاه، لبخند
در خاطر هم ماندگار شویم...

\عشق\ ،،،
کلامی ست، جاری در نگاه،،
نه بر زبان!
 

دلم بی تاب آن روز قشنگ است..
همان روزی ک افتادم ب دامت..
همان روزی ک چشم بیقرارم..
نگاهش در پی چشم تو میگشت:)

غوغا ب پا کن در دلم
با چشم دریای خودت..
یارا نگاهم میکنی؟
دلتنگ چشمان توام:)

دردیست در دلم که دوایش نگاه توست
دردا که درد هست و دوا نیست، بگذریم

ابری که می گذشت به آهنگ گریه گفت:
دنیا مکان «ماندن» ما نیست، «بگذریم...!

+•~°^`باهاش قهری اما وقتی نگاهش میکنی همه چی یادت میره+•~°^`

»»گاهی اوقات همین نگاه ها هستن که یک زندگی رو اغاز و عشقی را متولد میکنند««
{∆به نگاه ها هم میتوان دلخوش کرد∆}

به قلم:فاطمه حمیدی{💙Abinaffsh💜}

چشمان تو طعم بهار نارنج دارد
اما، وقتی نگاه می کنی ،کوچه پر از شکوفه ی سیب می شود...

حجت اله حبیبی

نگاه را تاب بیاور ای دل، میرسد روزی که دل بر نگاه بازتاب زند

چشمان تو همان دَرَنده ای است،
که ته مانده وجودم را می بلعد!

ارس آرامی

شبم را به خیر گفت و من مات مانده ام

چو طفلی در املای قسطنطنیه!!

ارس آرامی

من آشنای کویرم ، تو اهلِ بارانی
چه کرده ام که مرا از خودت نمی دانی

مرا نگاه؛ که چشم از تو برنمی دارم
تو را نگاه؛ که از دیدنم گریزانی

من از غمِ تو غزل می سرایم و آن را
تو عاشقانه به گوشِ رقیب می خوانی

هزار باغ...

گوش سپردم به آن صدایت
آن صدای دل فریب و گول زننده
عقل و هوش مرا برد
آن نگاه فریبنده...

پلکهایم را می بندم
نگاهم نفس بند می شود
و هیچکس هرگز نمی بیند
چگونه به پایان می برد
پروانه ای در پشت شیشه
جان می کند را ...


جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
فعال محیط زیست

مرا به بزم عاشقانه ات ببر
در این شبی که ماه
با نگاه هر ستاره
جرعه جرعه مست می شود...
پیاله ام شکسته است
تو از شراب چشم خود
دو جرعه قرض می دهی؟

من از این دوچشم زیبای تو شُهرهٔ زمانم
چه سلامها که باید به دو چشم تو رسانم

تو خودت خبرنداری که چه می کنی تو با من
که ز شوق چشم مست تو ، شبیه مردگانم

من و ابر و باد و باران همه منتظر به راهیم
که تو با...

هیچ روزی تکرار نمی شود ، هیچ شبی دقیقاً مثل شب پیش نیست ، هیچ بوسه ای مثل بوسه ی قبل نیست و نگاه قبلی مثل نگاه بعدی !
روزها ، همه زودگذرند ؛ چرا ترس؟ این همه اندوه بی دلیل برای چیست؟ هیچ چیزی همیشگی نیست ، فردا که...

باید تو را همیشه به دقت نگاه کرد
یعنی نه سرسری، سر فرصت نگاه کرد
خاتون! بگو که حضرت خالق خودش تو را
وقتی که آفرید چه مدت نگاه کرد
هر دو مخدرند که بیچاره می کنند
باید به چشم هات به ندرت نگاه کرد
هر کس نظاره کرد تو...