متن پنجره
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات پنجره
من در عشق سرشار از باریدن،
بر پهنه شیشه این پنجره بودم
اما او تنها رد انگشت قلبی،
روی بخار آن شیشه بود!
ارس آرامی
ما همان ارغوان شعرهای ابتهاجیم
رویا بافتیم
تا زنده بمانیم
به همان نیم ذره ی اندک امید دل بستیم
در حالی که بیرون پنجره خبری نبود
جز گذر ساده ی ایام
حالا،دل خون شدگانی شده ایم
که هر لحظه فقط خود را لعنت می فرستیم.
پشت پنجره ایستاده ام.
نارون پیر،،،
ذهنم را خوانده ست...
حالا؛
با گنجشک های روی شاخه،
نامم را--
بارها وُ
بارها؛
به لهجه ی آن ها جیک جیک می کند.
\♡\
چقدر خوشبختم!
لیلا طیبی(رها)
آی !
بازکن پنجره را
باز کن پنجره را
در بگشا
که بهاران آمد!
که شکفته گل سرخ
به گلستان آمد!
چشم در چشمِ
پنجره های شهر شده ام
اما تو،،،
پشت هیچ پنجره ای نیستی!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
«همان گونه خواهم راند
همان گونه خواهم خواند
پشت دریاها شهری است
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است»🌿
آن سوی پنجره
--تویی.
با غروری بی دلیل
و قلبی شبیه سنگ.
...
و پای پنجره اما
--منم،
با دردی بی درمان و،
قلبی در،
--مشت!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
مَنِ بالاتر از فردا
دلم پرواز می خواهد
سوی آن پنجره که
عشق نیازش باشد
سوی رویا به خیال
در طلوع بی غروب خورشید
سوی آن رویا که
فردایش پس از پرواز
به رنگ آسمان باشد
زهرا غفران پاکدل
می رسم باز من به گوشمال سکوت
مثل بانگی که از فراز حنجره هاست
گفته باشم ؛ کسی نمی رهد هرگز
آسمانش اگر بقدر پنجره هاست ...
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
روی تمام پنجره ها را سفید کرد
وقتی به سمت دیدن تو
باز شد چشمم.
آنقدر که نشستم و از شوق
پلکم به هم نخورد،
حتی خدا هم بعدها فهمید
من ، با کدامین آرزوها
زنده زنده مرد...!
جلال پراذران
سفیر اهدای عضو
یک کمى از همیشه گذشته
عصرها ، رنگ پاییز سیر است
پنجره ، یک جهان بینى باز
رو به این کوچهٔ بى تو دیر است ...
.
از هم ، این رونق بى صدایى
باز ، چیزى نمانده بپاشد
در من انگار ، دست خیالت
دارد از من غزل مى...
پشت بام خانه پشت پنجره؛ باران مهمان شده است... .
بر آسمان چشمانم، مهر حیران شده در سردی
سکوت واژه های تو!
من تو را برای مداوا به شهر عشق می برم .