100 متن کوتاه سیب ۱۴۰۳ جدید 2024

وقتی حوا سیب ممنوعه رو چید ،گناه
به وجود نیومد ؛

اون روز یه قدرت باشکوه متولد شد
که بهش میگن : نافرمانی

سیب بهانه بود
*حوا*
می خواست آزاد باشد...

عطر سیب
زیر درخت
قلیان

هیچکس
گناه را گردن نگرفت
یک سیب کم شده بود
و طبیعتا
دیواری کوتاه تر از

یک زن پیدا نمیشد

خدایا سیب خوردیم
سیب زمینی سرخ کرده هاتو که نخوردیم فدات شم

دریغ از یک سیب
همه را گاز زدند

گناه

به صد یلدا الهی زنده باشی
انار و سیب و انگور خورده باشی
اگر یلدای دیگر من نباشم
تو باشی و تو باشی و تو باشی
یلدا مبارک

لبخند تو را چند صباحی است ندیدم: یکبار دگر خانه ات اباد بگو : سیب…!

تو درخت خوب منظر ، همه میوه‌ای ولیکن
چه کنم به دست کوته که نمیرسد به سیبت

یک عدد سیب کجا این همه تبعید کجا!

یک سیب افتاد و جهان از قانون جاذبه باخبر شد ...
میلیونها جسد افتاد و بشریت معنای انسانیت را درک نکرد.

سبز یا سرخ
گاز زده ام همه سیب های جهان را … هیچ کدام طعم لبخندهای تورا ندارند .. دخترکوچولوی شیرینم

عشق سیبی ست که دوران تکامل دارد
اتفاقی ست که وقتش برسد می افتد

می خواهمت آنگونه ڪه حوا
سیبش را چید...

نمی خواهم بهشتی را که چشم تیره ی انسان

برای چیدن سیبی نمی بیند حقیقت را

مزه ی سیب بهشتی را نمی دانم
اما
هر جا که تو باشی و بگویی سیب،
یک بغل طعم بهشتی
از لبانت می چینم...

بر منکرش لعنت برادر!
تاثیرتان بسیار بوده ست:

اندازه ی سیبی که گندیده
درون جعبه ای "سیب"

نمی تواند فراموشت کند، سیب...
با دندانی..
که از داغ تو،
بر سینه دارد ...

حوّایم باش
سیب نگاهت را
تعارف کن به دلم
بی هوا

(سیب ممنوعه)
سیب را،
آدم و حوا گاز زدند
سیب افتاد
و نیوتن پی به جاذبه برد
ولی هیچ کس ندانست،
نه جاذبه اهمیتی داشت،
نه بهشت
راز آن،
عشق ممنوعه ی سیب،
به زمین بود

(محبوبه شب)

«زندگی سیب سرشار سرخیست
در دست های شاد کودکی یتیم
زندگی درخشش صورتی نیلوفریست
در خواب مردابی خاکستری»

نجمه پاک باز

پوستت شیر و لبت سیب
و دهانت عسل است
آن بهشتی که خدا گفت
به گمانم که تویی

بوی سیب میدهد زمین
وقتی دهانت باز میشود
برای شعر
گاز بزن دنیا را
طوری که
بهشت هم حسادت کند به لبهایت
نعیمه ملکی

سیب را من چیدم
توکه ادم بودی
پس چرا گاز زدی
سیبم را

نسرین حسینی

از هزاران مثنوی و یک قصیده صد غزل...
سیب را از شاخه ی لبخند نابت چیده ام...

روشنی شادی و سرسبزی عزیزم مال تو...
آسمان عشق را در چشم نازت دیده ام...

بهزاد غدیری / شاعر کاشانی

با دعوت ابلیس تا حوا خطا کرد
درب خروجی را خدا با قهر وا کرد!

بخشیده شد آن لغزش شیرین ولی حیف
یک سیب ای آدم ببین با ما چه ها کرد!

◽شاعر: سیامک عشقعلی

تو عطر سیب سبزی
رو گونه های پاییز
خدا تو رو به من داد
کجا تو می گریزی


فیروزه سمیعی

بویِ مویش هم ترازِ عطرِ سیب
درد بی درمان جان را او طبیب
شیما رحمانی

تا که داد دستم؛ سیبِ هوس
گاز زدم، کرمو بود
شیما رحمانی

تا که داد دستم؛ سیبِ هوس
گاز زدم؛ کِرمو بود!
شیما رحمانی

همه چیز
از سیب شروع شد،
آدم
حوا
شیطان
پرواز .
حجت اله حبیبی

پاییز
بساط کرده است
رنگ ها را
زرد ،
قهوه ای ،
نارنجی ،
خرمالو ،
سیب ،
انار
عجب فروشگاهی ست پاییز .
حجت اله حبیبی