پنجشنبه , ۱۵ آذر ۱۴۰۳
بنشین و چایت را بنوشرخت حریر آرامشت بپوشعمر ما خوب یا بد رفتنیستخاطرات بد گذشته را ببوسلحظات امروزم نماندنیستامروز بخند که خنده هم رفتنیستگرچه رفتنی اما اثر آن ماندنیستتو میروی و غنچه خنده ات شکفتنیست...
این روز ها بیشتر از همیشه به رفتن فکر میکنم،به جا گذاشتنِ خاطراتِ شیرین و تلخِ سال ها تجربه،فکر میکنم به ندیدنِ عزیزانم،به آغوش نکشیدنِ آدم های امنِ زندگی ام،فکر میکنم به یک پروازِ همیشگیبا مقصدی معلوم و بدونِ هیچ بازگشتی،به جا گذاشتنِ هر چه که داشتم و نداشتم،هر چه خواستم و نخواستم،هر چه رسیدم و نرسیدم،این روز هابیشتر از همیشه برای رسیدنِ به امید،برای رسیدنِ به آرامش،برای پا گذاشتنِ به دنیایی که شبیهِ گذشته نیست،به رفتن ...
کمی آرام بگیر جانم،کمی شش دانگ حواست را جمع خودت کن.چقدر شیرین استاگر برای خودت یک فنجان چای بریزی و بنوشی تا لحظاتت آغشته به آسودگی شود.اگر دیوان حافظ را که در طاقچه ی اتاق خاک می خورد برداری و واژه به واژه ی آن را به درونت بسپاری.زندگی دلچسب تر می شودوقتی آرامش را چندباره بیآفرینی.وقتی به جنگ های ناتمام ذهنت خاتمه دهیو سررشته ی شادی را در دست بگیری.آرام بگیر جانم،تو باید مامنی برای حال خوب باقی بمانی.هیچ کس جز تو نمی تواند...
پدرم دفتر شعری آوردتکیه بر پشتی دادشعر زیبایی خواندو مرا برد به آرامش زیبای یقینزندگی شاید شعر پدرم بود که خواند...
آغوشِ تو،،، ساحلِ آرامشِ من است... ¤¤¤ دریا،،، توفانی است! (رها)کتاب عشق پایکوبی می کند!...
بالاخره یک صبح بیدار می شویمو می بینیم که برف باریده...یک برف ساکت و آرامهمه جا را یک سکوت سفید فرا گرفتهو دیگر نه خبری از خون و خون ریزی خواهد بود،نه صدای مسلسل،نه صدای زوزه ی گرگ ها ...بالاخره یک روز صبح بیدار می شویمو می بینیم که باران باریده.اشک ها شسته، غم ها را بردهو دکه های روزنامه فروشی و کلمات دروغ روزنامه ها را آب برده،همه جا تر و تازه شدهو رنگین_کمان ها بیرون زده اندو همه جا رنگ آرامش گرفته.بالاخره یک روز صب...
کسی باشدکه عرض شانه های پهن مردانه اش ناخداگاه شود ارامش وقرار دل بیقرارمانکسی که وقتی به چشمانش خیره می شویدلت قرص شود برای تمام نا آرامی هایپیش روی زندگی......
با چشم هایت حرف دارممی خواهم ناگفته های بسیاری را برایت بگویماز بهاراز بغض های نبودنتاز نامه های چشمانمکه همیشه بی جواب ماندباور نمی کنی؟!تمام این روزهابا لبخندت آفتابی بودامادلتنگی آغوشترهایم نمی کندبه راستیعشق بزرگترین آرامش جهان است....
عید تویی که هر سال آرامش را تحویلم میدهی عشق تویی که هر عید نو میشوی در من...
آرامش جانی،این بهترینتعبیر از تمامی توست......
به دست خود شده ام من اسیر و زندانیتتمام دار و ندارم فدا و ارزانیت.به پاگشای تو در شهر از همان دیشببه صف شدند همه تا شوند قربانیت.به رغم حالت آرام و سر به زیرت بازبه هم زده ست جهان را عبور طوفانیت.اگر به فکر جهانی و صلح و آرامشعوض کن حالت آن روسری_لبنانیت.تو شاعرانه ترین خلقت خدا هستیکه می چکد غزل از عشوه های پنهانیت...
تعهد،یعنی یک نفر از یک گوشه ی شهر،و دیگری از گوشه ی دیگرش،مینشینَند به جمع کردن خاطرات یک نفره شان،و شروع میکنند برای یک عمرِ باهم بودن؛یعنی دو نفری که قرار استهر چه دارندتقسیم کنند برای سال ها زندگی،"تعهد" یعنی که هر آدمی دلشبرای همیشه حق تپیدن برای یک نفر را دارد؛که هر آدمی ضامنِ مشکلات یکی ست از جنس خودش،که قرار است سال ها بعدبنشینند به تعریف قصه ی دوست داشتنشان برای فرزندشانو ضمانت را سرمشق زندگی دخترشان کن...
موسیقی آغوشتآرامش آسمانی تا بی نهایت آبی ستبال در بال شدن با تودر لاجورد عالی عشقچه رویای زیبائی ست :)...
یکی از قشنگترین انواع خودکفایی،خودکفایی آرامش است؛ قراری درونی که هیچ کس و هیچ چیز نتواند خش بیندازد و لب پّرّش کند و اگر بیقراری ای هم هست (که باید باشد) ارادی ست و دل تشخیص داده که حالا باید سر برود کاسه آرامش... که حالا ورِ انسان مدار دلت باید سنگینیِ کیسه کودک کار را به دوش بکشد و بی خیال دهان گشاد همسایه هتاک شود. .. چون این دلت را جلا می دهد و آن یکی کدر میکند.... خوب است افسار آرامش و احساس را گاهی رها کنیم و گاهی به ضرب بکشیم......
من از برای عشقیک جفت چَشمانت را بر میدارمو یک عمر آرامشش را!.تو اما برای شیدایی، کافی ست لبخند بزنی،تا من همه ام را، قربانی آن منحنیِ طنازت کنم.......
من زن خلق شدم... نه برای درحسرت یک بوسه ماندن...برای خلق بوسه ای ازجنس آرامش...من زن نشدم که همخواب آدمهای بیخواب شوم...،زن شدم که برای خواب کسی رویا شوم...من زن نشدم که درتنهایی ام حسرت آغوشی عاشقانه را داشته باشم... زن شدم... تا اغوشی درتنهایی عشقم باشم....
با سازِ عاشقانه هایت برقص!دورِ خودت حِصاری بکش از جنس ِ آرامش !چشم هایت را فقط به روی ِ زیبایی ها بازکن وگوش هایت را بامِلودیِ مهربانِ کائنات نوازش ده!خودت را دوست بدار،به خودت تِکیه کن وشانه به شانه ی خودت راه برو امانَه از مسیری کهبه روحت و وجودت آسیبی بِرَسد!به سَمتی حرکت کن کهتورا به آرامش دعوت میکند !به دنبالِ تایید و تَمجید و انتقاد دیگران نباش ،مهم خودت هستی و دلت!اَفسار زندگیت را مُحکمتر بگیر وبادِرایت قدَم ب...
موقع رفتن چشمانش را تقسیم کرد ؛سیاهی اش به روزگارِ من رسید ،آرامشش به دیگری!...
دریا ساده است ...معادله ای سخت ندارد ...واضح و شفاف است ...دریا همیشه من را به یاد آدمهایی می اندازد که سخی و دلپذیرند ...بخشنده و بزرگوارند ...آرام و متین اند... پوششی بر دره ها و صخره ها و زخم های خویشند....عمقشان را نمی بینی ...زخمشان را لمس نمی کنی ...دریا هوار نمیکند که درد دارد .که حرف دارد ...از او فقط لبخند و سکوت می بینی ...و تکرار صدای نفس های آرامش را ....دریا با کسی بد نمی کند ...او هم چون درخت و بیابان و پروانه و گل و دشت، طبیعت خودش...
جمعه حال خوب میخواهد .دل روشندل روشن معنی اش زندگی بدون مشکل نیست،اصلا مگر زندگی هم بدون مشکل و سختی میشود؟دل روشن یعنی آرامش نسبی،یعنی وجدان آسوده یعنی دنبال شر نگشتن یعنی مراقبت از همان چهارتا خیر زندگی ..من برای هر جمعه ات دل روشن آرزو میکنمباشد که دنیایت زیباتر شود....
و در ساحل چشمانت آرامشی عظیم لنگر انداخته است... لیلا قهرمانی آرمینا...
عشق به همین همدیگه رو فهمیدنه، به اینکه بدونم تو دلت چه خبره و چی حالتو بهتر میکنه، به اینکه فکر نکنم چی به نفع منه، فقط فکر کنم چی برای تو خوبه، به اینکه اگه عاشقِ توِ پرنده شدم، برات قفس نسازم و بدونم دوست داری پرواز کنی و هوای آسمونو نفس بکشی .عشق یعنی هرچی هستم و هرچی هستی، این دوست داشتنه مث یه رود همیشه بینمون جاریه و هیچی خشکش نمیکنه.اگه بنا باشه من تو رو عوض کنم و تو منو تغییر بدی، اون دو نفری که از ما میمونن دیگه من و تو نیستن، عاشق ...
ای کودکدر پستوی دلتنگیم خفته امتا که تصویرت را در ذهنم نقاشی کنملبخندها زده ام به سرنوشت تلخمو عجباء که تنها لبخند اعجازم تو هستی کودکمتو را من در آیات گلهای شقایق دیده امتو را من در اذان طلوع ستارگان دیده امفریادم خموش استزیرا آرامش توئیبدان که در افکار و رویاء و خلسه ام نشسته ایآرزو گشته ایمه و بانگ و صدا و نوا گشته ایای تار و پود فرش زرین زمینیعرش را کبریایی کنای الاههء پردیس بهشتیای فرزندای کودکم...سعید کنف...
من اگر پسر بودم؛همیشه آرزو میکردم،دختری بیاید که نگاهش غزلِ حافظ باشد و لب هایش مثنوی معنوی!در هیاهویِ این زندگیِ مدرن،هر روز برایم شعر دَم کند و حکایت بپزد!دلم ضعف برود برایِگل هایِ دامنش،چشم و ابرویِ قاجاری اش،گونه هایِ همیشه گل انداخته اش،و آغوشی که جز من هیچ فاتحی ندارد!اما امروز نمیدانم پسرانِ سرزمینم را چه شده که آرامش را از پلنگ ها میطلبند؟!!و دل بسته اند به آغوش هایِ بدونِ مرز؟!!!...
جُز توکسی نیست آرامِشِ جانَم...
دوستَت دارم گاهی تنها گفتنِ همین کلمه میتواندمَنِ آشوب را آرام کند...!نمیخواهیدلیلِ آرامشَم باشی ...؟...
باهرچه باشد غیر تو من عشق منها می کنممادر تمام بودنم را باتو معنا می کنمآن "میم"اول یک نشان از مهربانیستیعنی نفسهامان برایت زندگانیستدوم "الف"آرامشی در بیکران استیعنی غمم بادیدن رویت تمام استتامیرسم "دال"داده ای دل از جوانیبیش ازتوانت مادرم دل ناگرانیآخررسیدم، "ر" یک راز درهردوجهانیهرکس خدا خواهد باشانه در گیسویه تو گیرد نشانی...
و کسی آرام جان استاویم آرزوست... آریا ابراهیمی...
عالیجناب قلبم...به دوست داشتنتدچار شده امآنقدر زیاد که تمام وجودمخواستنت را....داشتنت رابه آغوش کشیدن و نفس کشیدنت راآرزویِ خندیدن و آرامشت رافریاد میزندقلم به دست میگیرم و مینویسم،مینویسم، مینویسماز تو، از تو وَ از تواینها شعر نیست عاشقانه هایقلبِ زنی ست....که در تمام زندگی اشهرگز ....اعجاز عشق رااینگونه باور نکرده بود......!!!!...
مردا عاشقِ موهایِ بلندن....مثلا مامان هروقت که یه تارِ موی من تو بشقابش هویدا میشه، یادش میوفته موهای من چرا انقد فره و وز و بدحالت و مدام از مدل هایِ کوتاهیِ جدید تعریف میکنه اما بابا...اون حتی اگه از لایِ لوبیا پلوش موهای بلند منو بیرون بکشه فوری پرتش میکنه یه گوشه و تویِ دلش ابراز انزجار میکنه نه تو رویِ خودم و هر وقت هم بحثِ کوتاه کردنِ موهای من میشه بحثُ عوض میکنه...من میدونم مردا جون میدن واسه موهایِ بلندِ یه زن، حالا فرقی نمیکنه سیاه...
خدایا ما را به خوشی های معمولی زندگبمان برگردان آنقدر معمولی که فقط حال دلمان خوب شود مادر بزرگ با چارقد سپید و پیراهن گل گلی زیبایش بدون سمعک با آرامش خاطر سریال سالهای دور از خانه را نگاه کند مابینش برای اوشین دل بسوزاند و مادر شوهر بدجنس اوشین را سینه زنان از شب اول قبر بترساند و ما با لبخند به او بگوییم مادر جان این فقط فیلم است اینقدر حرص و غصه نخورخدایا ما را به شادی های کوچکمان برگردان به خانه کوچک قسطی مان که خوشی اش نقد بود ما را برگرد...
تو آرامشم باش و با آغوشتخیالی ازشب بوسه هایت را روی گونه هایم به یادگار بگذارآرامش شب های بیقراری ام باشبگذار سکوت نفس هایت خاموش کند نبض طوفانی قلبم را......
اگر میتوانستم، نیمی از عمرم را به تو هدیه میدادم تا در خیالم حتی، پرسه زن خانه ای نباشم که بی حضورت رنگ آرامشی به خود ندارد.تو آخرین امیدی به وقت ناامیدی که هیچگاه از دست نمیرود و فراموش نمیشود.فکر میکنم آدمی هرچقدر بزرگتر میشود، به همان اندازه یا شاید بیشتر، نه... حتما بیشتر بهانه های آغوش مادرش را میگیرد.تا یادم نرفته باید از معجزه ی دستهایت بگویم،دستهای مقدسی که شب های پاییزیه کودکی همیشه مضطرب و گریان را از زمستانی مهیب و مایوس بار به بها...
مسئول نهایی آرامش جهان...آغوش عجیبِ حضرتی...به نام زن است!...
امپاتییعنی توانایی درک دیگراندانشمندا معتقدن دست کم ۳۶ تمدن بیگانه هوشمند و حیات فرازمینی تو کهکشان ما وجود داره که این کهکشان راه شیری تنها یکی از ۳۰۰ میلیارد کهکشانه که تو هرکدوم از اونها بیش از صدترلیون ستاره و سیاره وامکان حیات وجود دارهفکرشو بکن، نباید شکرگذار این باشم که تو همین نزدیکیایی،و تازه اگرهم دارم برای درکت تلاش می کنم، بازم برای رسیدن به آرامش خودمه......
با کسی، غیر تو، در سینه نمی آید عشقبگذارم که بیاید،،، که بیاراید عشق؟من از آن روز که در بند توٵم فهمیدمکه فقط با تو،فقط با تو، فقط باید عشقدل تو، مٵمن آرامش آشوب من ستپس چنان کن،که بقلب تو بیاساید عشقبهتر آن ست ، که دل را به خدا بسپاری؟تا که از مرحمت خویش، ببخشاید عشقهرچه کردم که از اندیشه ی تو، دل بکنمنتواتستم و ماندم چه بفرماید عشقدل به دریا بزن و همره احساسم شوو!یاگذر کن ز من و،یا که دل از شاید عش...
بعضی از نگاه ها صدایِ قشنگی دارندبدون کلامیجویایِ حالت می شوندبدون کلامی " دوستت دارم " را می گویند، بدون کلامی آرامش و اطمینان را به قلبت بر می گردانندبعضی از نگاه ها صدایِ قشنگی دارنددُرست مانندِ نگاهِ تو ......
دوست داشتنت از جایی شروع شد که تنت منبع آرامشم شد ...؛! ️️️...
خودم جانم! من به تو یک زندگی پر از عشق و لذت و زیبایی بدهکارم و دارم نهایت تلاشم را می کنم تا تو را به همان چیزهایی که همیشه دوست داشتی، نزدیک تر کنم. دارم تلاش می کنم فردای تو از امروزت بهتر باشد و بعد از این، دلایل بیشتری برای لبخند داشته باشی.خودم جانم نگران نباش، این روزها «مسیر» ماست، ما هنوز به «مقصد» نرسیده ایم، ما هنوز در راهیم و راه های نرفته ی زیادی پیش رو داریم. هنوز مانده تا روزهای خوبمان، هنوز مانده تا رهایی، هنوز مانده تا پا را ...
جهان دوست دارد ، دخترکان ، با گیسوانِ عطر شبنم و لب های خندان در آن ، عاشق باشند ... جهان هیچ آدمی را غمگین نمی خواهد ! بیا گیسوانت را شانه کنم دخترک ...خدا ، مهربان تر از رهگذران خیابان هاست ! خدا مهربان تر از ماست .. . و عشق و آرامش ،...
شب هاآرام بغلم کن آنچنان آرام که، ثانیه ها همه حسادت کنند آغوش تؤُ دنیای آرامش منه..️️️️...
در روزِ امتحانِ گرامر برای دانشجویانِ آکسفورد که در آن دویست نفر تیزهوش شرکت داشتند، فقط یک سئوال مطرح شد،وآن سئوال این بود:لطفا" نظرخودرا درباره سه واژه *صلح ، آرامش ، خوشبختی*با یک عبارتِ کوتاه بیان کنید !برنده کسی انتخاب شد که نوشت: *زنم خواب است*حاضران در تالار هنگام اهدای جایزه به او لحظاتی ایستاده تشویقش می کردند و رئیس هیئت داوران با اشک در چشمانش فقط گفت : *نابغه*...
حال و هوایی دیگر می گیردلحظه هایی که تو در کنارمنیتعبیر" بهشت"جز این خلوت های عاشقانه نیست!بودنت، بوی عشق می دهدبوی" آرامش "تو جریان حیاتی در رگ زندگی...
ما آدمِ بخشیدن نیستیمنه که نباشیم ، بلد نیستیمدرست بخشیدن و به موقع بخشیدن را یاد نگرفته ایمگذشت را درک نکرده ایممهربانی را بلد نشده ایمتنها به خودمان فکر کردیم و راهمان را در پیش گرفتیمبدونِ آنکه به دیگری توجه کنیم، بدونِ آنکه بدانیم اگر کسی ناخواسته با حرفی و یا رفتاری دلمان را شکست، خودِ او بیشتر از ما اذیت و رنج کشیده استخودِ او دلش بیشتر گرفته و میخواهد که بخشیده شوداینکه سرد و تلخ می شویماینکه نامهربان و خودخواه می شویما...
کاش شبی بیایدکه "با هم"ستاره بِشماریمجایِ غم،آرامش موج بزند بین ماندور شود "دلتنگی " از دلِ مان...
شهریورى ها آبى ترین آرامش ها را در وجودشان دارند و تمام نقطه چین هاى احساست را با عشق پُر میکنند.گونه هاى سُرخشان موقع خجالت کشیدن دیدنى ست و تصویر بیاد ماندنى از خودشان در ذهن شما حک میکنند.شهریورى ها باهوش ترین و دقیق ترین فرزندان تابستان هستند که مژده ى آمدنشان لبخند را مهمان چهره زمینى ها میکنند!...
…محرم امسال هم رسید جاااااان دلم…اما نوعی دیگر و با اندوهی بزرگتر …خیلی ها امسال ڪنارمان نیستند و خیلی ها……درگیر این بیماریِ منفورند وهمۂ مان ب نوعی درگیرِ اضطرابیم………نگو معجزه ایاز اولادِ پیامبر در زندگی ات ندیده ای………ڪہ باور نمی ڪنم…………نگو هرگز نگفتہ ای یا حسین (ع)یا ابوالفضل(ع)یا قمر بنی هاشم(ع)یا……………بیا بازهم از تہ دل صدایشان ڪنیم……تا معجزهٔ این محرم………سلامتی باشد و آرامش………………و لبخندهایی از تہِ دل…………آمین یا...
به شب گفتم...دلم گرفته. ...برای منیکی از بهترین و زیباترین آرامش را بیاور...ستاره چشمکی زدماه درخشیدو گلی شگفتشهابی رد شدنسیمی وزیدعطرگل یاس در باغچه پیچیدبرگی روی شاخه رقصیدپیچکی ساقه اش به تنِ باغچه چرخیدبه شب گفتم:این چه ربطی به آرزوی من داشت؟!شب لبخندی زد وگفت:راز خوشبختی و آرامش دیدن و لذت بردن اززیبایی هاست....
تنهایی...نه خیلی بد است؛نه خیلی ترسناک؛بلکه این خودمان هستیم که بعضی از واژه ها را برای خود بزرگ می کنیم و از آن ها در ذهن مان یک غول می سازیم؛و تنهایی از همان واژه هاست.تنهایی یعنی خودت، برای خودت ازش قائل شوی؛یعنی به بهانه ی تنها بودن؛ با هر کسی همراه نشوی!یعنی روح و روان خود را کدر نکنی.وقتی تنهایی می توانی به خودت اهمیت بدهی،زخم هایت را خودت مرهم باشیبا همان اندک دلخوشی هایی که داری؛دلخوشی های پایدار؛نباید که حتما کسی ...