متن کپشن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کپشن عاشقانه
دلتنگی یعنی بغض کنی
در خودت فرو بریزی
شانه ای نباشد سرت را بگذاری
دستی نباشید مرهمی روی زخم هایت بگذارد
خود را در کنج اتاقت حبس میکنی
با حسرت عکس هایش را تماشا میکنی
در تنهایی جان ب جان تسلیم می شوی
خشت خشت وجودت ویران می شود…
ودر...
ب باران اعتمادی نیست در پاییز فقط دلتنگ تر است..
به باران دل نبند هرگاه ، دلتنگت شود می بارد..
به باران اعتمادی نیست هر شب به یادت نمی بارد
ب دلم نظاره کن هرشب ز دلتنگی خون می بارد
بغض ما از غروب آسمان دیدنی تر است…
دلم هوای بارانی می خواهد عشق ورزیدن و ب نفس افتادن..
زمانی ک دلتنگ می شوم:
نه می توانم گریه کنم نه می توانم بخندم
فقط در سکوت فریاد می زند..
دلم هوای بارانی می خواهد شانه ب شانه قدم زدن و به نفس نفس افتادن
دلم دستان گرمت را می خواهد مهرورزیدن و ناز کردن..
دلم تو را می خواهد عشق ورزیدن و ب پرواز در آمدن
دلم بوسه می خواهد در آغوشت جان دادن و ب عشقت تسلیم شدن..
عشق را ازباران باید آموخت وقتی دلتنگ می شود می آید
وقتی بغض می کند و دلش می گیرد باز می آید
وقتی دلش هوایت را می کند باز می اید
از ذره ذره گوارای وجودش میگزرد یک دنیا می بارد
چون میداند عشق تاوان دارد
و باران تاوان دوست...
در پس همهمه این همه درد
لای این زخم عمیق
پشت هرگریه و شب بیداری
تو مرا زنده نگه میداری....
دنیاکیانی
تو همانی تو همان!
اتفاق خوبی...
که یقینا روزی...
بین آشفتگی این همه فکر!
در دلم می افتی.
زنان را مردان عاشق زیباتر میکنند،
پشت زیبایی هر زن مردیست، که ساعتها
در آینه به او نگاه میکند.
دنیاکیانی
محبوب من:
سرانجام روزی پازل بودنت را کامل خواهم کرد.حتی اگر مجبور باشم وجودم را برای تکمیلش تکه تکه کنم...
دنیاکیانی
گفتم:غم و اندوه ریسمان می شوند و پدر آدم را در می آورند
گفت: دستت را به من بده
گفتم :حرفم را پس می گیرم
چیزی یادم نمی آید
چیزی جز شادی وجود ندارد.
مهدیه باریکانی
هُرمِ نفس هایت
این، منم که؛
هر شب را
با تو صبح می کند
اِی ناآشناترین آشنایِ من
و هر روز این انوارِ طلاییِ خورشید نیست که مرا از خواب بیدار می کنند،
بلکه؛
هُرمِ نفسهایِ تُو ست
که از هزاران فرسخ آن طرفتر بر گوشِ جانم می دمند.
درود...
شاعرانِ عاشق پیشه یِ خسته دل
روزگارِ ملال انگیز، رخوت بار و گَندی ست که؛
همهِ مان را شاعر کرده
شاعرانی عاشق، شایدم عاشق پیشه؛
با معشوق هایی خیالی.
می نویسیم،
می سُراییم،
شاید به چشمِ معشوق یا معشوق هایمان بیاید.
معشوق هایی که با آنها عاشقی ها کرده ایم،...
تمام شب را بیدار بودم
تمام شب تاریک را
به پنجره ای سرد می نگریستم که مال من نبود
اما نور کوچکی که از آن می آمد قلب مرا نشانه گرفته بود
..
نور کوچک من
گاهی صبر میکنم همه چیز سیاه و سرد شود تا بتوانم دوباره ببینمت
تو...
تا زمانی که تن عریانت به تن عریانم نخورده بود ،میشد تحمل کرد
از روزی که تنِ تب کرده ام را در آغوش کشیدی و لب برلبم نهادی دیگرنمیشود تحمل کرد
تا چشمانم به چشمان خمارت نخورده بود میشُد تَحمل کرد
میدانی نمیشود تحمل کرد دیگر نمیشود از تنت دور...
لحظه ی عجیبی ست
آنجا که با یک آیه، محرم ترینش می شوی... با یک بله، نزدیک ترینت می شود!
آن لحظه برآی طرح چشمآنت در آینه، قابلیت این را داشتم که بمیرم؛
اما زندگی درکنار تو تازه آغاز شده
زندگیمان تازه آغاز شده:)
می خواهم بدانی که ترسی از مرگ ندارم؛ تمام ترسم از این است، زمانی به سراغم بیاید که من هنوز فرصت نکرده باشم تا بتوانم به تو بگویم که چقدر دوستت دارم...!
من با تو راه می روم، نفس می کشم، زندگی می کنم...!
حال من کنار تو خوب است و گور پدر دنیایی که خوشی ما را نمی خواهد، بیخیال آدمهایی که در حسرت غممان می سوزند.
من لحظه به لحظه تو را در کنار خود می یابم، و به تلافی...